سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
گذری بر پل های بنیادین دموکراسی
دموکراسی مقوله ای است که اغلب در یک قالب سیاسی و در ساحت قدرت و حکومت خلاصه شده و نظریه پردازان و منتقدین آن از رسیدن به درون مایه و اینکه چه فرآیندی باعث میشود تا دموکراسی حقیقتا در یک جامعه نمود و بروز پیدا کند بازماندهاند. «حاکمیت ازآن مردم است»این جمله ابتدایی ترین بنیان دموکراسی است که متاسفانه به خاطر ماندن درکلیات همواره گمنام و درحد کلام باقی مانده است. وقتی که میگوییم حاکمیت مردم اساسا از دایره تغییرات سیاسی عبور کرده ایم و اصلاحات را ازجزء به کل درنظر گرفتهایم. اول مردم باید آمادگی لازم را برای دریافت مطلوب پیدا کنند، ضرورتهای مطلوب ونتایج محسوس آن را بشناسند و راههای رسیدن به آن را عملا پیاده کنند و نهایتا مراقبه را تا تبدیل شدن آن به یک فرهنگ دنبال کنند و بعد میتوانیم از ماحصل تغییرات سیاسی درجهت پیشرفت جامعه به سوی چشم اندازهای روبه جلو سخن بگوییم.
کارل مانهایم جامعه شناس آلمانی درباره پیش مقدمات دستیابی به مطلوب مورد نظر ما وجود هرگونه فاصلهای راچه طبقاتی و چه اجتماعی نفی میکندو دراین باره میگوید: «دموکراسی سیاسی ازاین رو مشارکت همگان را درقدرت سیاسی میپذیرد که پیش از آن برابری اساسی همه انسانها را پیش فرض هرنوع سلسله مراتبیکه جامعه را به رتبههای بالا و پایین تقسیم میکند رد کرده است.درجامعهای که دموکراسییا وجود ندارد یا بسیار محدود است شاهد مخالفت و ممانعت علنی توسط اقتدارگرایان هستیم ودرکشورهای درحال توسعه و تحول یافته بکاربستن توجیهات منقول ازسوی بنیادگرایانی که سعی دارندتا از مفاهیم بعضا دینی برای اثبات عدم برابری ماهوی انسانها استفاده کنند. مثلا در معرفت شناسی دینی دیده میشود که شناخت، تحقیق و تفحص،تفسیر، تشریح و... را بصورت انحصاری درسیطره قشر روحانی قرار میدهند و عدم حقانیت برداشتهای معقول جامعه مدنی را درمسائل مختلف تبلیغ و ترویج میکنند هرچند که ساختار دموکراتیک باشد اما همچنان اندیشههای غیر دموکراتیک برساختار، اثر منفی میگذارند، چنانچه این گروه به قدرت دست یابند مسلما برای تداوم قدرت و قبض و بسط آمرانه آن درجامعه اقدام کرده و ساختار دموکراتیک اولیه تبدیل به ساختار آتوریته و توتالیتر میگردد. اما این برابری هستی شناختی انسان تاکجا ادامه مییابد و تا چه خط قرمزهایی پیش میرود؟پاسخ این سوال را اینگونه ارائه میکنیم که هرکلی ازاجزای کوچکتری به وجود میآید که بین آنها را بطه علی و معلولی حاکم است پیش از این باید به این نکته توجه داشت که هر جزء پیش از آنکه بادرکنار دیگر «اجزاء» قرار گرفتن،«کل» را بسازد همچنان یک جزء است با ویژگیهای منحصر به خود. درصورتیکه آن کل و دایره بزرگتر محور کوچکتر را با تمامی خصلتهایش نادیده بگیرد آغازگر نابودی خود خواهد بود.حال اگر مترادف جزء را حیات فردی درنظر بگیریم مسلما میتوانیم درکنار مسئله برابری حقوقی انسانها استقلال هرفرد انسان را به عنوان سازندگان جامعه درنظر بگیریم و تاثیرات متقابل هریک را بردیگری مورد بررسی قرار دهیم.
این حیات فردی که حفظ آن لازمه حفظ جامعه است دارای اراده آزاد و مختار است والبته با التزام عملی به قراردادهای اجتماعی قابل کنترل. روسو درباره این روابط متقابل در امیل میگوید: میبینیم که طبق پیمان اجتماعی چون هیئت حاکمه جز به استناد اراده مشترک و عمومی نمیتواند اقدام کند، هدف اعمال آن فقط باید صلاح و صرفه مشترک وعمومی باشد؛ازآن نتیجه گرفته میشود که فرد نمیتواند از جانب هیئت حاکمه زیانی ببیند که این زیان متوجه همه نباشد: این امر جز زیان رساندن به خود معنایی ندارد. حفظ حیات فردی درعین پایبندی به اصل برابری وجودی انسانها خود ممکن است به سرریز شدن توده وار منجر شود که نتیجه آن امکان ایجاد فضای هرج و مرجطلبی و بیش فعالی خارج ازانتظار تودههای ناآگاه درفرآیند تصمیم گیری و دخالت درابعاد مختلف نظام حکومتی گردد. این آفت مردم سالاری راروسو با پیش شرطی به عنوان فرآیند ملت شدن والبته درمقابل نظر افرادی مثل گروسیوس (که به نظام سلطانیستی البته باکمی تصرف و تلخیص معتقد است)مطرح میکند و میگوید: «قبل از آنکه عملی که به موجب آن ملتی پادشاهی برای خود انتخاب میکند مورد بررسی قرار گیرد، بهتر است عملی که به موجب آن ملتی یک ملت است موردبررسی قرار گیرد؛زیرا این عمل مقدم برعمل اول ومبنای تشکیل جامعه است». همواره باید بپذیریم که عدهای نمیدانند دموکراسی، آزادی، استقلال و برابری یعنی چه وصرفا بارویکردی عکس العملی در قبال یک حاکم دیکتاتور مآب یا جریانی تندرو و افراطی سعی دارد تا با یک واکنش زودهنگام اعتراض خودش را بیان دارد که به نظر نگارنده عمل به بیان آگاهانه بسیار مهمتر از بیان شعارگونه واحساسی است.حال همینها درسیر حرکت انقلاب یا تغییر بنیادین نظام حکومتی به ناگاه اختیار انتخاب کلیدیترین پستها را برای اداره مملکت پیدا میکنند. نتایج زیان بار چنین اتفاقی با یک ترمز اختیاری که ازسوی مانهایم و درترادف کلی با مبحث روسو وباعنوان «خود محدود سازی مدنی» مطرح میگردد قابل پیشگیری است.مانهایم به شدت اعتدال گرا و میانه رو و البته تعقلگرا است و این را در قیاسی که بین تفاوت نگرش دموکراتیک و ماقبل دموکراتیک در بحث استقلال حیات فردی مطرح میکند به وضوح میبینیم؛ اغلب جوامعی که تازه به دموکراسی رسیدهاند معمولا نمیدانند که با این شور سیریناپذیر مردم که میتواند به بینظمی و بی ثباتی دامن زند چه راهکاری درپیش گیرند که نظم، آرامش وامنیت درسایه ساردموکراسی وآزادی تبلور یابد؟ نئوآنارشیسم مابعد دموکراسی مانعی است بزرگ برای شکلگیری ساختار جدید حکومتی با انگارههای مردم سالار اما ایجاد مانع و برخوردهای سلبی باعث بازگشت آرمانهای انقلاب به ارتجاع و جمود غیرقابل درمان میگردد.
آنچه سعادت بشری را تامین میکند بیشتر آزادی است تا آرامش و امنیت؛ هرچند که این سخن روسو به عنوان ستایشگر آزادی درنگاهی آرمانی درست است اما اگر در جواب هابز مبنی برآرامش و امنیت در زیر چتر پادشاه خودکامه مورد توجه قرار گیرد بهتر فهم میشود تا در واقعیتهای موجود با اذهان تحریف گر و سودجو.
نویسنده : امید عبدالوهابی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران بابک زنجانی مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم قوه قضائیه خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
تهران قوه قضاییه هواشناسی سیل آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی پلیس سازمان هواشناسی شورای شهر تهران قتل شورای شهر
خودرو سایپا بانک مرکزی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو دلار بازار خودرو چین مالیات تورم
تلویزیون سریال رسانه سینمای ایران سینما دفاع مقدس موسیقی تئاتر فیلم زنان رسانه ملی کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان نتانیاهو ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ برتر تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی وحید شمسایی
هوش مصنوعی اینستاگرام ناسا اپل تسلا تبلیغات فناوری پهپاد همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت خواب کاهش وزن طول عمر سلامت روان بارداری هندوانه