چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
جهان بی متافیزیك
۱) پرسشی كه در برابر ما نهاده شده این است: میراث فكری و فرهنگی شریعتی برای عصر حاضر و برای مخاطبان امروز كدام است؟
این سوال، پرسش شایستهای است كه ما را وا میدارد تا به بهانه شخصیت، آثار، اندیشهها و اثرگذاری تاریخی شریعتی در این دیار، بار دیگر درباره خویش، شرایط خود و اوضاع و احوالمان بیندیشیم.
اما سخن را از كدامین وجهه نظر آغاز كنیم و به شریعتی، به خویشتن و به نسبت خویش با شریعتی از كدامین زاویه باید بنگریم؟
۲) اما «شریعتی»، «خویشتن/ ما»، «عصر حاضر»، «مخاطبان امروزین» و معنا و مفهوم «میراث فكری و فرهنگی»، هیچیك پدیدارهای سادهای نبوده، هر یك از غموض و پیچیدگیهای بسیاری برخوردارند.
بیتردید، هر یك از ما فهم و تصویری از این پدیدارها داشته و هر كدام میكوشیم بر اساس مفروضات و ارزشگذاریهای پیشین خود، موضوعات مورد بحث را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم. شریعتی از شخصیتهای بسیار پیچیده و ذوابعاد تاریخ دیار ماست.
در نحوه زیستن و آرا و اندیشههای وی وجوه گوناگون ادبی، شاعرانه، سیاسی و اجتماعی، مبارزاتی، فرهنگی، دینی، علمی، اخلاقی و... درهم تنیده شده است و همین وجوه گوناگون چهرههای مختلفی همچون ادیب و شاعر، هنرمند، اوتوپیست، رومانتیست، روشنفكر، ایدئولوگ، معلم انقلاب، نظریهپرداز اجتماعی، استراتژیست، فعال سیاسی، استاد دانشگاه، جامعهشناس، مورخ، مصلح اجتماعی، احیاگر دین، مدافع تشیع و... از وی عرضه میكنند.
مضاف بر اینكه، ویژگیهای فردی و اخلاقی او نیز همچون خلوص، صداقت، عاشقانه زندگی كردن و برای تحقق آرمانهای والای انسانی زیستن از او برای عاشقانش بهدرستی چهرهای چون معلم اخلاق و الگوی رفتار و مبارزه ساخته وی را تا سرحد یك اسطوره ارتقا بخشیده است.
بیتردید، هیچ صاحب سخن و هیچ صاحب قلمی نمیتواند به نحو خرسندكنندهای به طرح بحث یا مباحثی بپردازد كه همه این وجوه را دربرگیرد. لذا هر گونه ورود به بحث درباره شخصیتی چون شریعتی پیشاپیش شكست خویش و اعتراض و ناخرسندی مخاطب را به همراه خواهد داشت.
علاوه بر آن، بسته به اینكه ما «خویشتن»، «عصر حاضر»، و «مخاطبان امروز» را چگونه فهم میكنیم و بسته به اینكه مرادمان از «میراث فكری و فرهنگی» چیست، نحوه مواجههمان با پرسش مورد بحث و لذا جهتگیریهایمان متفاوت خواهد بود.
۳) به بیانی سادهتر، جامعه ما، مثل هر جامعه انسانی دیگر، از گروههای اجتماعی گوناگون و از اقشار و لایههای بسیار متعددی تشكیل شده است. همچنین، جامعه ما دارای مسائل بسیار كثیری است مثل مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، دینی، فكری و... . برای هر یك از اقشار، لایهها و گروههای اجتماعی پارهای از مسائل اولویت داشته، براساس همین اولویتها و ارجحیتهاست كه آنها با پدیدارهای گوناگون، از جمله با شخصیتی چون شریعتی مواجه میشوند.
به همین دلیل، بحث پیرامون اندیشههای شریعتی میتواند در گفتمانهای گوناگون سیاسی، تئولوژیك، ایدئولوژیك و... صورت پذیرد.
۴) همه این مقدمات بیربط صرفا به منظور بیان و یادآوری این امر بدیهی است كه مواجهه اینجانب نیز، به عنوان یك دانشجوی فلسفه، از منظر خاصی با پرسش مورد بحث است.
این منظر خواهان طرح افق دید دیگری برای مواجهه با شریعتی است، اما مدعی نیست كه این منظر یگانه افق دید ممكن برای تامل در باب شریعتی و میراث اوست. این منظر، نه در یك گفتمان سیاسی، ایدئولوژیك یا تئولوژیك بلكه صرفا در گفتمانی فلسفی- اونتولوژیك میتواند مورد فهم و احیانا همدلی قرار گیرد.
در گفتمانی فلسفی- اونتولوژیك مسائل تمدنی- تاریخی بیش از مسائل محدود به «اینجا و اكنون»، به تعبیر دیگر، بیش از مسائل سیاسی و ایدئولوژیك... ، محل امعان نظر است. این نحوه تلقی مبتنی بر این باور است كه تمامی مسائل جزئی ما در چارچوب كلیت فراتری كه تمدن ما را شكل میدهد و همه مسائل اكنونی و روزمره ما در نسبت با روند تاریخی جامعه معنا و مفهوم خویش را مییابند.
سوال این است: میراث فكری و فرهنگی شریعتی برای عصر حاضر و برای مخاطبان امروز كدام است؟ یقینا، قبل از هرگونه پاسخی به این پرسش، باید به این سوال جواب دهیم كه عصر حاضر چیست و مخاطبان امروز كدامند.
از سوی دیگر، شناخت «مخاطبان امروز» نیز منوط به فهم «امروز» و شناخت «عصر حاضر» است. برای شناخت عصر حاضر و دوران كنونی خویش باید به این پرسش جواب دهیم: مهمترین ویژگیهای دوران ما چیستند؟
بیتردید، با توجه به منظرهای گوناگون، پاسخهای متفاوتی به این پرسش و در نتیجه تصویرهای كثیری را از عصر حاضر میتوان ارائه داد لیكن، بنده به عنوان عضو كوچكی از جامعه شبهفلسفی كشور، میكوشم از منظر دیگری با پرسش مذكور مواجه شوم.
به اعتقاد اینجانب، شاید بتوان گفت مهمترین ویژگی فكری و متافیزیكی عصر و جهان كنونی، بیمتافیزیك شدن دوران كنونی ماست.
جهان ما بیمتافیزیك شده است. مرادم از «متافیزیك» در اینجا، معنا و مفهوم عامتری از متافیزیك در معنای خاص آن است و صرفا به متافیزیك یونانی نظر ندارم. تعبیر «متافیزیك» در این سیاق، به همه نظامهای اندیشگی اشاره دارد كه میكوشند فهمی از وجود، جهان در تمامیتش و شأن و جایگاه انسان در جهان عرضه دارند.
اما معنای محصل و انضمامی این سخن چیست؟ بیمتافیزیك شدن جهان ما، بدین معناست كه در دوران ما- مرادم حدودا این ربع قرن اخیر است- هیچیك از نظامهای اندیشگی موجود اعم از نظامهای تئولوژیك، اونتولوژیك، و ایدئولوژیك، نمیتوانند بشر را در فهم، معقولسازی و تبیین جهان یاری دهند و همه آنها به طریقی ناموفق بودهاند.
نظامهای تئولوژیك كه با فاصلهگیری تدریجی خود از عوالم و تجربیات دینی گذشته، به مجموعهای از گزارهها و باورهای تاریخی تبدیل شدهاند، دیگر در دوران ما از آن اثرگذاری تاریخی پیشین خویش برخوردار نیستند. این نظامها دیگر نمیتوانند ما را در مقاومت در برابر توفان سهمگین عرفی شدن جهان یاری داده، فهمی قدسی و معنوی از جهان ارائه دهند.
«ایمان» گذشتگان تا سطح «فرهنگ»، یعنی آداب و رسومهایی عرفی، تكراری و مقلدانه، تقلیل یافته است. نظامهای مزبور، با رشد آگاهیهای تاریخی بشر جدید، رنگ باختهاند و هر روز بیش از گذشته وصف تاریخی، قومی و جغرافیایی این نظامهای نهادینه شده تاریخی آشكار شده و میشود.
در دوران ما نظامهای تئولوژیك وجود دارند، لیكن صرفا به منزله فرهنگی، اجتماعی و تاریخی یا به منزله ابزاری سیاسی و ایدئولوژیك برای قدرتها؛ اما هرگز نه به عنوان نحوه تفكری برای فهم و تفسیر جهان و رهبری و قوامبخشی به دوران و تمدن كنونی ما.
نظامهای اونتولوژیك (وجودشناختی) و فلسفی نیز تا سر حد موضوعات تاریخ فلسفه و پژوهشهای تاریخ فلسفه تنزل یافتهاند. در دوران ما كمتر فیلسوف یا متفكر بزرگی را میتوان یافت كه خود را فرضا وابسته به یكی از نظامهای اونتولوژیك ارسطویی، اسپینوزایی، كانتی یا هگلی و... بداند.
گویی هر یك از این نظامهای فلسفی بهگونهای ناتوانی خویش را برای تبیین هستی آشكار ساختهاند و وجود، همواره به منزله امری خارج از این سیستمها، بر صوری و فرمال بودن آنها ریشخند میزند.
به تعبیر واتیمو، دوران ما را میتوان «دوران اونتولوژیهای شكسته» یا «دوران شكست اونتولوژی» نامید. معنای ساده این سخن این است كه با هیچیك از نظامهای فلسفی نمیتوان به فهم خرسندكنندهای از هستی و جهان نایل آمد.
با فروپاشی نظامهای متافیزیكی (فلسفی)، به طریق اولی همه نظامهای ایدئولوژیك، كه محصول و نتیجه تفكر متافیزیكی هستند، نیز فرو میپاشند. این حقیقتی است كه واقعیتهای تاریخی دوران ما بر آن صحه میگذارد.
سقوط امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی صرفا متلاشی شدن یك نظام سیاسی و اقتصادی نبود، بلكه نمادی از شكست ایدئولوژی ماركسیسم و آرمان سوسیالیسم و این نیز به نوبه خود نشانهای از پایان یافتن هر گونه تفكر ایدئولوژیك بود. در دوران ما، ناسیونالیسم و ارزشهای قومی یا حتی لیبرالیسم، ارزشهای لیبرالی و جهانبینی عصر روشنگری نیز قلبها را گرم نمیكند.
اگر در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی، جهانبینی عصر روشنگری با ایمان به اصل پیشرفت، نوگرایی، تجربهگرایی، خردگرایی، منطقگرایی، شكاكیت، سكولاریسم، آزادیخواهی، فردگرایی و... شور و شوقی را برای چند نسل در دل انسانها برپا كرده بود، اما امروز، پس از گذشت نزدیك سه قرن، با ظهور فضا و شرایط پستمدرن، متفكران به مخالفت با اصل پیشرفت، عقلانیت مدرن، منطقگرایی و لوژیسیسم، عرفیگرایی و نفی لیبرالیسم و نظامهای دموكراسی جوامع اروپایی و آمریكایی میپردازند و هر آنچه را كه متفكران عصر روشنگری رشته بودند، پنبه كردهاند.
در عصر كنونی نه عقلگرایی و راسیونالیسم یونانی و نه نصگرایی و متنمحوری عبری، نه سكولاریسم و عرفیگرایی غربی و نه قدسیاندیشی و نگاه رازآلود و گنوسیسی شرقی به جهان، هیچ یك جانها را گرم نمیكند.
مفاهیم سیاسی و ایدئولوژیكی چون نجات خلق، رهایی، شورش، برخورد قهرآمیز و مبارزه علیه امپریالیسم و استعمار، پیروزی طبقه كارگر، نفی مالكیت خصوصی، تحقق جامعه بیطبقه و عادلانه و... نیز تا حدود زیادی از میان ما رخت بربسته است و دیگر این مفاهیم روحی را به حركت وا نمیدارد.
در دوران ما، دیگر یك نظام منسجم نظری و ارزشی، یعنی یك نظام نظری دارای ایدئولوژی و آرمان دیده نمیشود كه زیربنای استدلالهای اخلاقی ما قرار گیرد. وضعیت بشر امروز به اعتبار عدم برخورداری از نظامی متافیزیكی از جهان، یعنی فهم و تفسیری كه جهان و زیستن را برای وی معقول و بامعنا سازد، وضعیتی آشوبگونه۱ است. بشر دوران ما، گمكرده راه و سرگردان است.
او در حالیكه از نظام باورهایش گسسته است هنوز به نظام اندیشگی دیگری نپیوسته است و هنوز زیر پایش محكم نیست. امروز هیچ ایمان و آرمانی، قلب و اندیشه انسان دوران ما را به تپش وا نمیدارد. موضع انسان عصر كنونی نسبت به طبیعت و جهان روشن نیست و خودش هم نمیداند با محیط این جهانی خود چه میخواهد بكند.
انسان عصر ما صرفا در ورطهای از روزمرگیها، كار برای زندگی، زندگی برای كار، تولید برای مصرف و مصرف برای تولید غرق شده است و نوعی پوچی و هیچ بودن خویش را احساس میكند. در شرایط كنونی، مصرف به بزرگترین آرمان بشر تبدیل شده و آدمیان به تودههای وسیع مصرفكننده مبدل شدهاند.
بیژن عبدالكریمی
پینوشتها:
۱- Chaotic
۲. نگاه كنید به مقاله اینجانب با عنوان «ضرورت تغییر در پارادایم تفكر (گذر از تئولوژی به اونتولوژی)» تهران، فصلنامه مدرسه، شماره ۱، تابستان ۱۳۸۴
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست