پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
سید محمدعلی جمال زاده
![سید محمدعلی جمال زاده](/web/imgs/16/166/xh1f61.jpeg)
«فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر»
«در مملکت ما هنوز هم ارباب قلم عموماً در موقع نوشتن، دور عوام را قلم گرفته و پیرامون انشاهای غامض و عوامنفهم میگردند .... و عجب که در تمام این عهد اخیر همیشه نویسندگانی که در نگارشهای خود در پی سادگی بوده و پیرامون تقلید متقدمین نمیگردیدهاند، مورد تحسین عموم قرار گرفته و از نوشتههایشان هرچه بهدست آمده چندین بار به تجدید چاپ رسیده است و باز ادبای ما از این مسأله تنبهی حاصل ننموده و ترس و بیمشان زایل نگردیده است.»
نوشتهی فوق به نقل از سید محمدعلی جمالزاده در دیباچهی یکی از کتابهای وی با عنوان «یکی بود یکی نبود» آورده شده است. او این مطلب را در حدود ٤٥ سال پیش عنوان کرد، اما انعکاس این نگرانی هم اکنون نیز بهجاست.
جمالزاده، نویسندهی نامدار ایرانی و ابداعکنندهی قصهنویسی نوین فارسی، در مدت ١٠٦ سال زندگی خود با توجهی که از خود برای حفظ فرهنگ عامه نشان داد، زبان مردم کوچه و بازار را در داستانهایش جاری کرد. وی در داستانهایش شخصیتهایی را خلق میکند که هر یک نمایندهی گروههای مختلف جامعه هستند.
خود او در مورد تاریخ تولدش در نامهای به یکی از دوستان خود میگوید: «تاریخ تولدم را خواسته بودید دوستان آن را از جملهی اسرار مگو میدانند ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود شاید نتیجهی آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد.»
وی بعدها بر اساس اسناد تاریخی سال ١٢٧٠ هجری خورشیدی را به عنوان تاریخ تولدش پذیرفته بود و اما تاریخ فوتش، هفدهم آبان ماه ١٣٧٦، همانطور که خود میپنداشت بر همگان کاملاً دقیق و روشن بود. وی در اصفهان متولد شد و در ژنو، کنار دریاچهی لمان درگذشت. پدرش او را در سن ١٢ سالگی برای تحصیل به بیروت فرستاد و در مدت اقامت وی در بیروت بود که پدرش در همدان به دار آویخته شد.
پدرش، سید جمالالدین واعظ اصفهانی، خود یکی از روحانیون مترقی زمان بود که علیه استبداد محمدعلیشاهی قد علم کرد. نه با شمشیر و تفنگ، که با کلام و سخن. سخنرانی شهره بود و سرانجام نیز به زندان افتاد و زبان سرخی که داشت سرش را بر باد داد.
جمالزاده برای تحصیلات دانشگاهی عازم اروپا شد و از راه مصر خود را به فرانسه رساند. اما به توصیهی سفیر ایران در فرانسه، به دانشگاه لوزان سوییس رفت و در آنجا مشغول به تحصیل شد. اما در نهایت دوباره به فرانسه بازگشت و در سال ١٢٩٠ دیپلم علم حقوق خود را از دانشگاه دیژون گرفت. چهار سال بعد با وقوع جنگ جهانی، محمدعلی جمالزاده برای عضویت در کمیتهی ملیون ایران به برلن رفت و به مدت ١٥ سال در آنجا سکنی گزید.
جمالزاده در رشتهی حقوق درس خواند اما در آن مباحث، سطری هم ننوشت. در حقیقت دانشگاه واقعی او دورهی همکاریش با مجلهی کاوه در برلن بود که در آن زمان با مستشرقان نامور و ایرانیان دانشمندی همچون محمد قزوینی آشنا شد. وی اولین کتاب خود را با عنوان «گنج شایگان» در سال ١٢٩٦ به چاپ رساند و پس از آن نخستین نوشتهی داستانیش را با نام «فارسی شکر است» درسال ١٣٠٠ در مجلهی کاوه منتشر کرد.
او پیش از روی آوردن به داستاننویسی، نویسندهی مباحث تاریخی، اجتماعی و سیاسی در مجلهی کاوه بود.
پس از تعطیلی کاوه در سال ١٣٠١، جمالزاده به خدمت سفارت ایران در برلن درآمد و سرپرستی محصلین ایرانی در آنجا به او واگذار شد. در سال ١٣١١ به دفتر بینالمللی کار وابسته به جامعهی ملل پیوست و چهار سال بعد بازنشسته شد. از ابتدای شروع خدمت در سفارت ایران تا زمان بازنشستگی، ٧ بار، هر بار برای مدتی کوتاه به ایران سفر کرد. در واقع او در مجموع حدود ١٣ سال از عمر درازش را در ایران گذراند.
اما در سراسر این مدت او با ایران میزیست. وی بیش از نیم قرن دور از وطن ماند و از ایران نوشت اما به ایران بازنگشت. هر روز کتاب فارسی میخواند و بیوقفه برای دوستان ایرانی خود نامه مینوشت. هرچه تألیف و تحقیق کرد یا دربارهی ایران بود یا اگر درمورد ایران نبود به زبان فارسی نگاشته شده بود تا در جهت گسترش معارف ایرانیان باشد.
سعید عباسپور، نویسنده و منتقد، در مورد جمالزاده میگوید: «داستانهای جمالزاده پس از ٨٣ سال که از زمان انتشار اولین مجموعهاش «یکی بود یکی نبود» میگذرد هنوز هم جذابیت خاص خود را دارند. اگر بخواهیم داستانهای او را با دیگر نویسندگان مقایسه کنیم، میبینیم که تنها شاید داستانهای او به عنوان اولین نویسندهای که در ایران داستان کوتاه نوشت ارزشمند است. اما داستانهایی که جمالزاده نوشته، برای خودش درونی نشدهاند و مقولاتی که جمالزاده در داستان به آن می پردازد به شکل برجستهتری در داستانهای صادق چوبک و هدایت به چشم میخورد که بسیار موفقتر از او بودند.
جمالزاده تا حدودی مسائل دوران خود را مطرح میکند، اما چون این مسائل برای خودش درونی نشده است تنها به صورت گزارش باقی میمانند. جمالزاده در داستانهایش سعی کرده فرهنگ عامه را حفظ کند. وی در داستانهایی موفق بوده است که سعی کرده از این تئوری خود که معتقد بود از داستان کوتاه میخواهد به عنوان وسیلهای برای حفظ فرهنگ عامه استفاده کند فاصله بگیرد، مثلاً در داستان «درددل ملاقلی» به خوبی توانسته از فرهنگ عامیانه در داستان استفاده کند.»
اکثر نوشتههای جمالزاده را میتوان در یکی از پنج گروه زیر قرار داد:
● مجموعهی آثار
▪ نگارشهای پژوهشی، نظیر گنج شایگان، فرهنگ لغات مشتمل بر هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب، چگونه باید نوشت، بانگ نای شامل داستانهای مثنوی مولانا و پندنامهی سعدی.
▪ نگارشهای داستانی، نظیر یکی بود یکی نبود، دارالمجانین، صحرای محشر، درددل ملاقلی، معصومه شیرازی و راه آب نامه.
▪ نگارشهای اجتماعی-سیاسی، آزادی و حیثیت انسانی، خلقیات ما ایرانیان و تصویر زن در فرهنگ ایران.
▪ نگارشهای ترجمهای.
▪ نگارشهای خاطراتی، مشتمل بر نوشتههایی در باب سرگذشت دوستان و نیز سرگذشت خود و پدرش.
اما از بین داستانهای جمالزاده، مجموعهی داستان «یکی بود یکی نبود» به عنوان آغازگر راه نوین داستاننویسی در ایران شناخته شده و به دلیل پیوند قویش با ادب گذشته فارسی از ادبیات داستانی فرنگ نیز بهره برده است.
این مجموعهی طنز با اولین داستان وی با عنوان «فارسی شکر است» آغاز میشود که پیام اصلی آن اهمیت زبان است. «فارسی شکر است» داستان مردی است که با یک گروه سه نفری، یک فرنگی مآب، یک شیخ و یک جوانک کلاه نمدی، بر حسب اتفاق ملاقات میکند. نویسنده شخصیتهای اصلی داستان را پس از ذکر خصوصیت ظاهری آنها، از طریق چگونگی گفتارشان میشناساند.
جمالزاده در اغلب داستانهایش از مثلها و تشبیههای ساده و زیبا برای زینت نثر خود استفاده مینمود و سعی داشت که آن تشبیهها صرفا یک تشبیه نباشد بلکه با فضای داستان نیز همخوانی داشته باشد و البته در برخی موارد بر جنبهی طنز داستان نیز بیافزاید. نمونهای از این تشبیهها عبارتاند از:
▪ دهنم از تعجب چون دهنهی حمام باز ماند. چشمهایم چون شیشههای گنبدهای طاق حمام گرد شد. (این داستان در حمام عمومی اتفاق میافتد)
▪ جیبم از آیینهی عروس پاکتر بود و در هیچجا یک غاز سیاه سراغ نداشتم.
▪ شاخهها در زیر بار برف قوز نموده و از ریش یخیشان قطرات سرشک حسرت بهار روان بود.
جمالزاده در سال ١٣٥٥، طی مقاولهنامهای که با دانشگاه تهران امضا نمود، قسمتی از کتابهای کتابخانهی خود را در سه مرحله به کتابخانهی مرکزی و مرکز اسناد این دانشگاه بخشید. علاوه بر آن اجازه داد که زیر نظر یک هیأت امنا یکسوم از مبلغ حقوق تألیف کتابهای او صرف خرید کتاب برای آن کتابخانه شود؛ یکسوم دیگر به دانشجویانی داده شود که مستحق کمک و علاقهمند به تحقیقات ادبی و تاریخی باشند؛ و یکسوم آخر به یکی از مؤسسات خیریه در اصفهان تعلق گیرد.
وی ٥٣ سال پیش از مرگش در پایان کتاب «سر و ته یک کرباس» نوشت: «در این آخر عمری تنها آرزویی که دارم این است که در همانجا که نیم قرن پیش به خشت و خاک افتادهام همانجا نیز به خاک بروم و پس از طی دورهی پرنشیب و فراز، خواب واپسین را در جوار زاینده رود دلنواز، سر به دامان تخت فولاد مهماننواز نهاده، دیده از هستی پرغنج و دلال و پررنج و پرملال بربندم.»
گرچه وی به جای آرمیدن بر کنار زاینده رود، در کنار رود دریاچهی لمان در ژنو آرمید.
آزاده محبّی
منابع
١- سید محمدعلی جمالزاده، یکی بود یکی نبود، به کوشش علی دهباشی، کتابخانهی ملی ایران، ١٣٨١.
٢- روزنامهی شرق، سال دوم - شمارهی ٣٣٧، ١٩ آبان ١٣٨٣
٣- ح. رییس علی، داستان نویسی به سبک جمالزاده، روزنامهی جوان، سال هفتم - شمارهی ١٧٨٦، ٢٠ تیر ١٣٨٤
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست