یکشنبه, ۲۴ فروردین, ۱۴۰۴ / 13 April, 2025
تربیت لذّت یا کابوس

زمان روز شنبه است و مکان فروشگاه بزرگ محلّ.دو پسر بچّه ی پنج و هفت ساله،مانند سربازانی آماده ی نبرد،به یکدیگر اعلان جنگ کرده اند.آنها یواشکی از راهرویی دیگر می دوند،و پشت وسایل پنهان می شوند،و صدای برخورد و کشیده شدن راکت های تنیس شان روی سرامیک کف فروشگاه به گوش می رسد.آن دو با چرخ خرید فروشگاه بازی می کنند و نتیجه ی این بازی درهم آمیختن صدای بلند و گوش خراش پنچری چرخ خرید با صدای موسیقی ملایم و گوش نواز داخل فضای فروشگاه است.
امّا از سوی دیگر مادر به دنبال ردی ازاین واحد کماندویی است.بنابراین چرخ خرید نیمه پرشده را به حال خود رها می کند و به دنبال آنها می رود.درست در لحظه ای که مادر به گوشه ای از فروشگاه می رود،فریادش بلند می شود به طوری که به گوش دیگرخریداران نیز می رسد:«گم می شوید!به آن دست نزن!تو-بیا این جا!»
مادربرای گرفتن آن دو سرباز کوچولو،مجبور می شود با آنها مسابقه بگذارد،و درست در لحظه ای که می خواهد از پشت،گردن های خیس شده از عرق ،آن دو وروجک را بگیرد،آنها تاکتیک جنگی«ب»-یعنی «تقسیم به دو دسته»را اجرا می کنند و هدف ازآن«تقسیم و پیروزی»است.حالا مادر باید در دو جهت مخالف بدود و بر سرآنها فریاد بکشد.مادر به سختی نفس می کشد،امّا سرانجام موفق می شود،پسر کوچک تر را که به بخش غلات فروشگاه حمله کرده و در پشت سر خود،ردی از جعبه های مواد غذایی را به جا گذاشته است،به محاصره درآورد.امّا زمانی که مادر،پسر کوچک تر را به طرف چرخ خریدش باز می گرداند،متوجه غیبت پسر بزرگ تر می شود.مادر او را در غرفه ی انگورهای بی دانه پیدا می کند.
بعد از پیدا کردن پسر شماره ی دو و برگرداندن او به سمت چرخ خرید،حال پسر شماره ی یک دوباره ناپدید شده است.مادر بیچاره یک باردیگر به تکاپو می افتد و به سرعت به اطراف می دود.عاقبت بعد از تهدید مادر به تنبیه و به مخاطره افتادن و از دست دادن بازی با نایتِندو(۱)، دو پسر بچّه مجبور به تسلیم می شوند و گیر می افتند.
امّا هنوز جنگ تمام نشده است.در ادامه تاکتیک«ج»اجرا می شود-«چرخ خرید را وقتی که مادر حواسش نیست، پر کن.»و خیلی زود بسته های شکلات،ویفرهای وانیلی،اسنیکرها وتنقّلات دیگر روی هم انباشته شدند.مادر متوجه این وضعیت می شودو به سرعت در راهروهای فروشگاه به جلو و عقب می رود تا آنها را سرجای شان بگذارد.سپس پسرها لبخند شیطنت آمیزی می زنند و این یعنی شروع راند بعدی.ابتدا تهدیدی از جانب مادر:«نکنین ،بس کنین،روی دست تان می زنم.»
ولی بعد مادر از سر ناراحتی و استیصال گریه می کند.«ازاین به بعد تا آخر عمرتان اجازه ندارید از خانه خارج شوید.»
و سرانجام این مادر است که خسته،درمانده و خردشده تسلیم می شود،و با پرداخت بهای جعبه های شیرینی، آرامش و سلامت گرانبهای خود را باز می خرد.به نظر شما این امر عادلانه است؟درنهایت آتش بس برقرار می شود،ولی ضامن صلح و پایداری آن تنها تسلیم شدن مادر است و بس.
● آیا تربیت هنوزهم امری مسرّت بخش و سرگرم کننده برای ماست؟
بله،تربیت سرشار از شادی،و پاداش است.ما با امیدها و آرزوهای فراوان پدرو مادر می شویم.درطی آن شب های طولانی که به کودک خود غذا می دهیم و کهنه هایش را عوض می کنیم،می دانیم شالوده و بنیاد رابطه ای ابدی و جاودانی را پایه گذاری می کنیم،و زمانی که موهای ما می ریزد و یا رنگ آن به سپیدی می گراید،این رابطه به بار می نشیند.در آینده مهربانی و عشق را در پیش روی خود داریم.ما در غم ها و شادی های هم شریکیم.نوازش ها،دلگرمی ها و تشویق ها کلمات تسلّی دهنده،گفتگو و ارتباطات روحیه بخش،همگی حسی از درک متقابل میان ما و فرزندمان است.هنگامی که نگاه های مان به هم گره می خورد،درآن زمان خواهان عشقی هستیم که درمیان ما بدون هیچ حجاب و پرده ای آشکار و نمایان شود.
امّا لذّت و شادی های تربیت کردن از ذهن و اندیشه ی مادری که در فروشگاه بود،بسیار دور است.زیرا این مادر در سرتاسر زندگی اش چهره ی معصوم و رنگ پریده ی فرزندانش را نوازش نکرده است، وکلمه ای آرام بخش از لبان مادر بیرون نیامده است تا کودکان به آن بیاویزند.پس آن دل خوشی،عشق و ارتباط تنگاتنگ میان والدین و کودک کجاست؟نگرانی ها و دل واپسی های آنی و زودگذر والدین درحقیقت لذّت ها و شادی های ارزشمند تربیتی را از بین می برند و این چیزی نیست جز:مبارزه ای برای بقا.
نوع تربیت این مادر،همان تربیت کابوس گونه است.
صحنه هایی از این دست برای اغلب ما اتفاق افتاده است،شاید زمانی که کودکان با ما بدرفتاری می کنند، دست های مان را به سوی آسمان بلند می کنیم و فریاد می زنیم:«بچّه ها!آیا پدرومادرتان واقعاً سزاوار این رنج و ناراحتی هستند؟»
گاهی اوقات بچّه ها می توانند،مشکلی به مراتب بزرگ تر از مشکل خانه ای بدون حمام باشند.زمانی که فکر می کنیم چه عشق بی حد و حصری را به زندگی فرزندان خود بخشیده ایم،ولی درعوض آن همه عشق،بی احترامی، نافرمانی، و ناسپاسی را متحمّل می شویم.دراین هنگام این توانایی را در خود می یابیم تا تمامی مراحل طی شده را به بهترین وجهی ازبین ببریم و خراب کنیم.به علاوه با تفکیک مشکلات هر روزه ی زندگی مان از هم،که بچّه ها هم جزیی از آن می باشند، با چالشی دراز مدت تا دوران بلوغ آنها مواجه می شویم که:چگونه فرزندان مان را افرادی مسئول پرورش دهیم؟
با معجزه ی تولّد،موجودی کوچک به دست ما سپرده می شود،عزیزی بی پناه،غریبه ای دراین دنیای ناآشنا که برای رفع هرنیاز فیزیکی خود کاملاً به ما وابسته است.ما تنها هجده سال فرصت داریم تا این طفل شیرخواره را برای زندگی در دنیایی که می تواند ظالم و بی رحم باشد،آماده کنیم.موفقیّت این بچّه در دنیای واقعی،بستگی کامل به نحوه ی عملکرد ما به عنوان پدرو مادر دارد.ارتقای سطح مسئولیت پذیری، درکودکان،لرزش ملایمی بر پیکره ی فلسفه های تربیتی کهنه و قدیمی می اندازد.چه تعداد ازما،بعد از این اندیشه ی هولناک،احساس ناراحتی و دلهره پیدا کرده ایم که:«اگر نتوانم کودک ۵ ساله ای را در مغازه ی خواربار فروشی کنترل کنم،آن وقت با نوجوانی ۱۵ ساله که دانسته های زیادی از مسائل مختلف دارد و برای گرفتن گواهی نامه ی رانندگی روزشماری می کند،چه باید بکنم؟»
● سرگرمی درکنار تربیت
اما این بحث ها ناامید کننده نیست.حرف ما را باور کنید!زیرا نقطه ای روشن و درخشان به نام امید،درپایان این تونل ناامیدی و یأس تربیتی وجود دارد.تربیت امری مشقّت بار و پرزحمت نیست.بچّه ها می توانند درجهتی رشد کنند تا درآینده افرادی مسئول و با تفکّری درست باشند.ما می توانیم بدون آن که شاهد کابوسی هجده ساله باشیم،به آنها در راه ارتقاء مسئولیت پذیری کمک کنیم.
تربیت با عشق و منطق تماماً در مورد رشد و پرورش کودکانی مسئولیت پذیر است.و این درحقیقت همان فلسفه ی برنده-برنده،می باشد.والدین برنده هستند،زیرا با شیوه ای سالم و درست،عشق و محبّت خود را به فرزندشان تقدیم می کنند،و با روش و برخوردی صحیح بدون توسل به خشونت و تهدید که باعث افزایش رفتار مُتمرِّدانه و سرکشانه در کودکان می شود،آنها را تحت کنترل و نفوذ خود در می آورند.ازطرف دیگر،بچّه ها نیز برنده هستند،چون در سنین اوّلیه ی زندگی،با حل مشکلات شان، مسئولیت پذیری و منطق حاکم برزندگی را می آموزند.بنابراین کودکان خود به تنهایی،ابزارهای لازم را برای رویارویی و مبارزه با دنیای واقعی به دست می آورند.
والدین و فرزندان می توانند رابطه ای توأم بااحترام متقابل و براساس عشق و اعتماد را پایه گذاری کنند.معامله ای ازاین بهتر نمی شود!در تربیت با عشق و منطق،سرگرمی درکنار تربیت قرار می گیرد و چاشنی آن می شود.
نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی
ترجمه : میترا خطیبی
پی نوشت :
۱- Nintendo نوعی دستگاه برای بازی که به تلویزیون متصل می شود و ساخت کشور ژاپن است.
منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست