سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

«تفکر انتقادی»


«تفکر انتقادی»

موانع و قضاوتها

مجسم کنید فردی مدعایی را درمورد سرشت بشر مطرح کند. مثلاً او به ما می گوید که سرشت بشر، سرشتی بد است که تنها جامعه و قدرت می تواند آن را تعدیل کنند. ما از چنین فردی می خواهیم دلایلش را برای این مدعا ابراز کند و وی تصریح می کند که بسیاری از متفکران و حتی افراد عادی به این رأی قایل هستند. به تعبیر دیگر، چنین فردی حجیت یک متفکر یا تعداد زیادی افرادی را که بدان رأی قایل هستند، دلیلی برای مدعای خود گرفته است.

از فردی می پرسیم که چرا سیگار می کشد و او جواب می دهد، چون متفکران و هنرمندان مشهور زیادی سیگاری هستند، من هم این عادت را از آنها گرفته ام. از کسی می پرسیم، چرا به فرد خاصی در انتخابات رأی می دهد و جواب وی آن است که چون هنرمند و یا نویسنده مطرحی به آن فرد رأی می دهد، من هم به او رأی می دهم. در این موارد، ادله و استدلالها اهمیت ندارند. آنچه مهم است، این است که اکثریت چه موضعی را اتخاذ می کنند و یا افراد مشهور و صاحب نام به چه راهی می روند. این روند هم عموماً با تکیه بر ابزار زبان صورت می گیرد.

جهان ما جهان رسانه محور و فناوری محور است. در این منظومه، هنوز اکثریت افراد با توجه به درستی و یا نادرستی، مدعایی را قبول یا رد نمی کنند، بلکه عوامل معیشتی، روانی، اقتصادی و تاریخی بسیاری در قضاوتهای آنها دخیل می باشند. در این گستره، شیوه پوشش، شیوه صحبت کردن، شیوه استدلال و شیوه ابراز نظر سیاسی و اقتصادی بسیار تابع شهرت و قدرت است. سخت است که بتوان این فضا را به سرعت و به دقت تغییر داد. اما کاری که تفکر انتقادی می تواند در اینجا انجام دهد، آن است که با تذکرهایی، جلوی این سیر بی محابای ظاهربینی ها را بگیرد.

افراد باید بدانند کسی که هنرمند خوبی است یا متفکر بزرگی است و یا موفقیت اقتصادی چشمگیر و حتی هوش برجسته ای دارد، لزوماً در زمینه ای خاص چون سیاست و زندگی شخصی، صاحب رأیی درست نیست. اگر این گونه به قضیه نگاه کنیم، آنگاه هر فرد باید با تکیه بر قوه فکری خود که به قول «دکارت»، بیش از هر شاخصی دیگر میان انسانها به تساوی تقسیم شده است، سعی کند به مدعیات و قضاوتهایی درست در حوزه هایی که سرنوشت شخصی و جمعی بدان وابسته است، برسد.

بنابراین، اینکه فرد معروفی رأیی را دارد، برای ما حجت نیست؛ همچنین اگر همه انسانها بر نظری پافشاری کنند، اما انسان پی برد این اکثریت رأیی اشتباه را گرفته اند، فرد نباید تابع این جو حداکثری قرار بگیرد. این نکته ای است که ما می توانیم نمونه و شواهدی از آن را در متون دینی هم بیابیم. هنگامی که امیرالمؤمین علی(ع) تصریح می کنند، اینکه چه کسی حرفی زده مهم نیست و بنگرید که چه گفته، کم و بیش این رویکرد را پررنگ می کنند. فردی را مجسم کنید که به صورت مستمر از واژه هایی چون بهترین، بدترین، بزرگترین، مهمترین و... استفاده می کند چنین فردی نیز متوجه نیست که سخن گفتن از صفات تفضیلی در تفکر انتقادی سخت است و حداکثر باید از برتر و بهتر و یا بدتر سخن گفت.

● موانع منطقی

موانع منطقی، موانعی هستند که ذهن انسان هنگام به کار بردن قواعد و قوانینش، بدانها دچار می شود. به این موانع، «مغالطه» هم می گویند. در ادامه به برخی از این موانع اشاره می شود:

۱) خرافات

متفکران انتقادی از ارتباط دادن میان دو پدیده ای که نسبتی با هم ندارند که از آن معنای خرافات استنباط می شود، به عنوان یکی دیگر از موانع منطقی تفکر انتقادی یاد می کنند. روان شناسان دلیل روی آوردن انسان به خرافات را ترس، وحشت، اضطراب و یا ولع برای پیشرفت و موفقیت ارزیابی می کنند. فردی که برای فهم آینده خود به فال بینی مراجعه می کند، انگیزه ای جز ترس و وحشت از آینده و یا ولع و حرص زیاد برای موفقیت و پیشرفت ندارد. این انگیزه آنقدر در انسان قوی است که عده ای حتی با عنوان نیاز انسانی از آن یاد می کنند. به یاد بیاوریم، جمله معروف راسل را که یکی از برترین خرافه ستیزان تاریخ فلسفه است. او تصریح می کرد برخی چیزها حتی برای وی که باوری به شانس آوردن آنها ندارد، شانس می آورند!

این نکته نشان می دهد که خرافه، دامی منطقی است که تک تک ما به صورت جدی در معرض آن قرار داریم. فردی که معتقد است اگر لباسی خاص بپوشد، روز موفقیت آمیزی را پشت سر می گذارد، فردی که مواجهه با پدیده ای خاص را نشانه ناکامی خود می پندارد، فردی که تصور می کند ارتباطی میان وضع کنونی اش و نفرین برخی از موجودات ماورایی برقرار است، همه به دام این خطا و مغالطه افتاده اند.

به تعبیر دیگر، افرادی که به این مغالطه منطقی دچارند، نمی توانند نسبتی درست میان علت و معلول برقرار کنند و نمی توانند جایگاه علتهای غیرمادی را به درستی در سلسله علل مادی قرار دهند. بی تردید، جهان ما صرفاً واجد علتهای مادی نیست.

طبق یک جهان بینی دینی، جهان ما با اراده خداوند خلق شده و به حرکت خود ادامه می دهد. این جهان نسبت به خوب و بد بی تفاوت نیست و اگر شما خوبی و فضیلتی را انجام دهید، این فعل یقیناً به شما بر می گردد. به تعبیری دیگر، در کنه جهان - و نه صرفاً ساختارهای اجتماعی - عدالت وجود دارد. این نکات را می توان پذیرفت، اما به دام گونه ای خرافات نیفتاد.

به این دلیل، مبارزه متفکران انتقادی با خرافات را نباید به معنای رد جهان غیرمادی تلقی کرد. این مبارزه، مبارزه با گونه ای تفکر و استدلال است که نسبتهای مادی میان پدیده ها را نادیده می گیرد و برای یافتن علت هر پدیده ای، بر نکاتی اشاره می کند که کمترین ارتباط را با پدیده مورد نظر دارند. در این گستره، پیش بینی هم جای خود را به پیشگویی می دهد.

پیش بینی در جهان ما ممکن است. ما می توانیم متکی بر پدیده هایی به صورت تقریبی، آینده را پیش بینی کنیم، اما در پیشگویی بدون آنکه کوچکترین نکاتی در مورد وضعیت کنونی جهان بدانیم، آموزه هایی را برای آینده در نظر می گیریم.

۲) مصادره به مطلوب

تفکر انتقادی، تفکری است که برای رسیدن به نتایج درست مبتنی بر فرضهایی که انتخاب می کنیم، اهمیت زیادی قایل است.

در این میان، باید میان نتایج و مقدمات استقلال منطقی وجود داشته باشد، بدین معنا که نمی توان مدعایی را ثابت کرد که در مقدمه وجود دارد. به تعبیر دیگر، نمی توان مصادره به مطلوب کرد. استدلال کردن، یک فرایند و مسیر است و ما با این کار باید چیزی بر داده ها و معلومات خود و دیگران اضافه کنیم و نه آنکه برای اثبات مدعایی، از همان مدعا در پیش فرضهای خود استفاده نماییم.

فردی را مجسم کنید که معتقد است بشقاب پرنده وجود دارد. طبیعی است، اگر بخواهیم ادعای این فرد را ثابت شده فرض کنیم، این فرد باید استدلالهایی برای ادعای خود بیاورد. حال اگر این فرد تصریح کند که تجربه بشقاب پرنده در ذهن و درون من وجود دارد و این تجربه را می توان دلیلی بر وجود این موجود عجیب دانست، ما نمی توانیم مدعای وی را موجه بدانیم.

۳) مغالطه کارآمدی به جای صدق

فردی دیگر را مجسم کنیم که می خواهد درست بودن یک شیوه خاص از زندگی را به ما یادآوری کند. اگر این فرد از اصطلاحاتی چون خوشایند بودن این زندگی استفاده کند و بگوید این زندگی خوشایند و یا لذت بخش است، پس شیوه درستی برای زندگی است، روشی درست را برای استدلال انتخاب نکرده، زیرا مفاهیمی مانند «درست بودن» و «خوشایند بودن» در این نظام استقلال تام منطقی ندارند. به تعبیر منطق دانان، این فرد گزاره ای همانگویانه ( تحلیلی) را به کار برده است.

۴) تأکید بر گزاره های تحلیلی

گزاره های تحلیلی، گزاره هایی هستند که شما با گفتن آنها، چیزی به معلومات بشری اضافه نمی کنید. می گویید فردی خوب است که رفتار وی مبتنی بر خیر باشد.

مفاهیم خیر و خوبی چنان و چندان از هم استقلال ندارند که با گفتن این گزاره، ما دریابیم چیزی بر اطلاعات و معارفمان اضافه شده است. به همین دلیل، این متخصصان به ما گوشزد کرده اند که هر چند گزاره ها و احکام تحلیلی برای ما ضرورت دارند، اما منطقی است که ما بر گزاره های ترکیبی نیز دست بگذاریم.

گزاره های ترکیبی، گزاره هایی هستند که موضوع و محمول در آنها، استقلال منطقی از هم دارند. مصادره کردن به مطلوب با تمایز نگذاشتن میان گزاره های ترکیبی و تحلیل نیز به وجود می آید. در اجتماع، سیاست و اقتصاد و فرهنگ بسیاری از این گونه گزاره ها را می توان یافت.

حسین فرزانه