پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

پدیده‌ای به نام سوررئالیست در ایران


پدیده‌ای به نام سوررئالیست در ایران

زمانی که نفس‌های دادائیسم به شماره افتاد، پیروانش به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیست‌ها به شمار می‌رفت، گرد هم آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ …

زمانی که نفس‌های دادائیسم به شماره افتاد، پیروانش به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیست‌ها به شمار می‌رفت، گرد هم آمدند و طرح مکتب جدیدی را ریختند که در سال ۱۹۲۲ به طور رسمی سوررئالیست یا فراواقع‌گرایی نامیده شد.

این سبک محصول تغییرات پس از جنگ جهانی اول و نظریه‌های فروید، روانشناس اتریشی، درباره ضمیر ناخودآگاه، رویا و واپس‌زدگی (سرکوب) بود.

تئاتر سوررئالیستی در میان دیگر هنرهایی که هر یک به نوعی پذیرای این سبک شدند، به نمایش گذارنده تجربه‌های ناخودآگاه ذهن به همراه تنالیته‌ای عبوس و در ساختاری از هم‌گسیخته بود که گاهی عقایدی را نیز به مخاطبینش تحمیل می‌کرد.

اما تمامی اینها از هنرمند تئاتر آن دوران که فاجعه‌ای همچون جنگ جهانی اول را پشت سرگذاشته بود و فاجعه بزرگ‌تری را همچون جنگ جهانی دوم پیش رو داشت، بعید نمی‌نمود.

این فضای سیاه، دوستان و خانواده‌هایی که در جنگ تار و مار شدند، بحران‌های اقتصادی، فقر و بی‌کاری، همگی فضای جدیدی را به دور از حرف‌های تکراری گذشته می‌طلبید. فضایی که مخاطبینش را به قلب رویا و تخیل دعوت می‌کرد و از آنها می‌خواست تا با فاصله گرفتن از دنیای واقعی و قوانین آن تخیل کنند.

سوررئالیست در واقع حرکتی از برون به درون بود که الزامات خاصی را نیز برای شرایط و موقعیت‌های دوران خود داشت.

این حرکت فرهنگی که از سال ۱۹۲۰ آغاز شد، در واقع جنبشی بود که هنرمندان، تصویرگران و نویسندگان آن را به راه انداختند.

مرکز تمامی این حرکت‌ها و جنبش‌ها پاریس بود، چرا که جنگ جهانی اول هنرمندان و نویسندگان را در این شهر پراکنده و آواره کرده بود.

این جنبش بعدها به مرور زمان توانست تاثیرات شگفت‌انگیزی را بر هنرهای بصری، ادبیات، فیلم و موسیقی کشورهای مختلف جهان، خصوصاً کشورهای تخریب شده در جنگ‌های جهانی بگذارد.

خرابی‌ها و صدماتی که جنگ جهانی دوم به بار آورد، نه تنها ویران‌کننده زندگی مردم عامی اروپا بود، بلکه صدمات جبران ناپذیری را بر هنرمندانی وارد کرد که به مخالفت با فاشیسم و نازیسم برخاسته بودند.

بسیاری از این هنرمندان به شمال آمریکا مهاجرت و سعی کردند تا شرایط امن‌تری را برای خود در آنجا فراهم آورند. در اینجا بود که برای نخستین بار انجمن‌های نیویورک، لنگرگاه سوررئالیسم شد و هنرمندانی همچون آرشیل گورکی، جکسون پولاک، رابرت مادرول و روبرتو ماتا را در قلب خود پرورش داد.

این مقدمه ذکر شد تا خواننده محترم با این سبک تئاتری و دلایل ایجاد آن آشنا و برای دیگر مطالبی که در ادامه می‌آید، آماده شود.

تمامی این مصیبت‌هایی که بر سر هنر (از همه نوع آن) آمد، باعث شد تا نه تنها سبکی همچون سوررئالیسم بلکه سبک‌های دیگری همچون اکسپرسیونیسم، دادائیسم، نهیلیسم و... آفریده شود.

سبک‌هایی که شاید ما امروز نقادانه برآن‌ها بنگریم و برخی را رد یا برخی دیگرشان را تایید کنیم، اما هم ما و هم صاحبان این سبک‌ها می‌دانیم و می‌دانند که آنها اقتضای دوران خود بوده‌اند.

اما در ایران تنها به دلیل تکراری شدن سبک‌های رئالیستی و ناتورئالیستی، گروه‌های گوناگون نمایشی گاه و بی‌گاه شاید به دلیل ایجاد تنوع به اجرای این سبک‌های تئاتری به خصوص سبک‌های سوررئالیستی، اکسپرسیونیستی و ابزورد می‌پردازند.

صحبت از کیفیت اجراها نیست. این دست آثار هرچند به‌طور کامل، دقیق و با رعایت جزء به جزء قوانین این سبک‌ها در ایران ابداع شوند، اما متعلق به فرهنگ کشورمان نیستند. همانطور که شاید آنها هم نتوانند به طور مثال تعزیه را به خوبی یک ایرانی اجرا کنند.

ایرانیان با به نمایش گذاشتن غم خود در این نمایش، به نوعی تخلیه روانی و تزکیه روح می‌رسند. به وجود آمدن سبک سوررئالیست، اکسپرسیونیست، امپرسیونیست و هزاران شکل دیگر نمایشی بنابه نیاز آن جامعه در آن دوران خاص بوده است.

آن جامعه شاید دیگر اکنون در آن دوران و شرایط روانی و اقتصادی خاص نمی‌زید، اما روح آن در کالبد او باقی است. روحی که از پدرانش به ارث برده و به او قدرت درک آنها را می‌دهد.

ای کاش در ایران هم اگر نیازی برای تغییر، شکوفایی و تازگی به وجود آمده است، این نیاز به سوی گستردن جریان تازه‌ای در هنرهای نمایشی برود که به طور قطع این جریان تازه متولد شد. از آنجایی که از دل برآمده، پس به طور قطع بر دل هم خواهد نشست.