سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
حکایت یک جدال ۲۰۰ ساله
بحث تقابل سنت و مدرنیته یا بهتر بگوییم سنت و تجدد تقریبا حدود ۲۰۰ سال است که در این سرزمین رواج دارد. از همان زمانی که دراوایل دوران قاجار و سلطنت مظفرالدین شاه، اولین فراماسون ها عازم ایران شدند و در دربار شاه و مراکز قدرت جای گرفتند و از همان زمان که نخستین محصلان ایرانی راهی فرنگ شدند و به جای فراگیری علم و دانش برای استفاده درسرزمین خود، جذب سازمان های فراماسونری گردیده (تشکیلاتی مخوف برخاسته از قرون وسطی و جنگ های صلیبی با ایدئولوژی صهیونی که دین زدایی و عقاید شرک آمیز و نژادپرستی و نوعی جهان وطنی که دستاوردش خیانت به آب و خاک و خانه و خانواده است را ترویج می کند) و تنها ره آوردشان ازسفر فرنگ، خودباختگی در برابر فرهنگ و ارزش های غرب بود و هویت باختگی و فدا کردن همه ریشه های ملی و دینی و تمامی وابستگی های مذهبی و میهنی درپای سرسپردگی و دل باختگی به بیگانه و خارجی آن چنان که یکی از سردمداران این حرکت یعنی سید حسن تقی زاده که هنوز هم مورد وثوق بسیاری از شبه روشنفکران ما قرار دارد، جمله معروفی دارد که در وابستگی به غرب بایستی از نوک پاتا فرق سر، فرنگی شویم!!
از همین جا بود که متاسفانه طبقه روشنفکر ما که در آن زمان به منورالفکر معروف بود، پای به عرصه گذارد، یعنی از دوران لژهای ماسونی و اندیشه و تفکر وابستگی و خودباختگی، نوعی روشنفکری بیمار متولد شد که متاسفانه شاخ و برگ آن هنوز در مملکت ما وجود دارد. روشنفکری که متاسفانه همیشه درعرصه دفاع از هویت و ریشه ها و ارزش های دینی و ملی غایب بوده و اگر در خوش بینانه ترین نگاه به دشمنان این آب و خاک یاری نرسانده، اما درهمان بزنگاه درگوشه های سکوت خزیده است. روشنفکری که هنوز به خود فروختگان پیشانی سفیدی مانند میرزا حسین سپهسالار و میرزا ملکم خان و امثال آنها مباهات می نماید و آنان را پدر معنوی خود می خواند که کوس رسوایی وطن فروشی شان همه زوایای تاریخ معاصر را در نوردیده و حتی کارشناسان و مورخین و ناظران سیاسی اروپایی و آمریکایی را به فغان آورده است.
اما در مقابل این قشر عاریتی، همواره سنت و طبقه سنتی بوده که متکی بر اعتقادات دینی و باورهای مذهبی، درهر فراز وبزنگاه تاریخ معاصر از حیثیت و عزت و هویت دین و سرزمین اش دفاع کرده و در مقابل هر آنچه بیگانه و خارجی برای نابودی این کشور به کار بست، ایستاد. این همان فرهنگ و سنتی است که با تکیه بر اندیشه و باور اسلامی، بیش از ۱۰ قرن، تمدن و فرهنگ اسلامی را برجهان زمان خود حاکم ساخت و به اعتراف مورخان اروپایی مانند جرج سارتون و ویل دورانت و... براساس علم و دانش و تمدن امروز جهان را پی ریخت. این همان سنت و آیینی است که ایران را تبدیل به پرشکوهترین تمدن دوران خود کرد.
تا حدی که سفرنامه نویسان اروپایی مانند شاردن و تارونیه، ایران پرشکوه عصر صفوی را به رخ اروپای تازه رهیده از قرون وسطی می کشیدند. اما اگر سنت و فرهنگ دینی و اسلامی به ایران چنین کرد، تجدید و به اصطلاح تمدن غرب و مدرنیسم و روشنفکری ناشی از آن، نه تنها آن تمدن اسلامی را به اضمحلال کشید بلکه ایران را به جایی رساند که در زمان پهلوی به نوکری اخلاف دزدان دریایی در آمریکا و اروپا افتخار می کرد و جیره خوار پست ترین فرقه های ضاله مانند بهاییت شد.
اما متأسفانه مورخین ماسون از لحظه ورود به این آب و خاک، سعی کردند با وارونه نمایی تاریخ ایران، خادم جلوه دادن خائن ها و خائن نمایاندن خادم ها، آنچه می خواهند به خورد نسل جوان بدهند. از همین رو هرآنچه منفی و بد و ارتجاعی و واپس گرا و عقب مانده بود به سنت و فرهنگ دینی و اسلامی نسبت دادند و آنچه نشان از خوبی و پیشرفت و تکامل و به اصطلاح آوانگاردیسم داشت را ناشی از تجدد و مدرنیته و روشنفکری معرفی کردند.
همپای این تجدد و مدرنیته، دانشگاه وارداتی، علوم انسانی غربی را جانشین علوم انسانی اسلامی کرد تا به تدریج مدیریت جامعه در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و هنری و ... در اختیار تفکرات غربی مانند اومانیسم و سکولاریسم قرارگرفته و جامعه از وجود اندیشه دینی زدوده شود. سینما به عنوان یکی از همین مظاهر تجدد و به اصطلاح تمدن وارد ایران شد و از نخستین آثارش، عناصر و نمادهای همان تجدد وارداتی را که هیچ سنخیتی با فرهنگ و ارزش های دینی و ملی ایران نداشت را درمقابل تفکر اسلامی و سنت های دینی ازطریق سینما به اذهان مردم القاء نمود.
در طول سالهایی که سینمای ایران پا گرفت و توسعه یافت، همواره در فیلم هایی سعی شد تا به نحوی باورهای دینی مورد هجمه قرارگرفته و به انحاء مختلف استهزاء شده و یا ناکارآمد جلوه داده شود. کمتر فیلمسازی مانند مرحوم علی حاتمی یافت شد که سعی داشت به هرشکل در آثارش آن تجدد وارداتی را مورد انتقاد و بلکه اعتراض قرار داده و فرهنگ سنتی و دینی مردم ایران را به عنوان تمدن برتر به تصویر بکشد.
درسالهای پس از انقلاب اگرچه مدیریت ماسونی بر سینمای ایران از بین رفت و برخی سینماگران به ترویج آراء و اندیشه های سنتی و دینی در این عرصه پرداختند اما همچنان تفکر ماسونی در سینمای ایران باقی ماند. همان تفکری که به تحقیر و تفکیک سنت می پرداخت و مدرنیته و تجدد را مانند بت های باستانی، ستایش می کرد.
اما در فیلم «یه حبه قند» نگاه تازه ای به این تقابل دیده می شود. نگاهی که خودباختگی تجددطلبان و شیفتگی کورکورانه سنت گریزان را به غرب باور دارد. نگرشی که برای معدود افراد پایبند به فرهنگ سنتی و باورها و اعتقادات دینی و ملی، احترام قائل است. دیدگاهی که به اصطلاح تمدن گرایان را بی ریشه و به قول جلال آل احمد هرهری مذهب جلوه می دهد ولی درعین حال دستهای سنت و فرهنگ سنتی را درمقابل نفوذ تجدد وارداتی بالا می برد.
«یه حبه قند»، تسلیم ناگزیر باورهای مذهبی و ملی در مقابل هجوم به اصطلاح مدرنیسم را می پذیرد و اعتراف می کند که فرهنگ سنتی ما در برابر هجمه عظیم مظاهر مدرنیسم غرب، به حال احتضار افتاده و مانند دایی پیر فیلم «یه حبه قند» منزوی است و با یک حبه قند می میرد و یا دچار فراموشی است و مانند خاله مسن خانواده، شمارش رکعت های نمازش را از یاد می برد.
در «یه حبه قند» خودباختگی و فرهنگ تسلیم و سازش موج می زند. همه اعضای یک خانواده سنتی (که البته هر یک به نوعی مورد هجوم ارزش های غربی و متجددانه اعم از اینترنت و فوتبال و موبایل و امثال آن قرار گرفته اند و همین هجمه از آنها مشتی آدم بی هویت و بی ریشه ساخته که حتی روحانی اش روضه و نماز میت بلد نیست) در خانه پدری جمع شده اند تا تنها دختر باقیمانده خانواده را عروس کنند. البته نه برای یک داماد حی و حاضر در ایران بلکه غیابی و برای مردی که مقیم خارج کشور است! درواقع آنها جشن گرفته اند تا ناموس خانواده (به معنای خانه، وطن و کشور) را به خارج از مملکت و نزد بیگانگان بفرستند و در این میان تنها دایی پیر خانواده است که به دلیل افکار و باورهای دینی و سنتی، مخالفت می کند.
دایی پیر خانواده به نشانه سمبل سنت گرایی و دفاع از ناموس و ایستادگی در مقابل بیگانه پرستی و خودباختگی می میرد و همه عزادارند اما زندگی یا بهتر بگوییم روند تسلیم ادامه می یابد و این بار بدون تنها مانع و رادعی همچون دایی پیر حتی مادر نیز با چشمی اشکبار به پیشکش دختر خانواده خدمت مرد پولدار خارج نشین رضایت می دهد و در صحنه ای نمادین و بر سفره عزای دایی پیر، مانع از خاموش کردن زنگ مبارک باد گوشی موبایل دختر می شود به معنای اینکه ناگزیر از تسلیم هست و به قول شاعر:
در کف شیر نر خونخواره ای
جز زتسلیم و رضا کو چاره ای
متأسفانه در نظر فیلمساز، تجدد و تمدن وارداتی همان شیر نر خونخواره است که بایستی فرهنگ و ارزش های سنتی و ملی و مذهبی را در پایش قربانی کرد و این تفکر از آثار همان اندیشه ای است که گفتیم از ۲۰۰ سال پیش طبقه روشنفکر بیمار را در این مملکت به وجود آورد که می گفت و می گوید: «بایستی از نوک پا تا فرق سر فرنگی شویم». این همان تفکر هویت گریزی است که فرهنگ دینی و ملی خویش باور ندارد و تحت تأثیر القائات ۲۰۰ ساله تفکر ماسونی، همه قدرت و عظمت را در تمدن غرب می جوید و تمدن اسلامی را در آخر خط می بیند که یا بایستی استحاله پیدا کرده و یا از صحنه کنار رود.اما شگفت از حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است که گویا وظیفه تبلیغ و اشاعه فرهنگ اسلامی داشته و دارد ولی متأسفانه با صرف هزینه یک و نیم میلیارد تومان، فیلمی تولید می کند که اساس همان فرهنگ را ناکار آمد، تاریخ مصرف گذشته و تمام شده در برابر مدرنیسم و تجدد غربی تصویر می نماید. پیش از اینها و در سال هایی قبل تر دورانی بر همین حوزه هنری گذشت که کمتر نشانی از اسلام در آن به چشم می خورد اما انتظار می رفت در دوران مدیریت جدید و تعهد ایشان نسبت به آرمان های انقلاب و امام راحل و مقام معظم رهبری، در این حوزه اسلامی، چنین بیت المال سوزی و جفا به اعتماد مردم مسلمان رخ ندهد.
فیلمساز مدعی است که با بنای یک خانه به سبک سنتی و پوشاندن لباس های محلی و به کارگیری لهجه محلی، سینمای ملی را به عرش رسانده و فرهنگ سنتی ایران را در اعلا درجه مطرح ساخته است اما بدون تعارف بایستی گفت که اگر این نمایش فرهنگ سنتی است که امثال فرح دیبا که خود بر سر تنور روستائیان به طور نمایشی نان می چسباند و لباس محلی بر تن می کرد و عشق آفتابه لگن و پارچه ترمه بود را بایستی ملکه سنت لقب می دادند!!
متأسفانه نگاه فیلم «یه حبه قند» به سنت و فرهنگ سنتی مثل همان سنت گرایی جشن هنر شیراز، یک نگاه و نگرش توریستی و به اصطلاح کارت پستالی است. کافی است که فقط مقایسه کنید نمایش خانواده سنتی در فیلم «مادر» مرحوم علی حاتمی را با این خانواده به اصطلاح سنتی که در فیلم «یه حبه قند» به سبکسری و رفتارهای کودکانه مشغولند. در آن فیلم، گرد آمدن خانواده به چه منظور بود و در این فیلم به چه مقصود و منظور است؟ سرانجام آن فیلم به کجا رسید و تا چه حد زیست به اصطلاح متجددانه و مدرن را در قبال زندگی سنتی ایرانی- اسلامی، تحقیر کرد و سرانجام این فیلم به کجا ختم شد و چگونه مرگ سنت و تفکر و باورهای دینی را یک جا اعلام کرد؟
سعید مستغاثی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست