چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
حکومت دینی, اندیشه دینی
نویسنده با رد تفکیک مشروعیت شرعی و مقبولیت مردمی و یکسان دانستن شیوه مردمی در حکومت دینی و غیردینی، ادعا میکند که وصف دینی یا غیردینی وصف ذاتی حکومت نیست، بلکه دموکراتیک و غیردموکراتیک وصف ذاتی حکومت است.تفکیکی که معمولا بین مشروعیت شرعی و مقبولیت مردمی صورت میگیرد، از اساس نادرست است. قابل تصور نیست که گروهی بگویند ما با تأمل در منابع دینی به این نتیجه رسیدهایم که حق با ماست که بر مردم حکومت کنیم و چون ما به این نتیجه رسیدهایم، پس وظیفه مردم است که از ما تبعیت کنند. منطق این استدلال منطقی ویران است؛ چرا که همچنان که از «است» نمیتوان «باید» را استنتاج کرد، از «یقین» نیز نمیتوان به «واقعیت» رسید؛ یعنی نمیتوان گفت: من یقین کردهام که فقها دارای چنین حقی هستند، پس واقعا چنین حقی دارند و مردم باید اطاعت کنند. حتی اگر دستهای از علما به چنین نتیجهای برسند، وقتی این نتیجه الزامآور میشود که مردم نیز به این یقین برسند که باید از آنها اطاعت کنند و اگر مردم به این یقین نرسند، یقین فقها منطقا الزامآور و مشروعیتبخش برای حکومتشان نیست. به این معناست که میگوییم مشروعیت دینی تا مقبولیت مردمی نیابد، اصلا مشروعیت نیست.
● مقدمه
از طرفی حکومت دینی با غیردینی در شیوه مدیریت و در ماهیت اداره هیچ تفاوتی ندارد. حکومتها اولا و بالذات به دینی و غیردینی تقسیم نمیشوند؛ بلکه به دموکراتیک و غیردموکراتیک تقسیم میشوند؛ لذا دینی و غیردینی، از قبیل فصل جنس - در اصطلاح منطقیین - نیستند؛ بلکه جزء عوارضی هستند که عارض حکومتها میشوند. حکومت دموکراتیک دینی یا غیردینی داریم و حکومت غیردموکراتیک دینی یا غیردینی هم داریم. در حکومتهای دموکراتیک دینی، صاحبان اقتدار به شیوه دموکراتیک برای جامعهای دینی به قدرت رسیدهاند و در حکومتهای غیردموکراتیک به شیوههای غیردموکراتیک. حکومت دموکراتیک دینی معنایی جز این ندارد که ساکنان یک جامعه دینی، عدهای را برای رتق و فتق امور خود برمیگزینند و از آنها میخواهند که حاجات اولیه مردم را برآوردند و به امور جامعه نظم و سامان بدهند.
به فرموده امام علی۷ جامعه از داشتن حاکم نیکوکار یا بدکار ناگزیر است، چرا که وظیفه حکومت چیزی جز انتظامبخشیدن به امور کلان جامعه نیست و برای چنین انتظامی، مردان نیک یا بد، مؤمن یا کافر میتوانند بهکار گمارده شوند و این، معلول انتخاب مردم است که بدان را بر خود حاکم کنند یا خوبان را؛ لکن در یک جامعه دینی که بنا بر مشارکت سیاسی مردم در امور است قاعدتا کسانی به قدرت میرسند که به ارزشهای جامعه احترام میگذارند و خواستههای مردم را برآورده میکنند و فرهنگ دینی آن جامعه را محترم میشمارند و مردم در کنف سیاست آنها میتوانند به تولید فرهنگ سیاسی دینی بپردازند و نوآوری از آنها ستانده نمیشود. در چنین جامعهای قرائتهای مختلفی از دین مجال ظهور پیدا خواهد کرد. اگر هم قرائتی بر قرائت دیگر غلبه کند، نه به حکم حکومت، بلکه به حکم توجهی است که اغلبیت مردم نسبت به قرائتی پیدا میکنند و خود به خود به سوی آن روان میشوند.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که وقتی حکومت دموکراتیک را حکومت خواست بیقید و شرط مردم بدانیم، چگونه میتوان حکومت دموکراتیک دینی داشت؟ آیا رضایت خلق با رضایت خالق در تعارض نخواهد افتاد؟
پاسخ این است که ما در عالم خارج رضای خداوند را به نحو مجسم و محقق نمیبینیم. آنچه را که میبینیم این است که از یک طرف گروهی وجود دارند که خواستههای بشری دارند و از طرف دیگر گروهی وجود دارند که خواستههای خود را خواسته و حکم خدا میدانند؛ لذا از چشم سیاسی که نگاه کنیم جز این نیست که دو گروه با دو خواسته متعارض یا دو ادعای متعارض با هم تصادم میکنند. آن، یک رأی کلامی است که میگوید یک طرف پیرو خواستهها و مطلوبهای مادی خویشند و طرف دیگر، تابعان رضای الهی هستند. اگر از این رأی کلامی فاصله بگیریم و از بیرون نگاه کنیم، دو گروه را میبینیم که بر سر قدرت و غلبه با یکدیگر میجنگند و در عالم سیاست، برای حسن جریان امور، این دو گروه باید با هم تفاهم کنند؛ یعنی یا یکدیگر را با دلیل اقناع میکنند و یا یکدیگر را با زور اخضاع میکنند. این دومی بدترین شیوه است و اولی سیستمی است که در آن، هر دو گروه حق سخن گفتن دارند تا در نهایت یکی از اینها بتواند بر دیگری غلبه صلحآمیز پیدا کند.
باز به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ گروهی نمیتواند بگوید چون ما یقین کردیم که راست میگوییم، پس راست میگوییم و چون یقین کردهایم که فلان حق را داریم، پس فلان حق را داریم. چنین منطقی را در عالم سیاست نمیتوان معیار حق و باطل دانست و پشتوانه قدرت و حکومت کرد.
● اشاره
▪ بهطور معمول، در باب مشروعیت سخن در آن است که بر چه مبنایی عدهای حق پیدا میکنند بر دیگران فرمان برانند. هر مبنایی که این حق را به اثبات رساند، لزوم اطاعت دیگران را نیز توجیه میکند و لذا میان «حق» و «وظیفه اطاعت» پیوندی ناگسستنی برقرار میشود. اساسا نمیتوان حق حاکمیت را منهای وظیفه اطاعت تصور کرد؛ چرا که هر جا حقی در میان باشد، این حکم روشن عقلی و عقلایی را نیز به دنبال خواهد داشت که: حق را باید رعایت کرد؛ از این رو لزوم اطاعت، نتیجه طبیعی و منطقی حق حاکمیت است و اینکه مردم باید از دولت مشروع تبیعت کنند نه بدان اعتبار است که خود دولت ادعای مشروعیت دارد، بلکه از آن روست که واجد چنین حقی - یعنی حق حاکمیت و آمریت - است و این رابطه میان حق حاکیمت و لزوم اطاعت برقرار میشود، نه میان یقین و واقعیت. کسانی هم که از حق حاکمیت، لزوم اطاعت را نتیجه میگیرند، از منطقی ویران پیروی نمیکنند.
با وجود این، مسأله اصلی در این مقال آن است که لزوم اطاعت مردم الزاما به این معنا نیست که میتوان در هر صورت مردم را به انجام تکلیف، یعنی پایبندی به حق حاکمیت اجبار کرد. مشروعیت حکومت اگر مبتنی بر ملاکهایی واقعی و عینی باشد، میتوان پذیرفت که شخص یا دستگاهی از حق حاکمیت برخوردار باشد، اما مردم آن حق را شناسایی نکرده باشند. اینجاست که باید بین وظیفه مردم در اطاعت و اجبار آنها بر اطاعت فرق گذاشت. مشروعیت، مساوی با نادیده گرفتن مردم و اجبار آنان نیست. میتوان پذیرفت مردم با اینکه وظیفه اطاعت دارند، اما نتوان آنها را اجبار به پذیرش کرد؛ بنابراین حتی آنان که میان مشروعیت و مقبولیت فرق میگذارند، بر این عقیده نیستند که به صرف یقین به حق حاکمیت میتوان مردم را مجبور به اطاعت کرد.
▪ حکومت را میتوان از جهات مختلفی مورد تقسیمبندی قرار داد و همانطور که به لحاظ نوع ساخت قدرت به دموکراتیک و غیردموکراتیک تقسیم میشود، به لحاظ محتوای عملکرد و نیز منبع مشروعیت، به «دینی» و «غیردینی» تقسیم میشود. البته روشن است که در مفهوم حکومت، دینی بودن اخذ نشده است؛ کما اینکه دموکراتیک یا غیردموکراتیک بودن نیز امری عارضی است، دینی بودن یا نبودن، وصفی است که ممکن است حکومتی به آن متصف شود. بنابراین بیرون بردن عنوان «دینی» از ماهیت و مفهوم حکومت نمیتواند ما را به این نتیجه برساند که نمیتوانیم دولت دینی داشته باشیم؛ کما اینکه جدا بودن مفهوم دموکراسی از دولت نیز هیچگاه به این معنا نیست که نمیتوان حکومت مبتنی بر دموکراسی داشت.
دموکراسی ایدهای است در نوع توزیع قدرت سیاسی و رفتار دولتمردان و شاید بتوان گفت نظریهای در باب مشروعیت است و چنانچه حکومتی بر این ایده مبتنی بود، حکومتی است دموکراتیک. همینطور هم میتوان گفت اگر حکومت، دین و نظریات و احکام آن را در باب مشروعیت و در حوزه عمل ور فتار، در حقوق اساسی، حقوق مدنی و... مبنای عمل قرار داده باشد، آن حکومت، دینی است. در اینجا دینی بودن از مرجعیت دین و احکام آن انتزاع میشود، نه از اینکه جامعهای که حکومت در آن است دارای مردمان دیندار است.
▪ درست است که «رضای خداوند را به نحو مجسم و محقق نمیبینیم» ، اما آیا نمیتوان رضای خداوند را از کلام او بهدست آورد؟ آیا متون مقدس دینی، اعم از کتاب و سنت، مشتمل بر چیزی جز رضای خدا هستند؟ اگر کسی به دینی، مانند اسلام، اعتقاد داشته باشد، این اعتقاد را نیز دارد که قرآن کلام خداست و کلام خدا بر ما حجت است و بیانگر رضای خدا. برای فهم و تفسیر کلام خداوند نیز، مانند هر کلام دیگری، روشهای علمی شناختهشدهای وجود دارد که از طریق آنها میتوان به مقصود خداوند پی برد. بنابراین اگر کسانی با توسل به این روشهای علمی به فهم و تفسیر معتبری از کلام خدا رسیدند، حق دارند آن را رضای خداوند بدانند و به آن پایبند شوند، اگر چنین وضعی در صحنه سیاست هم پیش آید نباید این گروه را متهم کرد که «خواستههای خود را خواسته و حکم خدا میدانند» . این گروه را نباید همسنگ و همعرض با گروهی در نظر گرفت که خواستههای خود را در صحنه سیاست دنبال میکنند و به دنبال کسب قدرت هستند تا آن خواستهها و امیال شخصی را محقق سازند. البته گروهی که براساس منطقی صحیح اجتهاد به فهمی معتبر از متون دینی رسیدهاند و با پایبندی به آنچه از دین فهمیدهاند، در میدان سیاست به رقابت برای محقق ساختن رضای الهی هستند، دارای دلیل هستند و میتوانند کسانی را که طالب فهم باشند قانع سازند، اما اگر گروه مقابل آنان حاضر نباشد از امیال شخصی خود دست بردارد و حاضر نباشد نسبت به منطق صحیح خاضع گردد، چه باید کرد؟ آیا گفتگو با آنان به جایی میرسد؟
▪ آیا ما حق داریم با «کلامی» خواندن یک رأی، آن را نادیده بینگاریم و معتقد به آن را متهم به آنچه شایسته دیگران است بکنیم؟ آیا نباید در جامعهای که اکثریت قاطع آن دیندارند و به خداوند و کلام او و حجیت کلام او اعتقاد دارند، فهم روشمند و مضبوط کلام خداوند به عنوان آنچه رضای خداوند است، ملاک و میزان عمل قرار گیرد؟ چرا باید در جامعه دینی ملاک داوری را عقل غیردینی قرار دهیم و عقل دینی را به عنوان معیار نپذیریم؟ چرا باید همیشه به دنبال داوری بیرون دینی باشیم؟ البته روشن است که اگر روی سخن و گفتگوی دینداران با بیدینان و کافران بود، آنگاه بر آنان لازم بود برای سخنان خویش ادلهای بیرون دینی بیاورند. اما تا زمانی که گفتگو درون جامعه دینی جریان دارد، بهترین ملاک و معیار داوری، کلام خداوند است که میتوان از طریق آن رضای او را کشف کرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست