پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
خداشناسی فطری ادلّه و شبهات
ایـن مقاله، متكفل تبیین و اثبات فطرت خداشناسی و پاسخ به شبهات است. در ابتدای مقاله، بعد از تعریف لغوی و اصطلاحی فطرت اشاره می شود كه دین پژوهان مسأله فطرت را از سه نگاه یعنی فطرت و سرشت انسان، فطرت و دین، و فطرت و خداشناسی مورد توجه قرار دادهاند. در این نوشتار، به شش دیدگاه از خداشناسی فطری اشاره می شود كه عبارتند از: ۱.معنای افلاطونی؛۲. استعداد؛۳. فطری منطقی؛۴. علم حصولی یا استدلال ساده؛ ۵. معرفت شهودی عوالم پیشین؛ ۶. علم حضوری.
نویسنده در ارزیابی خود از این دیدگاهها به قابل جمع بودن بعضی از آنها اشاره میكند؛ آنگاه در اثبات فطری خداشناسی بهتبیین پنج دلیل پرداخته،دروسع مجال به نقل و نقد شبهات می پردازد.
● تعریف لغوی
فطرت از ماده "فطر" اشتقاق یافته كه در لغت عرب در معانی گوناگون مانند ابتدا، اختراع، پاره كردن از طول وخلقت بهكار رفته است. فطرت در ادبیات عرب بناء نوع و بر خلقت خاص دلالت میكند. این واژه وقتی به انسان نسبت داده می شود، نوع خاصی از آفرینش انسان را به تصویر میكشد؛ اما این كه این نوع خاص چیست پاسخ آن از علم لغت برنمیآید؛ بلكه جواب آن را باید در منابع عقلی و نقلی جست.
● معانی اصطلاحی فطرت
فطرت در اصطلاحها و علوم گوناگون در معانی ویژهای بهكار رفته است كه به اشاره میگذریم.
۱. اصطلاح منطقی: یكی از انواع ششگانه بدیهیات در منطق، فطریات است كه در آن به "قضایا قیاساتها معها" تعبیر میشود كه با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می شود؛ مانند تصور دو به این كه نصف چهار است (بوعلی سینا، ۱۳۷۵: ج ۱، ص ۲۱۹).
۲. فطری افلاطونی: افلاطون معتقد بود همه معلومات انسان از عقل سرچشمه میگیرد كه ریشه این معلومات پیش از تعلق نفس به بدن در عالم مثل موجود بوده است؛ اما انسان آن را فراموش كرده است.
۳. ادراكات بالقوه: معلومات و ادراكاتی كه فعلاً در ذهن انسان بالقوه است و با مرور زمان فعلیت مییابد(مطهری: ۱۳۷۵:ج ۶، ص ۲۶۲).
۴. قریب به بدیهی: قضایایی كه عموم مردم با یك استدلال ساده به راحتی آن را درك میكنند (مصباح یزدی، ۱۳۶۶، ج ۱، درس ۶).
۵. تعریف عرفانی: یكی از معانی به كار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به عالم جبروت است كه بر عالم مادی و ملكوت تقدم دارد.
طرح مسأله در دین پژوهی
بحث فطرت در علم كلام و دین پژوهی جایگاه ویژهای دارد. این موضوع از زوایای گوناگون مورد توجه دین پژوهان قرار گرفته است كه مهمترین آنها عبارتند از سه مسأله ذیل: أ. فطرت و انسان؛ ب. فطرت و دین؛ ج. فطرت و خداشناسی.
أ. فطرت و انسان
وقتی از فطرت انسان سخن گفته میشود، مقصود این است كه در سرشت و خمیرمایه وجود انسان از سوی آفریدگار متعالی، نوعی تمایل، استعداد و كشش به انجام كارهای نیك و خیر نهادینه شده است كه اگر انسان به حال خود واگذار شود، به انجام آن اعمال گرایش خواهد داشت، مگر این كه قوه و استعداد پیشین با عوامل بیرونی پوشانده شود.
ماركسیستها و اگزیستانسیالیستها منكر ماهیت و سرشت پیشین انسان شدهاند و معتقدند كه ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است(آرون، ۱۳۶۶: ص ۱۶۳).
ب. فطرت و دین
یك معنای فطرت، تطابق دین بهویژه ادیان آسمانی با سرشت وفطرت انسان است.وقتی از دین و انسان سخن به میان می آید، مقصود این است كه دین بر حسب نیاز و تلائم ذاتی انسان بوده و نازل شده است و تمام مدعیات و آموزههای دین نیز بر این قاعده مطابق است(علامهطباطبایی، بیتا ، ج ۱۶، ص ۲۸۸).
ج. فطرت و خداشناسی
یكی از مسائل مهم دین پژوهی نسبت فطرت و خداشناسی است به این معنا كه آیا شناخت خداوند در مقام اول و گرایش و پرستش خداوند در مقام دوم در نهاد و سرشت انسان عجین شده است یا نه.
تحلیل فطریانگاری خداشناسی
این كه مقصود از فطری انگاری خداشناسی چیست، از سوی متألهان پاسخهای متفاوتی عرضه شده است كه اشاره میشود:
۱ـ ج. معنای افلاطونی
گفته شد كه افلاطون معتقد بود: روح انسان پیش از عالم مادی بر همه معارف، علم و معرفت داشته؛ اما بعد از تعلق روح به كالبد مادی، آنها را به بوته فراموشی سپرده است؛ بدین سبب، علم و معرفت انسان در دنیا در حقیقت از باب یادآوری و تذكار معلومات پیشین است (كاپلستون، ۱۳۷۵: ج ۱، ص ۱۷۹).
خداشناسی نیز از این مقوله است. روح انسان پیش از عالم دنیا بر خداوند شناخت و معرفت داشته است و در این دنیا باید آن معرفت را زنده و اعاده كرد.
این دیدگاه میان فیلسوفان بعدی جایگاه مهمی را كسب نكرده و حتی ارسطو شاگرد افلاطون نیز با خلقت پیشین روح پیش از بدن و معلومات آن مخالفت كرده است.
۲ـ ج. صرف استعداد و قوه
دومین معنای فطریانگاری خداشناسی، تعریف به استعداد و قوه است به این معنا كه آفرینش انسان به گونهای است كه استعداد و قوه شناخت خداوند را در ذات خود دارد.
شهید مطهری یكی از دو معنای فطرت را چنین تبیین میكند:
ادراكاتی كه بالقوه در ذهن همه كس موجود است، هر چند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است؛ از قبیل معلوماتی كه با علم حضوری برای نفس معلوم هستند؛ ولی هنوز به علم حصولی معلوم نشده اند. به عقیده صدر المتألهین، فطری بودن معرفت به ذات حق از این قبیل است (علامه طباطبایی، بی تا: ص ۱۸۳؛ مطهری ۱۳۷۵: ج ۳، ص ۴۷۹).
به نظر میرسد تحلیل فطرت به صرف استعداد وادراكات بالقوه، تحلیل ناقصی از فطرت است به این معنا كه فطرت افزون بر آن، خود، طبیعت خلقت روح انسانی به گونهای خاص است كه خداشناسی با ذات آن آمیخته شده، به تعبیری، فطرت خداشناسی فراتر از استعداد و ادراكات بالقوه است؛ بلكه در حد "لا تبدیل له" قرار داد.
نكته دیگر- چنان كه برخی محققان یادآور شدهاند - استعداد و قوه خداشناسی و ادراكات فقط در برابر خداشناسی نیست؛ بلكه انسان قابلیت الحاد و كفر را نیز دارد؛ پس فطرت یك مرتبه از صرف قوه و استعداد بالاتر است(جوادی آملی، ۱۳۷۲: ص ۹۴).
۳ـ ج. فطری منطقی (علم حصولی بدیهی)
در علم منطق، فطریات یكی از بدیهیات ششگانه است كه تصدیق به آن فقط نیازمند یك واسطه درون ذهن و نه بیرون از آن است؛ مانند تصور دو به این كه نصف چهار است (بوعلی سینا، ۱۳۷۵: ج۱، ص ۲۱۹).
برخی از حكیمان اسلامی، فطری انگاری خداشناسی را به این معنا تفسیر كردهاند كه بر حسب آن معرفت و شناخت خداوند از نوع علم حصولی بدیهی خواهد بود كه تحصیل آن نیازمند یك واسطه مانند تصور امكان یا حدوث جهان است.
از ظواهر عبارتهای فارابی، فخر رازی و صدرالمتألهین این رهیافت ظاهر می شود (فارابی، ۱۹۹۶ م، ص ۷۵؛ فخر رازی، ۱۹۹۶: ج ۲، ص ۴۷۱؛ صدرالمتألهین، ۱۳۵۴: ص ۱۶).
۴ـ ج. علم حصولی با استدلال ساده
تقریر دیگر مقصود از فطریانگاری خداشناسی را حصول علم و جزم با استدلال ساده و غیرپیچیده تبیین میكند كه حصول آن برای همه مردم امكانپذیر است به خلاف براهین عقلی و فلسفی پیچیده كه فقط در توان عدهای معدود است.
شهید بهشتی یكی از معانی مورد قبول فطرت در قرآن را معنای پیشگفته میكند(بهشتی، ۱۳۷۴: ص ۶۰).
آقای مصباح یزدی، ضمن رد بداهتانگاری خداشناسی، نهایت آن را قریب به بداهت وصف میكند كه درك آن برای عقل با براهین غیرپیچیده امكانپذیر است(مصباح یزدی، ۱۳۶۶ ب: ج ۲، ص ۳۳۰).
وی تصریح میكند كه این معنا از فطرت، با استدلال ساده برای همه میسر است (همان، ص ۳۳۴). همو در جای دیگر تصریح میكند كه افراد عادی از این راه مستغنی نیستند؛ چرا كه فطرت به معنای خداشناسی یا خداگرایی باطنی آگاهانه نیست (همان، ۱۳۶۶: ص ۶۳).
دو معنای اخیر از فطرت خداشناسی با فروكاهیدن فطرت به علم حصولی، هر چند تصور آن را سهل و همگانی میكند، به نظر میرسد فطرت به این ساحت اختصاص ندارد و ساحت دیگر فطرت كه ساحت باطن و ژرفایی است، به علم حضوری و خلقت خاص انسان متعلق است كه فطرت باطن و دل نام دارد. توضیح آن خواهد آمد.
۵. ج. معرفت شهودی پیشین
رهیافتهای پیشین (جز رهیافت اول)، فطرت را به علم حصولی تنزل داده، آن را در حد معارف و علوم ذهنی انسان تفسیر میكرد. دو رهیافت دیگروجود دارد كه بر فطرت خداشناسی از منظر باطنی و علم حضوری نگاه میكند كه به توضیح آن میپردازیم.
یك رهیافت با اهتمام به بعض آیات و روایات مدعی است كه نفس انسانی پیش از تعلق به این بدن و دنیا در عوالم مجرد پیشین برای خود وجودی داشته و در این عوالم، به خداوند متعالی معرفت و شناخت (آن هم از نوع علم مجرد و حضوری) به دست آورده است. منتها در این دنیا به دلیل تعلق به عالم و بدن مادی، علم خداشناسی را به تفصیل فراموش كرده؛ امّا علم پیشین انسان به خداوند به صورت پایه و بستر مناسب برای خداشناسی بعدی در سرشت انسان حفظ شده و اثرآن در انسان دنیایی باقی مانده است و با این علم، انسان زمینه و فطرت خداشناسی و حتی خداگرایی دارد؛ بنابراین، نظریه فطرت خداشناسی، فعل الاهی در سرشت انسان و با علم حصولی و ادراكات انسان اعم از بدیهی و غیر بدیهی متفاوت است(رضا برنجكار، ۱۳۷۵: ص ۱۱۳، ۱۳۹، ۱۴۱، ۲۳۶).
این نظریه توسل به شناخت ذهنی و مفهومی و برهانی برای شناخت خداوند، به جای فطرت به معنای پیشین را برنمیتابد و آن را تطبیق معرفت فطری قرآن بر معارف فطری دكارت ولایب نیتس وصف میكند كه از ظهور عقاید راسیونالیسم جدید در مقابل آمپریسم سر درمیآورد (همان: ص ۱۳۹). همچنین این نظریه با نظریه علم حضوری تفاوت دارد؛ چرا كه علم حضوری در این رهیافت هم مجرد پیشین انسان در عوالم متقدم است، نه علم حضوری اصطلاحی (مصباح یزدی، ۱۳۶۶، ب: ج ۱، ص ۳- ۶۱).
۶ ـ ج. علم حضوری (فطرت دل)
نظریه دیگر بر این باور است كه خداوند سرشت و ذات انسان را بهگونهای آفریده است كه در صورت تأمل انسان در ذات و نفس خود، بدون نیاز به اخذ مفاهیم ذهنی و عقلی به وجود آفریدگار متعالی گواهی خواهد داد.
در حقیقت، مقصود از خداشناسی فطری، بیان این نكته است كه خداشناسی و اعتقاد به مبدأ و همچنین معاد نه استعداد و ادراكات انسان، بلكه جزء حقیقت و مقوم انسان است كه ذات انسان بر آن خلق شده،(مطهری، ۱۳۷۵: ج۶، ص ۹۳۵). به تعبیری، با تأمل بیشتر میتواند از طریق وجدان و علم حضوری خویش، خود را بنده و وابسته آفریدگار متعالی حس كند. هر قدر تأمل انسان بیشتر و موانع بیرونی مفقود باشد، احساس پیشین نیز رو به فزونی خواهد بود. شاهد و مثال بارز آن، احساس نیاز به مبدأ لایتناهی در فرض قطع امید از اسباب عادی است؛ برای مثال، كشتی كه غرق میشود یا هواپیمایی كه در معرض سقوط است.
این تقریر از فطرت خداشناسی با تقریر پیشین (علم عوالم پیشین) تفاوت دارد؛ برای این كه تقریر پیشین، بر وجود عوالم پیشین و باقی ماندن اثر آن علم متوقف است؛ اما این تقریر به وجود انسان در عوالم مجرد پیشین و بقای اثر آن علم در دنیا نیاز ندارد و فقط بر خلقت خاص انسان در دنیا تأكید میكند كه انسان با علم حضوری و رجوع به درون و دل خود به اعتقاد به خدا نایل خواهد شد (جوادی، ۱۳۸۳، ج ۱۲، ص ۲۶؛ همان، ۱۳۷۲: ص ۶۹).
منبع:فصلنامه قبسات ، شماره ۳۶
نویسنده:محمد حسن قدردان قراملكی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست