شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

رهبران فكری مشروطه غربی ماهیت, اهداف, ترفندها


رهبران فكری مشروطه غربی ماهیت, اهداف, ترفندها

در این نوشتار با دو چهره از پیشتازان فكری مشروطه غربی میرزا عبدالرحیم طالب اف و میرزا آقاخان كرمانی آشنا می شویم و زندگی نامه و راه كارهای حساب شده آن ها را برای زدودن ایمان مذهبی ملت ایران مطالعه می كنیم

اشاره

بسیاری از رخدادهای اجتماعی و پدیده های به ظاهر نوظهور فكری و شیوه های دین ستیزی منوّرالفكران غربگرا در سال های اخیر، درست شبیه تكاپوی اقران آنان در آستانه انقلاب مشروطیت ایران است.در این نوشتار با دو چهره از پیشتازان فكری مشروطه غربی میرزا عبدالرحیم طالب اف و میرزا آقاخان كرمانی آشنا می شویم و زندگی نامه و راه كارهای حساب شده آن ها را برای زدودن ایمان مذهبی ملت ایران مطالعه می كنیم.

۱. عبدالرحیم طالب اف

زندگی نامه اجمالی

وی به سال ۱۲۵۰ قمری در تبریز به دنیا آمد و در سن شانزده یا هفده سالگی به «تفلیس» رفت و به تجارت مشغول شد. پس از مدتی ثروت كلانی به دست آورد و زبان روسی را آموخت و با آثار اندیشمندان روس و فرانسه دمساز شد. پس از چند سال سكونت در تفلیس، به «تمرخان شوره» مركز داغستان، مهاجرت نمود و تا سال ۱۳۲۹ ق، یعنی پایان عمرش، در همان جا به سر برد.۱

دیدگاه انتقادی به اوضاع اجتماعی ایران

طالب اف ساختار نظام ایران را قبول نداشت و از فقدان قوای مجزّا و دستگاه های منظّم و دارای وظایف مشخص و عدم قانونمندی در نظام مدیریت كشور انتقاد می كرد. از این رو، در نوشته هایش از وضع محاكم شرع و عرف و بی سر و سامانی وزارت خانه ها و فقدان موازین حقوقی مكتوب در كشور به شدت خرده می گرفت، و می گفت: «هر بیننده از خود سؤال می كند: اگر این ترتیب وزارتخانه ها تأسّی از فرنگیان است، كدام دولت اروپا وزیر بی سواد دارد؟ در كجا وزیر اسم دارد، اما اداره ندارد؟ اسم بی مسمّا برای چیست و رسم كجاست؟ مثلا، وزیر عدلیه شخصی است كه مطلق وجود علم حقوق را قایل نیست; با ده نفر اجزا و معاون در عمارت عالیه و اطاق های متعدد می نشیند، به امور متنازع فیهای مردم می رسد. اگر اساس این اداره یعنی دستورالعمل قطع دعاوی از روی شرع است، صاحبان شرع در هر كوچه از این متاع می فروشند و خریدار می جویند و اگر از روی قانون مملكت است، مدرسه تعلیم قانون ما كجاست؟ كتب حقوق ما كدام است، و دستگاه وضع قوانین و اصلاح و تغییرات او چه نحو است؟ اگر نه شرع است و نه قانون، اساس عدل ما نظر و خیال وزیر است. در همه جای ایران از داروغه گرفته تا حاكم، همه با رأی و میل و نظر شخصی خود آمر و حاكمند... دستگاه ظلم و استبداد را در كدام لغت " عدل" می گویند.»۲ چنان كه پیداست، وی در این نوشتار در عین زیر سؤال بردن نظام قضایی و حقوقی قاجار و نفی استبداد، ناكارامدی قوانین شرع را در حل مشكلات جامعه به خواننده القا می كند.

شیوه های برخورد با ادیان آسمانی

طالب اف مانند سایر روشن فكران غرب زده آن روزگار، همچون آخوندزاده و ملكم خان، راه ترقّی ملت ایران را كنار نهادن روحانیت و موازین شرع از عرصه حیات سیاسی و اجتماعی می دید، ولی بر خلاف آخوندزاده به صراحت دین را انكار نمی كرد و آن را افیون ملت و دولت نمی خواند، بلكه با شیوه های زیركانه و پنهانی به جنگ دین می رفت، به طوری كه بدون انكار صریح خدا و دین، دین را از ماهیت اصلی آن تهی می كرد. اهم شیوه های او از قرار زیر بودند:

الف. ناكارآمد خواندن علوم دینی برای اداره زندگی: وی در كتاب مسائل الحیات در غالب یك داستان، گفتوگوهای یك عالم متقّی به نام آقارضا و یك شخص متجدّد به نام احمدآقا را مطرح كرده است، كه ضمن می كوشد ناتوانی دروس حوزه و علوم دینی را برای روزگار نو از زبان خود آن عالم بیان كند. و می نویسد: «... از آقارضا (نماد یك عالم متقّی، ولی موافق غرب زدگی) كه مردی فاضل و شاعر است، پرسیدم: تازه چه دارید؟ گفت: جامعه المعقول و المنقول نزد شما نشسته، من چه می دانم و چه داشته باشم؟ گفتم: چرا فروتنی و شكسته نفسی می كنی، ده هزار جلد كتاب داری، دفینه معلومات شما به ده نفر عالم كافی است. گفت: نه خیر، آنچه من و امثال من می دانیم السنه اموات است، یا معلوماتی كه از حیّز انتفاع عصر افتاده و جزو افسانه شده; آنچه احمدآقا (نماد یك روشنفكر) می داند امروز به كار خود و دیگران می خورد. همه دنیا محتاج آن معلومات است و هرچه ما می دانیم، در روی كاغذ ملت دیگر باید بنویسیم و با عینك فرنگی باید بخوانیم. معلومات ما وقتی كافی بود كه احتیاج مردم این قدر وسعت نداشت، مراوده ملل با این تقریب خارج تصور بود. اما احمد می تواند از خاك ما چینی بسازد، سنگ ما را بلور كند، ریگ صحرای ما را شیشه نماید، از پنبه و پشم وطن تنظیف و ماهوت خوب و پاك برای عمامه و ردا ببافد، از نفت سیاه روغن خورش تجزّا بكند و جوهر او را چون روغن چراغ بسوزاند. زمین را تا گاو ماهی بكند و هرچه طبیعت در ناف او گذاشته و پنهان نموده، همه را در آورد و مصرف نماید و به ثروت عمومی بیفزاید. چه بگویم؟ بنده از معلومات خود منفعلم. آنچه می دانم این است كه هیچ نمی دانم.»۳

ب. تفسیر لیبرالیستی و ماتریالیستی از آموزه های دین: طالب اف تلاش می كرد تا از واژه مقدس «شهید فی سبیل الله» و رمز ماندگاری او، یك تفسیر لیبرالیستی، منقطع از حیات اخروی و بقای روح پس از مرگ ارائه دهد. وی قداست شهید را به این می دانست كه در راه «آزادی» جان خود را از دست می دهد و بقا و جاودانگی اش را به ماندگاری نامش در میان جامعه می دانست و می گفت: «شهدای هر ملت دائم الحی و روز ولادت و وفات ایشان از ایام متبركه معدود می باشد. چرا؟ به جهت این كه در سرِ حفظ حقوق و آزادی و عدم تبعیت به ریاست مستبد، از جان خود گذشتند و زنده و جاوید شدند.

شهدای جهاد فی سبیل الله را معنی دیگر نیز موروث زندگی جاوید و احترام مخصوص است. آن ها ـ یعنی شهدا ـ چون وظیفه و مأموریت ایام خودشان را، كه معاونت بنی نوع و ارائه به طریق مستقیم آزادی و حفظ وجود است، در زندگی خود به وجه الكمال اجرا نمودند، بعد از وفات نیز تاریخ ایشان برای اخلاف خود، كتاب تشویق و تعلیم اجرای همان وظایف، معاونت نوع و حفظ وجود می باشد. پس هر قدر آثار ممدوحه گذشته آن ها به اعصار آینده نافذ است، همان قدر نام گرامی ایشان زنده محسوب است و احترام ایشان واجب است.»۴ وی پس از بیان این تفسیر، به سراغ پاسخ این سؤال مقدّر می رود كه مگر آزادی چه قداستی دارد كه شهید راه آزادی در سایه آن قداست می یابد; ولی در پاسخ، به دلیل عدم اعتقاد به پاداش اخروی، به ناچار سعی می كند به آزادی قداست نفسی ببخشد تا از این رهگذر، به منطق شهید ارج و اعتبار بنهد; او می گوید: «آزادی مثل سایر اقوال و افعال ما مقدّمه نیست كه از او نتیجه تولید گردد: مثلا مشی را طی مسافت، خواندن را تحصیل معلومات، خوردن را تقویت بدن، گفتن را تبلیغ معنویات، عبادت را تقرّب خدا، ادب را جلب محبت، كفایت را پیشرفت امور، شجاعت را مغلوبی دشمن، عدل را سعادت و بر كات، ظلم را تنفّر و مغضوبی و نیكویی را نیك نامی نتیجه می باشد. هكذا به هرچه متوجه باشی دریابی كه از مقدّمه یك نتیجه است، مگر «آزادی» كه فقط آزادی و برای آزادی است; یعنی آزادی نتیجه بی مقدّمه، یا مقدّمه بی نتیجه است كه منطق ما به وجود اوّلی و دومی قایل نیست.»۵ وی بقای روح و حیات اخروی را، بدون آن كه نامی از آن ها بیاورد، منكر می شود و پایان حیات بشر را نیستی می خواند. علاوه بر این، عالم «ذرّ» را به عالم «مولكولر» یعنی عالم آزادی مطلق ذرّات مادی از یكدیگر، تفسیر می كند، و این در حالی است كه اساساً عالم «ذرّ» در قرآن مجید عالمی روحانی و مجرّد از ماده معرفی شده، پیش از خلقت عالم مادی تحقق یافته است. به عبارت او توجه كنید: «بعضی حیات را نیز از الفاظ مجرّده می دانند و می گویند كه حیات نیز فقط حیات و برای حیات است. ولی به عقیده ما، حیات مقدّمه و نتیجه او مرگ است. اما آزادی در حیات و ممات یكسان است، خواه در عالم ذرّ (مولكولر)، آزادی ذرّات مطلق یعنی بی شرط و تكلیف و در آزادی تعیّن (حال اتصال ذرّات) آزادی او محدود، یعنی محكوم قوانین پیوستگی ذرّات و تكالیف مدنیّت یعنی شرع و عرف می باشد...»۶وی با نفی عالم غیب و حیات پس از مرگ، سرانجام نمی تواند به این پرسش پاسخ بگوید كه شهادت چه نفعی برای خود شهید خواهد داشت. اگر بناست شهید پس از مرگ نیست و نابود گردد، دیگر چه فایده ای دارد كه نامش باقی بماند و یا آزادی بقا یابد. در هر دو حال، او نه تنها نفعی نمی برد، بلكه به سبب از دست دادن لذایذ حیات دنیوی اش، متضرّر گردیده است.

ج. تبیین اومانیستی از ادیان آسمانی: یكی از شیوه های طالب اف این بود كه سعی می كرد به بشر و حیات مادی انسان در مقابل خدا و ادیان الهی اصالت بدهد، به طوری كه هدف از دین را تأمین زندگی مادی و این جهانی بشر تفسیر می كرد. و از این رهگذر، زمینه بی اعتنایی به آموزه هایی را كه به ظاهر با رونق زندگی مادی بشر تعارض دارد، فراهم می آورد و مقدّمه فكری نفی عزاداری برای سیدالشهداء(علیه السلام) و یا اجرای حدود بر مرتدان را ترتیب می داد. او در مسالك المحسنین می نویسد: «همه شرایع آسمانی و قوانین زمینی فقط برای سهولت زندگانی بشر وضع شده.»۷ بی تردید، در در پرتو این برداشت از دین، بسیاری از احكام و شعایر اسلامی تعطیل و یا كم رونق خواهند شد; زیرا اگر ما بپذیریم فلسفه وجودی ادیان رونق بخشی به زندگی انسان ها بوده است، در صورت انكار دین توسط یك مرتد، نمی توان وی را اعدام كرد; چون حیات یك انسان از رونق افتاده، نابود خواهد شد. همین طور در ایامی چون عاشورا و یا ایام شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام) و زهرای اطهر(علیها السلام)نمی توان دست از كار كشید و به عزاداری پرداخت; چرا كه این كار موجب اخلال در تحصیل معاش خواهد شد.

د. ارائه دین شناسی تاریخی: طالب اف بدون اشاره به عدم اعتقادش به آسمانی بودن ادیان، تلاش كرد تا با ارائه نظریه های ساختی، مراحل تكوین دین تاریخی را سامان دهد. وی در خلال بیان مراحل تكامل ادیان در طول تاریخ، در باور خواننده به آسمانی بودن دین تردید ایجاد كرده، مذاهب را ساخته و پرداخته بشر و غیرمرتبط با خداوند و پیامبران الهی جلوه می دهد. وی در كتاب احمد مراحل تكوین دین تاریخی را چنین بیان می كند: «در نظر اول، معلوم می شود كه سكنه دوره سنگ عقیده و مذهب و آداب و رسوم نداشته، و چون بهایم از آمیزش با دختران و خواهران خودشان پروایی نمی كردند و از تعلیم و كتاب بی خبر بودند... در دوره برنز، می بینیم معبدها ساخته شده، مردم خدایی از سنگ و فلز برای خودشان تراشیده، عقیده ای داشته اند و بیم و امیدی در حیات آن ها طلوع نموده و به قدر وسعت فهم خودشان عالم دیگری برای بعد از مرگ هم نقشه زدند.»۸ طالب اف در حالی این نظریه را ارائه می دهد كه بر اساس آیات قرآن مجید، اولین انسانی كه بر روی كره زمین آفریده شد، خودْ پیامبر خدا بود و معابد و كلیساها و دیرها غالباً به دست پیروان ادیان آسمانی و پیامبران الهی پدید آمدند و اخبار از عالم پس از مرگ و روز حساب و جزای اعمال از تعالیم سفیران الهی بوده اند. اگر هم انحرافی همچون پرستش بت های سنگی و فلزی در طول تاریخ مشاهده می شود، به دلیل شیطنت های برخی از پیروان همین ادیان آسمانی و یا دشمنان ادیان بوده است. ولی طالب اف بدون توجه به این امور، سعی می كند با استناد به بی خبری مردم از تعلیم و كتاب، و پرستش بت های سنگی و چوبی، كلیّت دین را مصنوع نسل آدم معرفی كند. بالطبع تحلیل او چیزی جز نفی تعالیم موجود دین، در قالب اصلاح دینی یا «پروتستانتیسم اسلامی»، نخواهد بود; چرا كه اگر ما پذیرفتیم دین در اصل خویش مصنوع بشر بوده و یا حتی برخی از تعالیم آن به دست خود انسان، بدون اراده الهی، به اقتضای شرایط هر عصری تغییر و یا تكامل یافته، به آسانی به تعطیل و یا تقطیع بسیاری از تعالیم دین موجود، به بهانه كهنگی و عدم سازگاری با واقعیت های روز، تن خواهیم داد.

هـ . نفی دخالت خدا در اداره زندگی زمینی: طالب اف وجود خدا و یا پیدایش هستی به ید قدرت الهی را اعتقاد نداشت اما هرگز به این عقیده الحادی خویش تصریح نمی كرد، بلكه گاه دم از عبادت و خدا می زد و نتیجه عبادت را قرب الهی می شمرد، ولی با بیان زیركانه ای می گفت: خدا پس از خلقت زمین، اختیار امور آن را به خود زمین واگذار نمود تا گردونه هستی را به هر صورتی كه خواست به چرخش درآورد; هركه را خواست بكشد و هركه را خواست زنده كند. از طرف خداوند می گفت: «بعد از آن كه زمین مسكن تو با سایر افلاك تكوین خود را تكمیل نمودم، قوّه انبات بر او دادم، هوای نسیمی به دور او پیچیدم، فصول اربعه را مقرّر داشتم. در هوای نسیم، تشكیل برف و تگرگ و تموّج خلق كردم. آن وقت كره زمین را مثل سایرین استقلال دادم [!] كه در مدار خود بگردد هرچه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد.»۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.