یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سینما همه زندگی من نیست


سینما همه زندگی من نیست

خیلی از آن ها که «تام کروز» را از نزدیک نمی شناسند, فکر می کنند که فقط به فکر پول درآوردن است ولی ماجرا اصلاً این طور نیست و «تام کروز» بخشی از درآمدش را همیشه صرف کارهای خیر می کند

خیلی از آن ها که «تام کروز» را از نزدیک نمی شناسند، فکر می کنند که فقط به فکر پول درآوردن است. این را خود کروز در یکی از مصاحبه هایش گفته بود. ولی ماجرا اصلاً این طور نیست و «تام کروز» بخشی از درآمدش را همیشه صرف کارهای خیر می کند.

ظاهراً به کمک همین پول ها بوده که مدرسه یی در یکی از کشورهای آفریقایی ساخته شده است. با این همه، خودش دوست ندارد که راجع به قضیه حرف بزند. قرارمان در یک رستوران چینی کوچک بود که قبلاً هم به آن سر زده بودیم. به پیشنهاد کروز، خورش چینی خوردیم با پائوستو غنوعی نان بخارپزف و بعد از تمام شدن غذا حرف زدن را از سر گرفتیم.

● ظاهراً دوست دارید بخشی از درآمدتان را صرف کارهای خیر بکنید. می دانم که هزینه ساخت مدرسه یی را در آفریقا پرداخته اید و می خواهید بیمارستانی هم در افغانستان یا عراق بسازید...

▪ دوست دارم به آدم هایی که دارند در محرومیت زندگی می کنند، کمک کنم. قبلاً به آفریقا رفته ام. سه چهار کشور را دیده ام و می دانم که با مشکلات زیادی روبه رو هستند. در مورد عراق یا افغانستان، قضیه کمی فرق می کند. بخشی از ویرانی آن کشور، به دست امریکایی ها انجام شده و فکر می کنم باید دوباره آن کشورها را به صورت اولش بازسازی کنیم.

● قبلاً که با هم حرف می زدیم، گفته بودم که خیلی از کارگردان ها از شما دفاع می کنند و کافی است کسی بخواهد پشت سر شما چیزی بگوید تا حسابی از شما دفاع کنند. در یکی از گفت وگوهایم با «پل تامس اندرسن»، وقتی راجع به شما حرف می زدیم، او طوری از شما دفاع کرد که فکر کردم سرمایه فیلمش مال شما است. به نظر می رسد رابطه خوبی با کارگردان ها دارید.

▪ بله، رابطه خوبی با کارگردان ها دارم. ولی بستگی به این دارد که آن کارگردان چه کسی باشد. اگر طرف مقابل من، کارگردانی باشد که متوجه نشود دارم بد بازی می کنم، احتمالاً قراردادم را فسخ می کنم، یا اگر خودم سهمی در فیلم داشته باشم، کارگردان دیگری را استخدام می کنم. این همان چیزی است که ظاهراً به مذاق بعضی کارگردان ها خوش نمی آید. هیچ وقت پرکار نبوده ام، سالی هشت تا فیلم بازی نکرده ام.

یکی دوتا بس است. بنابراین، حق انتخاب داشته ام. فیلم ها و کارگردان ها را انتخاب کرده ام. دفتر کارگزارم، پر از فیلمنامه و درخواست هایی است که بایگانی می شوند. می دانم که از هر هشتاد درخواست، یکی شان به درد می خورد و تازه آن یکی هم بستگی به چیزهای دیگر دارد. خیلی مهم است که فیلمبرداری کی شروع شود و کی به پایان برسد. سینما همه زندگی من نیست. بخش مهمی از زندگی من است، ولی همه آن نیست و حاضر نیستم به خاطر یک بخش، بخش های دیگر را کنار بگذارم. گاهی برای شرکت در یک مراسم خیریه، یا جلسه یی که در کلیسا دارم، از کارگردان می خواهم یک روز را تعطیل کند. گاهی هم که حس کنم کار به مشکل خورده، بدون دستمزد اضافه، در صحنه هایی تازه بازی می کنم.

● خب، خیلی دوست دارم بدانم «استنلی کوبریک» کجای این معادله قرار دارد. کوبریک اجازه نمی داد کسی از پشت صحنه فیلم اش گزارش تهیه کند و خبرهایی که درز می کرد، بیشتر به داستان های باورنکردنی شباهت داشت. شنیده ام کوبریک یک صحنه را هشتاد و نه بار تکرار کرد تا به صحنه مطلوبش برسد و شما هم بعد از این همه تکرار، از هوش رفتید و نیم ساعتی کار تعطیل شد....

▪ شایعه پردازی ها راجع به «چشمان باز بسته» چند دلیل داشت، اول اینکه کوبریک سال ها فیلم نساخته بود، دوم اینکه داستان فیلم، اقتباسی از یک رمان عجیب و جنجالی بود و سوم اینکه بازیگرهای فیلم، زن و شوهر بودند. گزارش نویس ها این سه نکته را کنار هم می گذاشتند و بی نهایت نتیجه می گرفتند. روز اولی که قرار گذاشتیم و به دیدن کوبریک رفتیم، توضیح داد که سبک سینمایی خاص خودش را دارد. اصولاً وسواسی است و تا به چیزی که در ذهن دارد نرسد، دست برنمی دارد. گفت بعید نیست یک صحنه را تا ۱۲۰ بار تکرار کند.

آن لحظه خنده ام گرفته بود، ولی موقع فیلمبرداری می دیدم که او کاملاً مصمم است. بارها درباره راه رفتن با هم حرف زدیم، نوع خاصی از راه رفتن را در ذهن داشت و می گفت باید همان جور راه بروی. گاهی حتی از این هم فراتر می رفت، نوع نگاه کردن، ساییدن دست ها به هم، بازکردن در و خلاصه زندگی را آن جور که در ذهن داشت به زبان می آورد و توقع داشت که من هم همان جور باشم. من با کارگردان های زیادی کار کرده بودم، ولی کارکردن با او فرصت بی نظیری بود تا خودم را چند پله بالاتر ببرم. این فیلم، پخته ترین کار کوبریک است و انگار خودش هم می دانست که چشمان باز بسته، آخرین کارش است، پس طبیعی بود که این قدر وسواسی و دقیق کار کند.

● این طور که به نظر می رسد بعید است دیگر در فیلم هایی مثل «چند مرد خوب» یا «شرکت» بازی کنید. مسیر حرفه یی تان را تغییر داده اید؟ یا به نوعی دیگر از فیلم ها علاقه مند شده اید؟

▪ به این صراحتی که می گویید نه، اما مساله این است که فیلم هایی مثل شرکت دیگر ساخته نمی شوند. فیلم های تازه، معمولاً تقلید فیلم های قبلی هستند و برای همین سالی یکی دو فیلم بیشتر بازی نمی کنم.

● ولی به نظر می رسد که ترجیح می دهید در فیلم های پرتحرک بازی کنید و هنوز هم به این نوع فیلم ها روی خوش نشان می دهید.

▪ قضیه مجموعه فیلم های «ماموریت؛ غیرممکن»، تا حدودی، فرق می کند. من از فیلم های پرتحرکی که بتوانند تماشاگر را سرگرم کنند و داستان جذابی هم داشته باشند، حمایت می کنم. برای همین هم هست که علاوه بر بازی در این مجموعه فیلم، یکی از تهیه کننده ها هستم.

● چرا از «برایان دی پالما» دعوت نکردید که قسمت دوم و سوم را بسازد؟ چرا «جان وو» کارگردانی فیلم سوم را قبول نکرد؟

▪ با دی پالما در این مورد صحبت کردم، ولی علاقه یی به کارگردانی فیلم های سریالی نداشت. جان هم ترجیح می داد پروژه های تازه یی را امتحان کند.

● این طور که شنیده ام، یکی از صمیمی ترین دوست هایتان «کمرون کرو» است. حاضرید در هر فیلمی که بگوید بازی کنید، نه؟

▪ بله، گاهی با هم می رویم سفر، یا قرار گردش های بیرون شهر می گذاریم. کمرون کرو، سرشار از خلاقیت است. شیفته سینما است و وقتی از فیلم های محبوبش حرف می زند، انگشت هایش را در هم گره می کند. ضمناً مشاور خوبی هم هست، پیشنهاد می کند کدام فیلم را تماشا کنم، یا چه کتابی را بخوانم. ماهی یک بار هم می رویم برای خرید آلبوم های موسیقی. در موسیقی هم سلیقه خوبی دارد.

موسیقی متن فیلم هایش، که معمولاً انتخابی هستند، آدم را دیوانه می کنند. با کلی از خواننده ها و نوازنده ها آشنا است و خبر دارد که مشغول چه کاری هستند. بعد از «جری مگوآیر» فرصتی پیش نیامد تا دوباره همکاری کنیم، تا اینکه بهش پیشنهاد کردم از روی «چشم هایت را باز کن» غالخاندرو آمه نابارف فیلمی بسازد. او هم«آسمان وانیلی» را ساخت که به نظرم فیلم خوبی است. می دانم که دارد روی یک طرح تازه کار می کند و ظاهراً من هم باید در آن بازی کنم.

● راستش، وقتی دیدم در «آخرین سامورایی» بازی کردید، شوکه شدم. این، یکی از عجیب ترین فیلم هایی است که در آن حضور دارید. از داستان فیلم خوشتان آمد، یا به خواهش «ادوارد زوئیک» بازی کردید؟

▪ نه، من در آخرین سامورایی بازی کردم، چون چیزهای دیگر و عمیق تری در آن پیدا کرده بودم. در سینمای این سال ها از این نوع فیلم ها کم داریم. آخرین سامورایی، فیلمی در ستایش انسانیت و دوست داشتن است. مطمئنم که خود زوئیک بر همین اساس فیلمش را ساخته است.

● با «استیون اسپیلبرگ» هم در «گزارش اقلیت» و «جنگ دنیاها» هم کار کردید. کار با اسپیلبرگ چگونه است؟

▪ اسپیلبرگ، یک ویژگی فوق العاده دارد؛ سر صحنه، کاملاً آرام است. عصبی نیست و دستورهای الکی نمی دهد. قبل از شروع فیلمبرداری، چند جلسه درباره فیلمی که می خواهد بسازد، حرف می زند. تقریباً جواب همه سوال هایی که در ذهن من هست، در حرف های او پیدا می شود. فکر می کنم یکی از نقطه های اوج کارنامه ام، همکاری با استیون اسپیلبرگ است.

● در «هم دست»، یکی از نامتعارف ترین نقش هایتان را بازی کردید. از اینکه «مایکل مان» شما را برای بازی در این فیلم انتخاب کرد، شگفت زده نشدید؟

▪ بازی کردن در یکی از فیلم های مان، آرزوی من بود. اعتراف می کنم که دلم می خواست در فیلم «مخمصه» بازی می کردم. از دیدن آن فیلم مو به تنم سیخ شد. «افشاگر» هم همین طور بود و همه اینها به کنار او همان کارگردانی است که براساس زندگی یکی از محبوب ترین شخصیت های زندگی ام، «محمدعلی کلی» فیلم ساخته است. خبرهای مربوط به فیلمنامه هم دست را از زبان آشناها و تهیه کننده ها می شنیدم، می دانستم که «مارتین اسکورسیزی» هم قصد ساختنش را داشته است.

وقتی کارگزارم تماس گرفت و گفت که فیلمنامه را فرستاده اند، خیلی خوشحال شدم. در اولین دیدار با مان، شیفته اش شدم. به نظرم رسید که این آدم همه چیز را درباره سینما می داند. بعد، راجع به فیلمنامه صحبت کردیم و مان از من پرسید دلت می خواهد در کدام نقش بازی کنی؟ شوکه شدم. هر دوتا نقش به یک معنا اصلی بودند. خود مان اصرار داشت که «وینسنت» بیشتر به من می خورد.

احتمالاً این منفی ترین نقشی است که تا حالا بازی کرده ام. شروع کردیم درباره شخصیت وینسنت صحبت کردن و هرچه مان بیشتر درباره اش گفت، اشتیاق من برای بازی در این نقش بیشتر شد. فکر کردم مان فقط این شخصیت را تا این اندازه شکافته است، برای همین راجع به شخصیت های فرعی تر باهاش حرف زدم و دیدم که آنها هم به همین اندازه، مورد توجه اش هستند. بعد از چشمان باز بسته، این دومین فیلمی بود که فکر می کنم مسیرم را کاملاً مشخص کرد. از حالا به بعد، می توانم نقش های منفی را هم با آرامش کامل بازی کنم.

● سال ها پیش با «الیور استون» و «مارتین اسکورسیزی» هم کار کرده بودید، ولی به نظر می رسد رابطه کاری تان گسسته شده است. این همکاری چرا ادامه پیدا نکرد؟ شما نمی خواستید یا آنها تمایلی به این کار نداشتند؟

▪ هیچ کدام، فرصتی برای بازی پیش نیامده است. گاهی که اسکورسیزی و استون را می بینم، به یاد آن سال ها خوش می گذرانیم. نوع فیلمسازی استون تغییر کرده است. طور دیگری فیلم می سازد و در این نوع تازه، فعلاً، جایی برای من پیدا نمی شود. شاید یک موقعی دوباره فیلم هایی بسازد که من در آنها بازی کنم.

ولی در مورد اسکورسیزی، باید بگویم که آماده همکاری ام. او هنوز هم فیلم هایی می سازد که می توانم کمک اش کنم. شاید حتی می توانستم در «دار و دسته نیویورکی» نقشی را بازی کنم، یا در «هوانورد». او هم یکی از معدود کارگردان هایی است که می تواند با بازیگر سر و کله بزند. آن قدر فیلم دیده که می تواند بگوید داری ادای کدام بازیگر را درمی آوری. همیشه به من می گفت وقتی شبیه خودت رفتار می کنی، بازیگر بهتری هستی.

● بعد از قسمت سوم ماموریت؛ غیرممکن، کار تازه یی را شروع نکرده اید. گویا قرار است در فیلمی از «رابرت ردفورد» بازی کنید.

▪ بله، ردفورد از من خواست که در فیلمش بازی کنم و از آن جایی که داستانش به افغانستان ربط پیدا می کند، قبول کردم. کم کار نشده ام، چون هیچ وقت پرکار نبوده ام. همیشه دلم خواسته در فیلم هایی بازی کنم که بعداً خاطره خوشی از آنها داشته باشم و از بازی در آنها پشیمان نشوم. فکر می کنم کار با ردفورد، یکی از خاطره های خوش کارنامه ام بشود.

● درست است که سال ها تا بازنشستگی مانده، ولی فکر می کنید روزی روزگاری دست از بازیگری بکشید؟

▪ راستش این است که بازیگری بازنشستگی ندارد. وقتی «پل نیومن» را در «جاده یی به سوی پردیشن» غساخته سم مندیزف می بینید، می فهمید که بازیگرهای خوب هیچ وقت بازنشسته نمی شوند. البته خودم را با نیومن مقایسه نمی کنم، منظورم این است که می شود همیشه بازی کرد و از کارافتاده به نظر نرسید. هیچ وقت دلم نخواسته سلطان بازیگری باشم، دوست دارم بازیگر باشم. شاید روزی تصمیم گرفتم بازیگری را رها کنم. اما آن روز زمانی است که به اوج بازیگری رسیده باشم و هنوز تا رسیدن به این اوج، کلی راه مانده است.

● خب، آن روز چه می کنید؟ در خانه استراحت می کنید یا با سرمایه یی که دارید، دست به تجارت می زنید؟

▪ من همین حالا هم دارم استراحت می کنم. یکی از دلایلی که به هر فیلمی جواب مثبت نمی دهم، همین است. دلم نمی خواهد خسته به نظر برسم. برای سال های دور آینده هم برنامه هایی دارم؛ مثلاً این که سوار کشتی دور دنیا را بگردم، یا خانه یی در یک جزیره ژاپنی بخرم و در آرامش زندگی کنم. بله، ماهی گیری را هم دوست دارم.

این هم از آن کارهایی است که همین حالا انجام می دهم و در واقع دارم تمرین می کنم تا سال ها بعد یک حرفه یی واقعی باشم. از شوخی گذشته، کار تهیه فیلم ها را ادامه می دهم. بازنشستگی ربطی به تهیه فیلم ندارد و فکر می کنم یکی از تهیه کننده های خوب هستم. شاید هم کارگردان شدم. آن سن وسال به درد کارگردانی می خورد. این جور وقت ها به «کلینت ایستوود» نگاه می کنم و می بینم که اصلاً خیال بازنشستگی ندارد. ایستوود یک بار به من گفت که مجموعه فیلم های ماموریت؛ غیرممکن، شکل جدید و تازه همان وسترن های اسپاگتی است که خودش سال ها قبل بازی می کرده. لازم نیست بگویم چقدر از شنیدن این حرف ذوق زده شدم.

گفت وگو با «تام کروز» درباره بازیگری

پاسکال برتن

ترجمه؛ محسن آزرم



همچنین مشاهده کنید