جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

لیبرالیسم بخش دوم liberalism


لیبرالیسم بخش دوم liberalism

در این نظریه الگوی موجود در روابط میان دمکراسی های لیبرال مدرن تبدیل به یک قانون واقعی شده است که «دمکراسی های لیبرال هرگز با یکدیگر جنگ نمی کنند »

● لیبرالیسم و سازمان های بین المللی

طرفداران رهیافت لیبرالیسم از مدتها قبل در تلاشند با استفاده از سازمان های بین المللی به ارتقاء سطح همکاری های بین المللی و تقویت امنیت ملی و بین الملل بپردازند. در اوایل قرن بیستم تمایل فراوانی برای ایجاد یک اتحادیه و یا یک ائتلاف از چند دولت برای جلوگیری از بروز جنگ وجود داشت. وودرا ویلسون تاکید زیادی برای در دستور کار قرار گرفتن این موضوع در موافقتنامه های امضاء شده پس از جنگ جهانی اول داشت. وی حتی تلاش های فراوانی برای پیوستن ایالات متحده به جامعه ملل انجام داد. استدلال ویلسون این بود که چنانچه ائتلاف و اتحاد میان دولتها شکل بگیرد، در آن صورت می توان نسبت به پیشرفت ها و دستاوردهای بعدی در عرصه سیاست بین الملل امیدوار بود. البته ایالات متحده به جامعه بین الملل پیوست و این جامعه در جلوگیری از شروع جنگ جهانی دوم با ناکامی روبرو گردید. اما این ایده پس از پایان جنگ جهانی دوم و ایجاد سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سایر نهادهای بین المللی بار دیگر احیاء شد. در دهه های پس از آن نیز در این خصوص سازمانهای بسیاری تشکیل شده اند. این فعالیت ها در واقع تاکیدی برای تداوم همکاریها و مشارکتها در سطح بین الملل است.

همچنین دو تحول دیگر موجب تقویت این فعالیتها شده است. اولین تحول که در قسمت پیشین نیز به آن اشاره شد افزایش تعداد و حجم فعالیت سازمان های غیر دولتی بود که در واقع این افزایش یک بعد جدید به مفهوم همکاری و مشارکت بین المللی اضافه کرده است. تحول بعدی، مفهوم «رژیم های بین المللی» است که موجب گسترش و تعمیق مفهوم همکاری بین الملل شده است (به بخش ایده های کلیدی مراجعه شود) و همکاریها در بعضی مواقع به شکل معیارها، هنجارها و ایجاد تفاهم در برخی موضوعات مهم و حساس از جمله منع گسترش و تکثیر سلاح های هسته ای و عدم استفاده از تسلیحات اتمی در آمد. هیچ الزامی وجود ندارد که رژیم ها تنها در ارتباط با پیمان ها و سازمان های بین المللی بوجود آیند. این بدان معناست که در مقایسه با گذشته زمینه های مناسبی برای همکاری و مدیریت سیاست بین الملل بوجود آمده است. در واقع امروزه تمام اشکال این فعالیت های در قالب «نهادی های بین المللی» صورت می گیرد.

نهادگرایی نئولیبرالیسم در واقع با این نگاه رئالیسم که آنارشی موجود در نظام بین الملل همکاری را بسیار دشوار کرده ، موافق بوده و آن را پذیرفته است. چرا که بسیاری از دولتها به تعهدات خود عمل نمی کنند. نهاد گرایی نئولیرالیسم با بهره گیری از تحلیلهای ارائه شده از سوی اقتصاددانان به تشریح این موضوع می پردازد که رژیم ها و سازمانهای بین المللی چگونه می توانند به تسهیل روند همکاری بپردازند. (اوی ۱۹۸۶) بعنوان نمونه، اگر چنانچه حکومتها اطلاعات چندانی در مورد کارکردها و اثرات مثبت همکاری نداشته باشند زمینه لازم برای انجام توافقنامه ها فراهم نخواهد شد. در این صورت سازمانهای بین المللی می توانند این اطلاعات مفید را در اختیار حکومتها قرار دهند. شکل گیری همکاری مستلزم تعامل و چانه زنی فراوان و فشرده است. سازمانهای بین المللی می توانند با توجه به در اختیار داشتن امکانات لازم، مشاوره و کمک های بسیار مفیدی در این زمینه ارائه کنند. حکومت ها از این امر واهمه دارند که در صورت التزام آنها به رعایت مفاد موافقت نامه های سایر دولتها ، سایر دولتها از انجام تعهدات خود سرباز زنند و آنها در این میان متضرر شوند و یا اینکه سایر دولتها به راحتی مفاد قراردادها را زیر پا بگذارند و در این شرایط نیز سازمانهای دولتی می توانند با نظارت های دقیق خود از نقض مفاد قراردادها و توافقنامه جلوگیری کنند و حکومت ها را نسبت به رعایت دقیق توافقنامه مطمئن نمایند.

این سازمانها همچنین می توانند با بررسی نمونه اجرای موافقت نامه ها و قراردادها گزارش کامل و جامعی در مورد کارآیی این قراردادها ارائه دهند. به عبارت دیگر، رژیم ها و سازمان های بین المللی بسیار مفید هستند چرا که هزینه های معاملات را بسیار کاهش می دهند. مفید و موثر بودن رژیم ها و سازمان های بین المللی موجب ارتقاء جایگاه و ارزش آنها شده است. از اینرو تصور شکل گیری همکاری بدون وجود چنین نهادهایی بسیار دشوار است. به همین خاطر نیز همکاری در سیاست بین المللی اغلب بسیار با دوام و پایدار است. این نوع تحلیل دارای تاثیرگذاری فراوانی بوده است چرا که به نوعی موجب ایجاد پیوند میان تفکر رئالیستی و لیبرالیستی می گردد.

دیدگاه دیگر لیبرالیستی این است که وجود نهادهای بین المللی امری «طبیعی» است. این نهادها در واقع کمک و حمایت از نظام جهانی می باشد که در آن دولتها به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. با گسترش و افزایش همکاری ها سهم هر فرد یا دولت نیز در این همکاریها افزایش پیدا می کند. در نتیجه حمایت از سازمانها، قواعد و حتی قوانین نیز رو به افزایش می گذارد. همانند تقاضا و درخواست برای نصب یک چراغ راهنمایی و رانندگی در یک چهار راه شلوغ، میزان و حجم تعاملات بین المللی موجب افزایش درخواست برای ایجاد سازوکار و ترتیباب ضروری برای هماهنگی میان بخشهای مختلف می شود. این نگاه، نگاهی کارکردگرایی است. به این معنا که افزایش سطح تعاملات موجب ایجاد و کارکردهای مهمی می شود که ضرورت دارد به درستی و با سازوکار مناسبی به مورد اجرا گذاشته شوند. هدف از تشکیل سازمان های بین المللی نیز تحقق این کارکرد و شکوفایی آنهاست.

در آخر، این استدلال وجود دارد که می توان با ترغیب و تشویق دولتها آنها را نسبت به چشم پوشی از حاکمیت خود متقاعد کرد تا از این طریق بتوان به تشکیل نهادهای بین المللی حاکم احترام گذاشت. دولت ها ممکن است خواستار اتخاذ تصمیم گیریهای موثر و کارآمد بیشتری باشند و یا با تسلط و سلطه اعضای ثروتمندتر یا قدرتمندتر مخالف باشند. به عنوان مثال ، توسعه و گسترش اتحادیه اروپا و یا تحول در بانک مرکزی اروپا و ظهور دیدگاه های کنونی بین المللی را می توان از جمله این نهادهای بین المللی برشمرد . حق وتوی اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل در واقع نشان دهنده علاقمندی دولتها به حق حاکمیت و استقلال خود است ، اما قدرت شورا در صدور فرمان برای اقدام نظامی بر علیه تهدیدات بر ضد صلح و امنیت جهانی کاملاً تاثیرگذار است و بیانگر کارآیی حکمرانی بین المللی است. سازمان تجارت جهانی به عنوان یک بازیگر موثر به حل و فصل موضوعات و اختلافات عمده می پردازد.

با این حال دل کندن از استقلال و حاکمیت ملی یک گام جدی و اساسی است. آیا اقدامات دیگری نیز لازم است تا بتوان از طریق آن حکومت ها را به پذیرش این قضیه تشویق و ترغیب نمود؟ بحثی که اینجا وجود دارد حضور یک دولت هژمون است. دولتی که مدیریت جهانی را برعهده داشته باشد، تلاشهای موجود را سازماندهی و بر تمامی امور تسلط داشته باشد. تثبیت نظام برتن _ وودز پس از جنگ جهانی دوم برای اقتصاد بین الملل مثال خوبی در این زمینه است. بحث دیگر اینست که اگر همکاری به اندازه کافی مهم است، ملتها برای پذیرش کاهش استقلال ملی خود باید به باز تعریف منافع ملی خود بپردازند. در نهایت اینکه یک مفهوم لیبرالیستی در مورد همکاری های بین المللی با سازه انگاری دارای اشتراکاتی است. آن هم این ایده است که سیاست بین الملل موجب تحول و بسط مبانی و عناصر جامعه می شود، یکی از نشانه های آن نیز ظهور نهادهای بین المللی است که باید رهبران، حکومت ها و جوامع به معیارها و قواعد آن التزام داشته باشند. لیبرالیسم مبانی و هنجارهای سنگین تری را برای مناسبات جهانی در نظر می گیرد و در برخی موارد برای تحقق و اجرای آنها از بکارگیری اقدامات شدید و محکم نیز حمایت می کند.

به عنوان مثال عدم حمایت از جدایی طلبی، عدم استفاده از تسلیحات اتمی و جلوگیری از نسل کشی و قتل عام، از جمله این اقدامات به شمار می روند. یکی از هنجارها و معیارهایی که به آهستگی در حال شکل گیری است این ایده می باشد که حاکمیت تنها به معنای حق استقلال ملی نیست بلکه التزام و اجبار یک حکومت به برخورد شایسته و معقول با جامعه است و در صورتی که حکومت نتواند از عهده چنین وظیفه ای برآید، می توان با مداخله بین المللی این وضعیت را اصلاح نمود. البته این بدان معنا نیست که سیاست بین الملل باید در نهایت به این معیارها دست پیدا کند و یا آن را بپذیرد بلکه سیاست بین المللی باید جامعه ای را تشکیل دهد که دارای ساختاری از معیارها و هنجارها باشد. لیبرالیست ها با چنین ذهنیتی در صدد اجرای اهداف و آمال خود می باشند.

بنابراین از دید لیبرالیست ها، دولت ها نسبت به حق حاکمیت و استقلال خود انعطاف پذیر نیستند و مخالفتی نیز با همکاری ندارند. تمام طرفدران رهیافت لیبرالیستی بر این باورند که وقتی دولتها نسبت به مزایای همکاری اطمینان پیدا کنند تمایل آنها به همکاری با سایر دولت ها افزایش پیدا می کند. تحت چنین شرایطی شکل گیری همکاری اعتماد به دیگران و توافق با سایر دولتها امکان پذیر می شود.

● ایده های اصلی و کلیدی

نباید واژه «رژیم» را در این بخش با سایر موارد استفاده از آن به عنوان جایگزینی برای «حکومت» ، «دولت» و یا «حاکم» در سیاست داخلی اشتباه گرفت. منظور از رژیم در اینجا یک نهاد بین المللی است که برای تصمیم گیری های خود دارای مبانی، قواعد و هنجارهای مخصوص بخود است و بازیگران بین المللی برای برنامه ریزی و اجرای طرح های خود از این قواعد و هنجارها استفاده می کنند. مبانی ، قواعد و هنجار ممکن است در قالب یک پیمان رسمی نوشته شود که دولتها به طور رسمی به آن التزام دارند (به عنوان مثال پروتکل کیوتو). البته ممکن است این توافق ها نیز غیررسمی باشند. همانند سنتی که در مورد عدم استفاده از تسلیحات اتمی وجود دارد. به همین ترتیب ، روال و روند تصمیم گیری شامل ایجاد یک سازمان بین المللی رسمی است که دارای قوانین کاری خاص خود و تعریف شفاف از وظایف و مسئولیت های خود است. به عنوان مثال زمانیکه تحت رژیم منع گسترش تسلیحات، قدرتهای غیر اتمی متعهد به عدم گسترش تسلیحات اتمی می شوند. اما تصمیم واقعی برای عدم ساخت تسلیحات اتمی زمانی شکل می گیرد که فرصت شروع این چنین برنامه ای برای دولتها وجود داشته باشد. در این حالت رژیم حکومت ها را به سمت و سویی سوق می دهد که انتظار داشته باشند این گونه تصمیمات آنها همیشه منفی خواهد بود.

رژیم ها نه تنها به خاطر آنچه که انجام می دهند بلکه به خاطر انعطاف پذیر بودن شان جذابیت دارند. برای مثال، رژیم ها ممکن است به تدریج و به آرامی ظهور کنند و حتی برای مدتی نیز دور از توجه دیگران به روند خود ادامه دهند. در حقیقت صلح دمکراتیک چنین رژیمی است. این امر بدان معنا است که یک رژیم به طور نسبی و ناقص ظهور و سپس به مرور زمان تحول پیدا کند. این امر در مورد یک توافقنامه رسمی دشوارتر است، چرا که در یک توافقنامه رسمی لزوم وجود حداقل چند امضاء برای عملیاتی شدنش الزامیست. در برخی مواقع، رژیم ها به این دلیل ظهور می کنند که این حداقل امضا نیز وجود ندارد، از اینرو موافقنامه رسمی به مورد اجرا گذاشته نمی شود اما کسانی که آن را امضا کرده اند تصمیم به تبعیت و وفاداری آن موافقتنامه می گیرند. اگر چنانچه رژیم بدون حضور سایر دولتها نیز از کارآیی بالایی برخوردار باشد، در چنین حالتی سایر دولتها هم به حضور در آن ترغیب می شوند. برخی مواقع این چنین دولتهایی که به طور غیر رسمی به رژیم می پیوندند به شرایط و الزامات آن پایبند هستند اما به طور رسمی آن را امضاء نمی کنند. این نوع انعطاف پذیری اغلب مفید و موثر است.

● لیبرالیسم و دمکراسی

هیچ جای تعجب نیست که لیبرالیسم این ایده را که وقوع جنگ اجتناب ناپذیر است با شدت هر چه تمام تر رد کند. رویکرد اصلی لیبرالیسم در تعقیب اهداف ملی استفاده از شیوه های غیر خشونت آمیز است. مهمترین شاهد این موضوع نیز نظریه صلح دمکراتیک است که معرف لیبرالیسم دمکراتیک است. در این نظریه الگوی موجود در روابط میان دمکراسی های لیبرال مدرن تبدیل به یک قانون واقعی شده است که : «دمکراسی های لیبرال هرگز با یکدیگر جنگ نمی کنند.» در حقیقت این دمکراسی ها برای آماده ساختن خود در جنگ احتمالی با یکدیگر نیز هیچ تلاشی نمی کنند. دمکراسیهای لیبرال به رغم برخورداری از آمادگی نظامی و تسلیحاتی کافی هیچ گاه موجب ایجاد نا امنی سایر دمکراسی ها نمی گردند و حتی در مواقعی که با یکدیگر دارای اختلافات عمیق باشند نیز در کنار هم همزیستی مسالمت آمیز دارند. به لحاظ فنی می توان گفت دمکراسی ها نوعی جامعه امنیتی کثرت گرایانه تشکیل می دهند. این دولتها حتی به رغم عدم برخورداری از یک قدرت حاکم برتر هیچ واهمه ای از مورد حمله قرار گرفتن از سوی یکدیگر ندارند. لیبرالیسم از گسترش دمکراسی به منظور تحقق امنیت حمایت می کند.

بدین معنا که معتقدند اگر شما صلح می خواهید باید سطح دمکراسی را ارتقاء دهید. هدف نهایی ایجاد یک جامعه امنیتی تکثرگرا در سطح جهان است. هر چند این موضوع که گسترش دمکراسی آثار مثبتی در پی خواهد داشت ایده جدیدی نیست. (ایده ای که کانت آن را پیشنهاد داد و ویلسون از آن حمایت کرد)، اما این نظریه دمکراتیک است که این مفهوم را به این حد از اعتبار و ارزش رسانده است. صلح دمکراتیک در واقع گونه تحول یافته رهیافت از درون به بیرون لیبرالیسم و همچنین این اعتقاد و باور است که ماهیت نظام بین الملل عمدتاً تحت تاثیر خصوصیات و ماهیت اعضای آن شکل می گیرد. این ایده بر این باور است که نظام متشکل از دمکراسی ها تفاوت فراوانی با گذشته تاریخی سیاست بین الملل خواهد داشت.

افرادی که نسبت به این موضوع با شک و تردید نگاه می کنند، بر این باورند که دمکراسی های نوپا اغلب نوعی ستیزه جویی ملی و رفتار توسعه طلبانه و تهاجمی از خود نشان می دهند. (منسفیلد و سیندر ۱۹۸۹، سیندر ۱۹۹۸) و تحلیلگران قبول دارند که دمکراسی ها آماده جنگ با دولتهای غیر دمکراتیک هستند. از اینرو صلح طلبی دمکراسی ها نیست که موجب شکل گیری صلح دمکراتیک می شود. منتقدین همچنین به این موضوع اشاره می کند که تحلیلگران لیبرالیست در مورد عوامل بوجود آورنده صلح دمکراتیک اجماع ندارند. (به ایده های کلیدی مراجعه کنید)

البته این موارد موجب کاهش گسترش و ارتقاء دمکراسی نشده است. صلح دمکراتیک هم اکنون به بخش اصلی سیاست خارجی دمکراسی های لیبرال تبدیل شده است. جورج بوش رئیس جمهور سابق ایالات متحده در واکنش به حملات ۱۱ سپتامبر پیشنهاد جنگ برای پایان بخشیدن به تروریسم را داد. البته بخش عمده طرح وی ارتقاء دمکراسی در خاورمیانه بود. از سوی دیگر کشورهای غربی با قدرت هر چه تمام تر خواهان ارتقاء سطح دمکراسی در کشورهای اروپای شرقی هستند تا از این طریق بتوانند در این منطقه صلح و ثبات ایجاد کنند. غربی ها برای ایجاد صلح در جوامعی که با جنگ داخلی رو به رو شده اند چندین رویکردی را در نظر گرفته اند. مداخله برای ارتقاء حاکمیت قانون، ارتقاء احزاب سیاسی، برگزاری انتخابات، رسانه های فعال و حقوق مدنی از جمله موارد مورد نظر برای ایجاد جوامع پایدار و حکومتهای مسئولیت پذیر است.

همان طور که در قسمت های قبل اشاره شد، یکی از جنبه های این موضوع ظهور جامعه مدنی بین المللی عنصر فراگیر و نافذ در لیبرالیسم می باشد که در آن احترام به بخش خصوصی نه تنها در فعالیت های اقتصادی بلکه در عرصه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و معنوی بر قرار می باشد. انتظار می رود افراد در گروهها به نوبه خود به ساخت و پویایی جامعه کمک کنند. این امر جزء اصول اساسی دمکراسی محسوب می شود. جامعه مدنی بین المللی با هدف مهار تهدیدها بر ضد صلح و امنیت در دمکراسی های لیرال فعالیتهای متعددی انجام می دهد. این فعالیتها منعکس کننده اعتقاد عمیق نسبت به وجود جامعه جهانی و توسعه وگسترش آن است.

متن فوق بخش دوم از ترجمه مقاله لیبرالیسم اثر پاتریک مورگان می باشد. بخش نخست در همین سایت موجود می باشد.

مهدی تاجیک