شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
عشق و ازدواج

● گفتوگو با احمد طالبینژاد
بالاخره پس از دوازده سیزده سال که از ساخت فیلم کوتاه باغ میگذرد (البته یادم هست که چند فیلم هشت میلیمتری هم در میانهٔ دههٔ ۱۳۵۰ در سینمای آزاد اصفهان ساخته) و تعداد زیادی فیلم آموزشی که دوست و همکار قدیمیمان در ادارهاش (دفتر تکنولوژی آموزشی وزارت آموزش و پرورش) ساخته، نخستین فیلم بلندش روی پردهٔ سینماهای همگانی آمد. البته سرمایهگذار این فیلم هم همان اداره است، چون به بخشی از هدفهای آموزشی آن پاسخ میدهد. اما به هر حال نمایش عمومی این فیلم اتفاق مهمی در زندگی حرفهای و غیرحرفهای دوستمان احمد طالبینژاد است؛ اتفاقی که در آغاز نیمقرن دوم زندگیاش افتاده، در حالیکه از جوانی آرزوی فیلم ساختن داشته و شاهد بودم که در بیست سال گذشته تلاشهائی با این هدف کرد، فیلمنامههائی نوشت که هر کدام بهدلیلی به سرانجام نرسید تا همین بنلادن. برخلاف کسانی که از موفقیت دوستانشان (یا اصلاً هر موفقیتی که متعلق به دیگران باشد) شاد نمیشود، بهخصوص مشتاق موفقیت دوستان منتقد و نویسندهام هستم، زیرا اگر از دید خودخواهانه هم نگاه کنیم، موفقیت آنها را موفقیت خودم، حرفهام تلقی میکنم. نمایش من بنلادن نیستم، بهانهای شد برای گفتوگو با طالبینژاد. دربارهٔ فیلم او، پس از نمایش آن در جشنوارهٔ اصفهان در سال گذشته، مطلب تأییدآمیزی از کیومرث پوراحمد چاپ شد، اما هنگام نمایش عمومی، نوشتن نقدی که هم حاوی نظرهای انتقادی نویسنده باشد و هم بتواند حق همکاری و رفاقت را به جا بیاورد و در واقع تعادلی میان این دو وجه برقرار کند، دشوار مینمود. با اینحال از همان اول قصد داشتم گفتوگوئی با او انجام بدهم که همهٔ آن ملاحظات در آن رعایت بشود. لااقل خود او پس از بیست سال همکاری و دوستی نزدیک، احساس مرا نسبت به خودش میداند و هر چند که بشر موجود پیچیدهای است، اما امیدوارم توانسته باشم در این گفتوگو، هم من حرفی را بزنم، هم او؛ بدون هیچ غرض و سوءتفاهم، و بدون اظهار شادمانی بابت پاسهائی که شاید بشود با آنها آبشار کوبید، احمد طالبینژاد دوست ماست و جدا از اینکه چه جور فیلمی ساخته، این جنبه از نمایش فیلمش از آن جهت برای ما شادیآفرین است که بالاخره از تجربهٔ اول را از سر گذرانده، و حالا در فیلمهای بعدی میتوانیم از او توقع بیشتری داشته باشیم.
● راستش دربارهٔ فیلم تو چیزهای منفی زیاد شنیده بودم. البته مدتی است که دیگر به این نوع قضاوتهای عجولانهٔ افکار عمومی زیاد اعتقاد ندارم بهنظرم حاصلجمع افکار عمومی، بیشتر منفیبافی است. به هر جال با این زمینهٔ منفی فیلم را تماشا کردم.
خب البته در ایام جشنواره هم بود و همهٔ ما در معرض فیلمهای نخبهٔ سینمای ایران بودیم و طبعاً اینها هم تأثیر منفی بیشتری در ذهنت گذاشته...
● ولی امید داشتم که آنها اشتباه کرده باشند. یعنی با نگاه دوستانه و خطاپوش فیلم را را دیدم، اما خیلی فیلم موفقی ندیدمش. سؤال اولی که به ذهنم میرسد این است که چه ضرورتی باعث شد این فیلم را بسازی؟
لزومش که خیلی مفصل است. خودت میدانی که من قرار نبود منتقد فیلم بمانم و از همان اول و بهتر است بگویم از سال ۱۳۵۲ که وارد سینمای آزاد شدم، وسوسهٔ فیلم ساختن داشتم. ضمن اینکه در سال ۷۰ مجوز کارگردانی گرفتم؛ با همان فیلم کوتاه باغ که بهدلایلی نخواستم وارد شوم. دلایل مفصلی دارد که چون جاهای دیگر توضیح دادهام، تکرار نمیکنم. ولی بههر حال احساس کردم که از نظر سن و سال، دارد دیر میشود. چندتا طرح داشتم که یکیاش همین است که ساخته شد، چون از بین طرحهائی که داشتم، آموزش و پرورشیتر بود. البته طرح اولیه چیز دیگری بود و در ردهٔ فیلمهای کانونی قرار میگرفت. میدانی که من خیلی شیفتهٔ فیلمهای کانونی بوده و هستم، و هنوز که هنوز است فیلم مسافر را بهترین اثر کیارستمی میدانم. هر بار هم این فیلم را سر کلاسهایم نشان میدهم، خودم با لذت تماشایش میکنم. شاید حدود پنجاه بار دیدهام.
● اصلاً این اصطلاح فیلمهای کانونی را هم خودت اولینبار در مجله مطرح کردی و دربارهٔ ویژگیهایش نوشتی.
به هر حال در مراحل بازنویسی و تغییرات این طرح اتفاقهائی افتاد که از هدف اولیه دور شدم. سال ۸۱ بود که این طرح مطرح شد و علیرضا معتمدی هم براساس آن، فیلمنامهٔ اولیهای نوشت که جذاب هم بود، ولی در اوج بحران اقتصادی سینمای ایران بودیم و قرار شد فیلم به شکلی ساخته شود که بتواند اکران موفقی داشته باشد و در نتیجه طرح تبدیل شد به داستانی نیمهجدی / نیمه کمدی، که شخصیتهای زیادی داشت و خیلی هم شلوغ پلوغ بود. زندهیاد سرهنگی که تهیهکنندهٔ اجرائی فیلم بود، از طریق دوست عزیزم حسین قناعت که با هم فیلمنامه را بازنویسی میکردیم، طوری برنامهریزی کرد که فیلمنامه جمعوجورتر شود. البته خودم هم بیمیل نبودم که جمعوجور بشود، چون کار اولم بود.
● بحث من بیشتر دربارهٔ اجراست، وگرنه طرح داستانی خیلی هم جذاب است. خود تو بهعنوان کسی که سالها توی نقدهایت یقهٔ این و آن را گرفتهای، دربارهٔ اجراء فیلم چه نظری داری؟
البته ناچارم این توضیح تکراری را بدهم که مقولهٔ نقد با مقولهٔ فیلمسازی کاملاً متفاوت است. در واقع میشود گفت چندان به هم ربط ندارند. اینکه میگویند منتقدان فیلمسازان موفقی نیستند، حرف بیخودی است، چون دو فضای متفاوتند. نقد عقلانی است و فیلم ساختن حسی است و البته متکی به امکانات. وقتی نقد مینویسیم، یک قلم احتیاج داریم و چند برگ کاغذ و یک خرده تمرکز. ولی وقتی میروی پشت دوربین، بهخصوص در کار اول، همهاش دغدغه داری که آیا میتوانی سرهم کنی یا نه. آنقدر این دغدغهها شدید است که آدم گیج میشود؛ بهخصوص برای من که اعتراف میکنم هرگز دستیاری کارگردان نکردهام و اگر کرده بودم حتماً فیلم خیلی بهتر میشد. این را بهعنوان یک تجربه به دوستان جوانی که میخواهند وارد این عرصه شوند عرض میکنم که هر چه دانش تئوریک، اطلاعات و نگاه زیبائیشناسانه داشته باشید، تا کار دستیاری نکردهاید، نروید پشت دوربین. نمیخواهم ضعفهای خودم را توجیه کنم، ولی واقعاً وقتی میروی سر صحنه، همه چیز را باید بریزی دور و در شرایط تازهای قرار بگیری. بهویژه توصیه میکنم با کارگردانهای کارکشته شروع کنند.
● خب تو که تجربهٔ کارهای کوتاه و فیلمهای آموزشی داشتی...
آنجا کسی نبود که من ازش چیزی یاد بگیرم. خودم بودم و خودم. و البته شرایط تولیدش هم فرق میکند، ضمن اینکه در فیلمهای کوتاه انگیزهها شخصیتر است، چون دغدغهٔ بازگشت سرمایه در کار نیست. از طرفی من درگیر دو حس هم بودم؛ یکی اینکه حال و هوای کانونی فیلم تا حدودی حفظ شود و از طرف دیگر فیلم بتواند با نوجوانان ارتباط راحتی برقرار کند. بنابراین به یک شکل رسیدیم که از نظر عدهای موفق است. حالا تو دوست نداری یا فکر میکنی یکدست نیست، بحث دیگری است. این به هر حال آگاهانه بوده است. خواستم ببینم آیا میشود بین یک فضای جدی و تراژیک، یعنی ماجرای افغانی هنرمندی که ناچار است ایران را بدون زن و بچهاش ترک کند و یک بازی کودکان توازن برقرار کرد؟ تعادل بین این دو لحن، بهنظر برخی دوستان برقرار شده است.
● بهنظرم این دوگانگی لحن، اشکال فیلم است. آدمهای توی حیاط بیشتر شبیه کاریکاتورند، مثل آن سرهنگ تاریخ مصرف گذشته، ولی آن بالا توی سالن هم که قرار است همه چیز بهدلیل حضور مرد افغانی لحن تراژیک داشته باشد، مادربزرگ و یکیدوتا از بچهها هم کاریکاتوریاند.
بچهها دارند بازی میکنند. یعنی از همان ابتدا که متوجه میشوند این افغانی هنرمند است و بچهاش را هم دوست دارد، سعی میکنند با او همدل شوند.
● اگر این شخص کارگردان و بازیگر تئاتر بوده، چرا جلوهای از این ویژگی را درش نمیبینیم؟
چرا نمیبینیم؟ از همان اول که متوجه میشود بچهها در حال تمرین سرود هستند، میزند به خال. اول بحث دخترش را مطرح میکند و بعد هم بر هنرمند بودنش تأکید میکند. یعنی نمایش یکنفره را آغاز میکند.
● وقتی تعریف میکنی، اگر آدم فیلم را ندیده باشد، میگوید این ایدهها درست و قشنگ است. من دربارهٔ اجراء حرف دارم.
خب من برمبنای فیلم و میزانسنهایش دارم حرف میزنم. این که بلافاصله بعد از خشونت اولیه، بچهها کنار یا روبهروی او نشستهاند و دربارهٔ دخترش حرف میزنند، یعنی میزانسن. یعنی اجراء.
● همین قضیهٔ دخترش که به خاطر او نمیخواهد از ایران برود، به شکل سادهای یا شاید کلیشهای مطرح میشود. در همان اوایل فیلم و حتی توی وانت نشسته و دارد به سر مرز میرود، کیفش را باز میکند و به عکس دخترش خیره میشود.
نمیدانم کلیشهای است یا نه ولی، طبق فرمولی که من دوست دارم، بهتر آن است که در همان دقایق اولیه، بخشی از شخصیت و موضوع معرفی شود. خب وانت پر از افغانی با مأمور دارد بهسوی مرز میرود. همه یکجوری سر در خود دارند. تنها لطیف است که عکس دخترش را نگاه میکند. یعنی به این ترتیب خیلی سریع مشکل او را مطرح میکنیم؛ همان مشکلی که انگیزهٔ او در فرار از سر مرز و پناه بردن به مدرسه و گروگانگیری ساختگی است.
● فکر میکنم فیلمهای کانونی خیلی از فیلمسازان را به اشتباه انداخته. چون فکر میکنند کاری ندارد که: چند تا به و نابازیگر را با یک خط داستان کنار هم میگذاریم و میشود فیلم.
طبعاً به همین سادگی نیست. اصلاً سادگی کار آسانی نیست. مثل قضیهٔ نثر است. نثر ساده یا سادهنویسی دشوارتر از مغلقنویسی است.
● چون سادگی اوج پختگی است.
بعضی نوشتهها بهدلیلی سادگی و روانیشان همیشه خوانند داشته و به تعبیری تأثیرگذار هم بوده است. دیدهایم برخی نوشتهها را که سادهترین موضوع را در قالب پیچیدهترین الفاظ یا فرمها مطرح میکنند که تصنعی بهنظر میرسند. سادگی نه تنها ذات که منش من است و سعی کردم این سادگی در میزانسنها و دکوپاژ فیلم هم رعایت بشود. البته بحث عدم تجربه و ناتوانیهای من در کار اول به کنار. سؤال بعدی لطفاً!
هوشنگ گلمکانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست