چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

قاعده زرین


قاعده زرین

در باب تعریف فلسفه اخلاق باید دانست که از این رشته نیز مانند بسیاری از رشته های دیگر تعریف همه پسندی وجود ندارد اما فی الجمله آنچه محل اجماع همگان است این است که در فلسفه اخلاق برای مسائل اساسی که به اخلاق مرتبط است به شکل مستدل و عقلانی به بحث و فحص می پردازیم

در باب تعریف فلسفه اخلاق باید دانست که از این رشته نیز مانند بسیاری از رشته‌های دیگر تعریف همه‌پسندی وجود ندارد اما فی‌الجمله آنچه محل اجماع همگان است این است که در فلسفه اخلاق برای مسائل اساسی که به اخلاق مرتبط است به شکل مستدل و عقلانی به بحث و فحص می‌پردازیم؛ بر‌این مبنا فلسفه اخلاق دو شاخه اصلی دارد :

۱) فرا اخلاق: که درباره سرشت و روش‌شناسی داوری‌های اخلاقی از قبیل اینکه خوب و بد به چه معناست؟ آیا حقایق اخلاقی وجود دارد ؟ و... به تحقیق و تأمل می‌پردازد.

۲) اخلاق هنجاری : به بررسی اصولی می‌پردازد که می‌گوید انسان چگونه باید زندگی کند؟ چه چیزهایی در غایت زندگی ارزشمند است؟ چه چیز باعث می‌شود که کسی خوب باشد؟ و...

اخلاق هنجاری دارای دو مرتبه است :

الف) نظریه هنجاری:

که در جست‌وجوی اصول اخلاقی بسیار کلی است ، مانند این که همیشه باید کاری را انجام داد که موجب سعادت و رستگاری همه انسان‌ها شود. یا از انجام کاری که موجب آزار و زیان مادی و معنوی انسان‌های دیگر می‌شود باید احتراز کرد.

ب) اخلاق هنجاری کاربردی: که به مطالعه مسائل اخلاقی خاصی از قبیل، ثروت پرستی، دزدی، افسارگسیختگی در روابط جنسی و... می پردازد .

در فلسفه اخلاق گرایش‌ها و نظریات متعددی وجود دارد که ما در ادامه مهمترین آنها را به اختصار توضیح می‌دهیم.

▪ فراطبیعت گرایی

(supernaturalism):

در این دیدگاه داوری های اخلاقی صرفاً خواست خدا را توصیف می‌کند؛ راست‌کرداری خوب است یعنی خدا چنین می‌خواهد. در این منظر خواست خداوند است که ریشه و منشأ اخلاق است و در واقع اخلاق مبتنی بر دین است، به این نظر گرچه انتقاداتی وارد است ولی از آنجا که ضامن اجرایی آن خداست، باورمندان به آن التزام عملی بیشتری نسبت به اخلاق دارند.

▪ نسبی اندیشی فرهنگی

(cultural relativism):

در این منظر خوب و بد به فرهنگ وابسته است. خوب یعنی آنچه اکثریت یک فرهنگ خاص مورد تأیید قرار دهند و بد یعنی آنچه این اکثریت آن را رد نمایند. در این منظر هیچ ارزش عینی وجود ندارد و ارزش های یک جامعه زاییده قرارداد اجتماعی‌اند؛ برای مثال آدمخواری یا زنده به گور کردن دختران در یک جامعه خوب است چون قرارداد اجتماعی آن را پذیرفته است و در جامعه دیگر بد است زیرا قرارداد اجتماعی آن را نپذیرفته است.

▪ عاطفه گرایی

(Emotivism ):

بر اساس این دیدگاه داوری های اخلاقی در واقع بازتاب احساسات مثبت یا منفی ما نسبت به چیزی است . نژاد سفید خوب است چون من نژاد سفید را دوست دارم و نژاد سیاه بد است چون من از آن بدم می‌آید .

▪ توصیه گرایی

(Prescriptivism) :

بر اساس توصیه گرایی داوری های اخلاقی نوعی توصیه یا امر و دستورند و داوری های اخلاقی صرفاً حاکی از اراده ما هستند مثل جمله امری «آب را بنوش» از واقعیتی خبر نمی‌دهند، بنابراین نه صادقند و نه کاذبند تنها اراده ما را نشان می دهند .

▪ قاعده زرین

(Golden rule ):

قاعده زرین بر این مبنا ، بناست که با دیگران فقط آنطور رفتار کنیم که در همان موقعیت رضایت می‌دهیم با ما رفتار شود .این قاعده از آنجا که در تمامی ادیان مورد تأیید است چنین نام گرفته است .

- نتیجـه گرایی

(Consequentialis): بر این اساس باید کاری را انجام داد که بیشترین پیامدهای خوب را به ثمر می‌نشاند، بنایراین فی نفسه مهم نیست چه نوع کاری انجام می دهیم بلکه آنچه اهمیت دارد این است که کسانی که در معرض اثرات آن عمل قرار می گیرند لذتشان بسی بیشتر از دردشان باشد.

▪ شخصی اندیشی

(Subjectivism) :

بر اساس شخصی اندیشی، داوری‌های اخلاقی ما توصیف احساسات شخصی ماست: الف خوب است یعنی من الف را دوست دارم و ب بد است چون من ب را دوست ندارم در این منظر انسان اصول اخلاقی خود را به دنباله روی احساسات خود بر می گزیند. البته از دل نظریه شخصی اندیشی دو نظر دیگر هم بیرون آمده‌اند که به نوعی تکمیل بخش آن هستند ؛ آنها عبارتند از :

الف) ناظر آرمانی: در این منظر خود را در جایگاه یک شخص خیالی که به مثابه ناظری آرمانی که فردی آگاه و بی طرف است و نسبت به همه نیز دغدغه‌ای یکسان دارد قرار می‌دهیم و نسبت به اخلاقی بودن یا نبودن کاری حکم می کنیم .عفت و نجابت خوب است یعنی اینکه اگر کاملاً آگاه و بی طرف بودیم عفت و نجابت را بر می‌گزیدیم.

ب) خلف اندیشی: در این منظر برای درک خوبی یا بدی یک کار، آن را با خلاف آن کار می‌سنجیم. در واقع برای اینکه دریابیم روابط آزاد جنسی بد است یا خوب آن را با روابط نظام‌مند جنسی می‌سنجیم و آنگاه در مورد خوبی یا بدی آن حکم می‌دهیم .

▪ کمال اندیشی

(Perfectionism) :

در این دیدگاه کار اخلاقی کاری است که انسان را از عالم طبیعت و عموم انسان‌ها فراز می برد و کار غیر اخلاقی کاری است که اکثر انسان‌های معمولی، حتی اگر به ظاهر آن را محکوم نمایند، آن را انجام می‌دهند در این دیدگاه دروغ بدان دلیل قبیح است که اکثر انسانها اگر چه به زبان آن را محکوم می‌کنند اما در عمل آن را مرتکب می‌شوند.

لازم به تذکر است که بعضی از فلاسفه بین اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی، قائل به تفاوت و تمایزند که در صورت پذیرش آن باید پرسید کدامیک از این دو اصیلند ؟ پیچیدگی که در پاسخ به این پرسش وجود دارد موجب شده است که فلاسفه متعددی از جمله جان دیویی این تمایز را نادرست برشمرند و معتقد باشند که تمامی اخلاق به ناچار نه در خلأ بلکه در یک محیط اجتماعی رخ می‌دهد. همچنین در سال‌های اخیر، در پی تغییرات اجتماعی سریع و گسترش تفکرات سرمایه مداری غربی ، تمایل فراوانی نسبت به «اخلاق حرفه‌ای» ایجاد شده است و این به دلیل موارد متعدد شکستن هنجارهای اخلاقی به شیوه‌های گوناگون از قبیل تمایل شدید به امور مادی و ثروت‌اندوزی و نیز گسترش سوءاستفاده‌های جنسی و... در حرفه‌های مختلف است.

در بالا بر سبیل اجمال با نظریات مطرح در فلسفه اخلاق آشنا شدیم اما باید توجه داشت که تمامی این نظریات اگر ضامن اجرایی نداشته باشند ارزش چندانی نخواهند داشت.

برای همین است که در مغرب زمین هر چند مرام‌ها و مسلک‌های اخلاقی فراوانی وجود دارند اما به دلیل آنکه اکثر آنها بر وجود خدا و دین الهی مبتنی نیستند نتوانسته اند به بهبود وضعیت اخلاقی در آن دیار، یاری رسانند و از همین روست که روز به روز بر ماده‌پرستی‌، خودپرستی، سقط جنین و از همه مهمتر فروپاشی خانواده افزوده می‌شود. براستی اگر انسانی به خدا و روز رستاخیز و حساب و کتاب اعتقادی نداشته باشد می‌توان او را به انجام عملی که برای او نفع مادی یا لذت آنی ندارد برانگیخت یا از کارهایی که سرشار از سود مادی و یا لذت جسمی است بازداشت. بنابراین عده ای از متفکران معاصر که مدعی اند باید شریعت را کمرنگ کرد تا جا برای اخلاق باز شود باید بدانند که این ره به گمراهی خواهد برد و با این کار نه به اخلاق و نه به انسانیت و نه به هیچ چیز دیگر خدمت نخواهند کرد. بنابراین اگر قرار است اخلاق را در جامعه ترویج نماییم، بایست آن را بر اساس دیانت و اندیشه الهی مبتنی کنیم و پس از آن گسترش دهیم.

داستایوفسکی جمله‌ای دارد که می‌تواند مایه تأمل باشد. وی در رمان برادران کارامازوف می‌گوید: «اگر خدا نباشد همه کار رواست». منظور داستایوفسکی این است که اگر خدا را حذف کنیم، هیچ قدرت دیگری نمی‌تواند جلودار انسان باشد و او هر چه می‌خواهد می‌کند و این همان چیزی است که همه ما به وضوح در وضع فعلی تمدن غرب مشاهده می‌نماییم.