پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

بحران تکوین تمدنی ناسرکوبگر


بحران تکوین تمدنی ناسرکوبگر

نگاهی به کتاب «اروس و تمدن»

هربرت مارکوزه را بی‌شک باید یکی از تاثیر‌گذارترین فیلسوفان جریان چپ جدید دانست؛ فیلسوفی که به سبب متن گره‌خورده فعلیت کار عقلی‌اش با بینش انتقادی مکتب فرانکفورت، تفکری خلاق و تحلیلگر از متن عطف‌پذیر جریانات انقلابی قرن بیستم بر موازات طرح‌افکنی‌هایش ارائه کرد. نظریه‌پردازی که همواره شهامت و دلاوری تئوریک اعلام نظریه‌اش را داشت.

وی در کتاب «اروس و تمدن» که به تازگی با ترجمه روان امیرهوشنگ افتخاری‌راد در اختیار مخاطبان حوزه اندیشه قرار گرفته است، تحلیل دگردیس‌یافته‌ای از نظریه سختگیرانه یا بهتر بگوییم بدبینانه فروید نسبت به فرهنگ و تمدن سرکوبگرانه بشری ارائه می‌دهد. کتاب مزبور به سبب طرح‌افکنی‌های مارکوزه بر رهیافت مقوله ناسرکوبگرانه تمدن، در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی به جریانی تاثیرگذار بدل شد که به واسطه نگرشی تاریخی- انتقادی تا حدی از بدبینی‌های نظری پیشین به دور شد.

البته او در یوتوپیایی‌ترین اثر خود در پی بازخوانی تمدن ناسرکوبگرانه‌ای بود که با رویکردی آری‌گویانه و تا حدی خوشبینانه، مشغول به دفاع تمام‌قد از اصل حیات آدمی باشد تا ما برخلاف پیشینیان که از بنیان اسطوره‌ای اروس تنها به الزامات تخریبگر و غیراجتماعی آن، نظیر توابع ثابت غریزه و عاطفه پرداخته بودند، ایده جدید وی را با توجه به خاستگاه عقلانیت ابزاری مرسوم، وامدار نقد نظریه فروید بدانیم.

به زعم فروید تکامل تمدن‌ها در گرو الزامات کار اجباری و سرکوب غریزی است چراکه بنا به استدلال وی فعلیت آزادانه ارضای مطالبات جنسی در تضاد و تعارضی مستقیم با قوانین و اصول حاکم بر رفتار بی‌واسطه منحنی سینوسی تنازع بقاست که به گمان حکما بنا به استدلال مذکور تنها در صورت نادیده گرفتن چنین مفروضاتی شرایط پیشرفت فراهم خواهد شد. فروید از طریق روند تحلیل منازعات فرهنگی مرسوم در معادلات هم‌ارز اجتماعی، تحقق یک تمدن غیرسرکوبگرانه را ناممکن تلقی کرد. البته لازم به ذکر است که او برهان خود را صرفاً با تمرکز بر اصل تضمین بقا و در گرو کار سخت و نیاز مبرم به فاکت‌های انضباطی و غیرارادی تنظیم کرد. بنابراین وی کامیابی ارادی نیازهای غریزی را ناسازگار با تمدن ناسرکوبگر دانست. فروید با استفاده از مفاهیم اروس (خدای عشق) و لوگوس (نماد خرد و منطق) شخصیت بشری را تحلیل کرد. او کنکاش و کنش‌های ذاتی اروس و لوگوس را به زندگی و مرگ معطوف ساخت و با توجه به اصل تاریخی واقعیت که برخاسته از تمدن بشری است اروس را سرکوب‌شده تعبیر کرد و به این ‌سان عوامل بنیادی شخصیت بشری را تشریح کرد.

مارکوزه در کتاب مذکور تلاش می‌کند تا با تحلیل دلایل سرکوب و تضعیف انسان کالاشده در جوامع صنعتی، عوامل بازدارنده آزادی را بررسی کند. او پلان امکان‌پذیری یک تمدن ناسرکوبگر را فراتر از خاستگاه مارکسیسم کلاسیک ترسیم می‌کند و با تزریق تاویلی نوباوه از اسطوره‌ای به نام اروس و تحویل زیبایی، هنر و رهایی بر نظریه هگل‌گرای مارکس جوان و حتی سالخورده، به نقد تئوری «تمدن سرکوبگر» فروید می‌پردازد تا به این وسیله از رابطه پوشیده فروید و مارکس نیز که حداقل برای توده مردم، ناآشنا و غریب بود پرده بردارد.

مارکوزه نیز همچون فروید از اروس به عنوان غریزه زندگی یاد می‌کند اما برخلاف فروید، نظریه‌اش را تنها در بعد جنسی فرضیه محصور نمی‌سازد و کرانه آلترناتیو پیشنهادی خود را تا بعد اجتماعی و سازمان‌بندی‌شده قضیه نیز پیش می‌برد.

به زعم مارکوزه خود فعلیت استعلایی تئوری فروید، بازخوانی مجددی بر اجتماعی‌گری و البته تحت اطاعت تحولات اجتماعی- تاریخی است. بنابراین وی از نقد آرای فروید هم علیه نظریه به ظاهر منسجم فروید استفاده کرد و هم در پی تحلیل اندیشه برساخته فروید و با اتکا به تکنیک مراقبت از کنش‌های درون‌اجتماعی و چگونگی به بار نشستن معادلات سازگاری آنها، به نظریه خود سامان بخشید. وی در کتاب مذکور تفاوتی تاریخی از جنس مرزبندی‌های فرویدی میان اصل واقعیت و اصل لذت ارائه می‌دهد.

او اصل واقعیت را صرفاً در مبنایی تاریخی و گره‌خورده با مکتوبات و ملفوظات گذشته، به عنوان شرط غیرضروری تمدن تلقی می‌کند در حالی که اصل لذت را در فاکتی ایجابی، به عنوان شرط لازم آینده یک اجتماع جامعه‌پذیر توصیف می‌کند؛ آینده‌ای که همواره می‌تواند به جذب نیروهای مولد بپردازد. بنابراین تنها در چنین سطحی خواهد بود که تحقق بلوغ حداکثری یک تمدن ممکن و شدنی و نظمی ناسرکوبگر در کامیابی نیازهای اساسی انسان با کمترین هزینه نمایان خواهد شد.

مارکوزه در اروس و تمدن محیطی را طراحی می‌کند که انسان می‌تواند در خاستگاه چنین فضایی نظام استثمار و سلطه را بربیندازد و از بند نیازهای کاذب خودتولیدی و مبنای تئوریک و به ظاهر ارگانیک سلطه و کنترل رها شود و به واسطه عقلانیت نوباوه لوگوس، اروس را از سازگاری لذت‌های غریزی با خرد و عقلانیت نوین طرح‌شده خوشبین سازد. بنابراین در پی تحویل جایگشتی فعل خرد سرکوبگر با عقلانیت جدید، نظام سلطه دیگر صلاحیت خود را صرفاً از پس ضربه‌های کاری تک‌دستی نخواهد دید. حال شاید پس از پشت سر گذاشتن بدبینی‌ها و سختگیری‌های متناوب در حوزه نظریه‌پردازی، زمان رهایی از زوال تجربه خوشبینی‌های ارگانیک بر قابلیت‌های تعمیم سیطره عملگرایی و پراگماتیک فرارسیده باشد.

سهند ستاری