یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

باور کن خداوند در کمین است


باور کن خداوند در کمین است

یادمان عملیات مرصاد در کرمانشاه

بازدید تهرانی‌ها از جبهه‌های غرب که تمام می‌شود از تنگه مرصاد عبور می‌کنند، تنگه‌ای که از سینه دشتی به بالا می‌آید و به گردنه کوهی می‌رسد، اسم تنگه هرچه بوده امروز به آن هیچ چیزی جز مرصاد نمی‌گویند. حدود ۳۰ کیلومتر با کرمانشاه فاصله دارد و به معنای واقعی تنگه است، دامنه کوه را که بالا می‌روی راهی به جز مرصاد نیست، باور کن ان ربک لبل مرصاد!

● تاریخ، جغرافیا، کلاشینکف

فقط آنهایی که پای کار حرفه‌ای راهیان نور هستند، جبهه‌های غرب کشور را دیده‌اند، سرزمین تاریخ پیچیده و جغرافیای جادویی که تاریخش مستت می‌کند و جغرافیایش مسخت!

«تاریخ شهادت می‌دهد که روزی روزگاری اینجا و مردمانی که درست در همین جا و خاکی که می‌بینید و...» راوی همین طور راه می‌رود و کلیشه می‌بافد، برای ما از تاریخ همیشه آوانگارد غرب جوری می‌گوید که انگار فقط خودش غرب‌شناس است، جغرافیا هم که راوی نمی‌خواهد، کوه چنان محکم خوابیده است که صد تا توپ تانک هم تکانش نمی‌دهد و دشت آنچنان باز است که هیچ جنبنده‌ای را مفری نیست.

اینجا غرب است، غربی که اگر جغرافیا می‌گوید وحشی و بکر است، تاریخ شهادت می‌دهد که رام شد، همین کوه‌ها مثل موم در بین دست‌هایی نرم شد که از سیمان کارگری و گچ تدریس و چرتکه تجارت و... کشیده شد و به کلاشینکف رسید، هرچند، جنگ ما چیزهای بسیاری جز این بود.

● مانند همه یادمان‌ها

برخلاف اغلب جبهه‌های نبرد، مرصاد در لبه مرز نیست، ساعت‌ها باید قصرشیرین را به سمت شرق بیایی و پس از عبور از کوشک خسروی و عبور از دشتی کاسه‌ای‌شکل به گردنه‌ای مرتفع برسی، سینه‌کش کوه نفس آدمی را می‌برد، درست در نقطه‌ای که شیب کوه به پایان می‌رسد تنگه‌ای است بین دو کوه که عرض آن را امروز جاده‌ای پر کرده که در هر طرف دو باند ماشین رو دارد، با پلی هوایی برای عابرین پیاده و مسجدی خاکی رنگ که یادمان شهداست.

با گنبد و مناره و هرچه که از یک مسجد در ذهنتان دارید، با یکی دو ایستگاه صلواتی داربستی که به نظر فصلی‌اند و در مقابل دو تانک و یک خودروی اسقاطی که معمولا در همه یادمان‌ها به شکلی بسیار حرفه‌ای بد استفاده می‌شوند، طوری که آدم احساس می‌کند، واقعا قصدی در این کار وجود دارد!

چشم می‌گوید تنگه از آن روزها عریض‌تر شده است، به تقریب چشم این تنگه، روزگاری نهایتا هشت تا دوازده متر عرض داشته است، عرضی که برای عبور سه تانک هم مناسب به نظر نمی‌رسد.

یادمان اما برخلاف نمای بیرونی‌اش یک چهره‌ دوست‌داشتنی در داخل دارد، چهره‌ای متشکل از یک شبستان اصلی با دو سه پله عمیق است که در میان، ضریحی شیشه‌ای و کوتاه دارد، با نورپردازی سبز که در میان چند کلاهخود، پلاک و سربند دارد.

دو طرف شبستان هم به سالن‌هایی متصل می‌شود که در این سالن‌ها اطلاعاتی در خصوص ماهیت منافقین و در کل مسیری که منجر به عملیات مرصاد شد قرار دارد، تصاویری از جنایات منافقین از ششم و هفتم تیر تا همین امروز دیده می‌شود، نامریم و نامسعود در بسیاری از تصاویر دیده می‌شوند.

● سالن نمایش

پشت سالن اصلی یادمان سالنی برای نمایش فیلم است، با امکاناتی بدوی، چهارپایه‌های پلاستیکی، ملحفه سفید روی دیوار به جای پرده نمایش و ویدئوپروژکتوری کهنه اما با تصاویری که ارزش بارها دیدن را دارند. پرده‌ای که این‌گونه روایت می‌کند:

«فروغ جاویدان» عملیاتی است که گروهک مجاهدین خلق با ورود از مرز غربی ایران آن را آغاز کرد، به خیال خام خودشان قرار بود شهر به شهر مردم به انقلاب زیبایشان پیوند بخورند و این مسیر به تهران برسد، اما شهر به شهر پیام‌ها تلخ‌تر و تلخ‌تر می‌شد.

اینجای داستان درست متفاوت با پیش‌بینی‌ها پیش رفت، فیلم‌ها بسیار بکر است، بعضی از آنها از روی نگاتیو هشت میلی‌متری به اینجا رسیده‌اند، تصاویری از مردم شهرها که به تیرهای برق دوخته شده‌اند، در ارتفاع دو سه متری که عبرتی باشند برای آنها که راهی جز همکاری با منافقین را انتخاب می‌کنند و آنهایی که ساق دست سفید دارند با اسلحه‌های مدرنشان این طرف و آن طرف می‌روند، اسلحه‌های مدرنی که جایزه خوش خدمتی سال‌هاست.

قرار بر این بود که بالباس مردم شهر بروند که همرنگ جماعت باشند، اما جماعت رنگ دیگری بود و مجبور شدند خود را با ساق‌دست‌های سفید متمایز کنند، آنهایی هم که لباس خاکی بدون ساق دست داشتند طعمه تیرهای برق شدند.

● ما و آنها

فیلم‌ها دو دسته‌اند، یکی فیلم‌های باقیمانده از منافقین و دیگری فیلم‌های گرفته‌شده پس از پایان عملیات! نکته جالبی که در فیلم‌های گروهک منافقین دیده می‌شود وجود ارتش عظیمی از «نظامیان غیرنظامی» است، دختر و پسرهایی که با آموزش نظامی اندک بیشتر شبیه افرادی بودند که به گردش دسته‌جمعی می‌روند، هرچند همین افراد از هیچ پلیدی و شقاوتی دریغ نکردند.

روی دیگر فیلم هم لباس‌های خاکی است، آنها که دارند روی تنگه را پاکسازی می‌کنند. تصویری است شبیه نهروان، از آنها عده‌ای اندک گریختند و در کوه‌ها پراکنده شدند، از این سو نیز عده اندکی به شهادت رسیدند. شاید سابقه شقاوت منافقین یادآور جنایات خوارج باشد که صبر را به لب رساندند.

● آنها که اینجا بودند و دیده‌اند

«من دوبار از تنگه عبور کردم، یکی چند روز بعد از عملیات بود و دومی امروز...» به جوان ۲۷، ۲۸ ساله‌ای می‌ماند که از تهران آمده است.

«بار اول چهارسال بیشتر نداشتم، هوا پر بود از بوی جنازه‌های آفتاب‌خورده، با بویی بد و بادکرده که دور تا دور جاده اصلی دیده می‌شدند، مسیر ما از اهواز به ارومیه بود و در راه شنیده بودیم که به دلیل عملیاتی وسیع جاده موقتا بسته است. بعد از باز شدن جاده راه افتادیم، مادرم دست گذاشته بود روی سرم و مرا به سمت پایش فشار می‌داد، من اما یکی دو صحنه‌ای که دیدم به یاد دارم.»

اما پیرمرد حرف‌های جالب‌تری برای گفتن دارد، با دست همه چیز را نشان می‌دهد و به همه جا اشاره می‌کند:«منافقان روی این جاده دراز شده بودند، تا اینجای کار فقط درگیری‌های پراکنده و مقاومت‌های مردمی سد راهشان شده بود که مشکل خاصی نداشتند، به تصورشان جنگ به همین سادگی بود.»

بعد برمی‌گردد به سمت کرمانشاه و با دست اشاره می‌کند به سمت شهر: «کرمانشاه همین جاست، چیزی نمانده بود که اولین شهر مهم را بگیرند، صیاد (شهید صیادشیرازی) آمد و روی همین تنگه را بست، چنان آتشی روی ارتش بدون عقبه منافقان ریخت که تارومار شدند. خاطرم هست یک جیپ کا ـ ام کره‌ای را بعد از عملیات دیدم که سالم سالم رها شده بود، وقتی وارد شیب پشت تنگه شده بودیم برخی از خودروها یا سالم رها شده بودند یا فرم جنازه‌ها نشان می‌داد که حتی مجال دورزدن هم نداشته‌اند. امروز اینجا یک بزرگراه دوبانده شده است، قبلا یک جاده باریک بود که دوتا اتوبوس به زور از کنار هم رد می‌شدند.»

● نقش اول، صیاد

اینجا تنگه مرصاد است، مثل همه فیلم‌های خوب دنیا وقتی تیتراژ پایانی فیلم از پرده سینما بالا می‌رود هزار و یک اسم مختلف روی آن نقش بسته است، هزار و یک اسمی که خیلی‌هاشان می‌روند تا فیلم پایان خوبی داشته باشد، در فیلم‌های مرصاد هرچند تصویر نامریم و نامسعود بسیار به چشم می‌خورد، اما نقش اول صیاد بود! کسی که حالا رفته است، بگذریم که مرصاد اینقدر مهجور است و هیچ‌گاه بخوبی به آن پرداخته نشده است.

مرتضی درخشان