جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ما مقصریم


ما مقصریم

در این نوشته قصد دفاع از امیر قلعه نویی و كادر فنی او را ندارم ولی آیا زمان تاختن به او و برنامه هایش و ایرادگیری از سیستم و نفرات دعوت شده اش در اوج بازیها بود

بعد از قهرمانی استقلال تهران با امیر قلعه نویی در آن روزها نام و عنوان ژنرال آشنای شهر و تمام روزنامه ها شد و روی ابرها سیر می كرد. فقط مانده بود كه یك فدراسیون بی رییس پیدا شود و امكان آن را پدید آورد كه خواب های رنگین او و اوج آرزوهایش در قالب تیم ملی شكل گیرد كه پیدا شد.

قلعه نویی برای رسیدن به استقلال از ایستگاه هایی چون برق تهران و استقلال اهواز گذشته بود و حال در تیم ملی بدون هیچ تجربه و آزمایشی چون تیم امید و تیم ملی ب آن هم به صورت جدی ناگهان روی نیمكت تیمی قرار گرفته بود كه ۶۰ میلیون هوادار داشت. او تیمی را تحویل گرفت كه از آوردگاه جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان گذشته بود. میدانی كه علاوه بر بازیهای سنگین با مكزیك و پرتغال و آنگولا و باخت های سنگین تركش های دیگری چون عزل سرمربی، استعفای رییس فدراسیون و حذف توهین وار اسطوره فوتبالمان علی دایی را تحمل كرده و به امروز رسیده بود. تركش هایی كه توسط نمایندگان رسانه های مطبوعاتی ایجاد شده بود.

همان مطبوعاتی كه با عنوان ورزشی در یك دوره زمانی در دهه ۷۰ و این سال ها مثل قارچ از زمین می رویند و بی هیچ گونه حساب و كتاب و تحریریه حرفه ای روی دكه می روند. اخباری كه همیشه زرد می زند و در آنها از تحلیل و تفسیر و چگونگی وقایع خبری نیست. روزنامه نگارانی كه خود ما هم جزو آنها هستیم و به قول معروف همیشه خدا با یك دانه كشمش تب می كنیم و با یك دانه عدس عرق سردمان در می آید و همیشه احساسی عمل می كنیم و دنبال مواضع دلخواهمان هستیم و هیچ وقت منطقی عمل نمی كنیم.

در این نوشته قصد دفاع از امیر قلعه نویی و كادر فنی او را ندارم ولی آیا زمان تاختن به او و برنامه هایش و ایرادگیری از سیستم و نفرات دعوت شده اش در اوج بازیها بود؟ آیا برای این كار تا قبل از شروع بازیها فرصت نداشتیم؟ به تیترها و گزارش های اختصاصی كوالالامپور در زمان بازیها نگاه كنید. هیچ كدام آنها نشانی از حمایت و صمیمیت ندارند.

انگار یك گروه بزرگ تمام دشمنی ها و لجبازیهای شان را به آنجا برده و به ساز خود می زدند و ارسال می كردند. نوك تمام این حملات به سوی سرمربی تیمی بود كه قرار بود در این شرایط ما را به سوی آرزوهای مان سوق دهد. حكایت غریبی است یك روز یكی را مثل علی دایی اسطوره می كنیم و روز دیگر درپی نابودی او هستیم. یك بار قلعه نویی را تا درجه ژنرالی می رسانیم و بار دیگر درجه هایش را كنده و تبدیل به سرباز صفر تحویل پادگان آموزشی می دهیم.

ما ملتی فراموشكار هستیم و این رفتارها به همین سابقه برمی گردد. نمونه هایی دیگر چون زنده یاد پرویز دهداری و ایوویچ و بلاژویچ نیز شاهدی بر مدعاست كه در این مقال نمی گنجد. فقط بهانه ای است برای یادآوری صحت مزاجی ما كه یك روز موافق مربی خارجی هستیم و روز دیگر در پی حق جویی برای مربیان داخلی و از این نمونه ضد و نقیض های فراوان كه همچون تیشه بر ریشه زده ایم و سطحی مانده ایم.

هیچ وقت زحمتی به خود نداده و دنبال اصل ماجرا نرفته ایم. ماجراهایی چون یك فدراسیون بی رییس كه در هیچ قاعده و قانونی جا نمی گیرد یا اینكه چرا در زمانی كه حریفان آسیایی ما با بهترین تیم های جهان بازی كرده و می كنند ما به دنبال تیم های درجه ۳ و ۴ جهان هستیم. تازه این تیم ها هم با یاران اصلی و صاحبنام خود نمی آیند. از تمام اینها گذشته چرا بازیكنان به اصطلاح ستاره ما در حد خود نبودند.

ستاره هایی كه اخبار نقل و انتقال میلیون دلاری آنها تیتر یك می شود اما در عمل در حد ریال هم بازی نمی كنند. نام هایی كه از نردبان روزنامه های ورزشی بالا می روند و به آسمان می چسبند و در عمل همه چیز را فراموش كرده و در لاك فضا و توهم زمین و زمان را بنده نیستند.

جالب است وقتی این آقایان به باشگاه های متبوع خارجی خود می رسند با توانی فوق العاده و خارج از نیرو به در و دیوار می كوبند تا حداقل یك نیمه در یك بازی استعدادهای خود را بروز دهند و بالعكس زمانی كه به وطن می رسند با عنوان لژیونر و واقعیت لژنشینی در فهرست ۱۱ نفره با خیالی آسوده در چمن ورزشگاه قدم می زنند و راه می روند.

جرأتی كه درپی القاب رؤیایی و اعطایی همین روزنامه های ورزشی به وجود آمده و حاشیه امنیت شده. همان حاشیه امنیتی كه علی دایی در برنامه نود از آن یاد كرد و مثال زد كه آقایان تو چشم آدم نگاه می كردند و پاس نمی دادند تا دیوار ناكامی روی سر او هوار شود. همان حاشیه امنیتی كه امروز به آنها جرأت داده تا با سرپیچی از دستور سرمربی تیم ملی پشت ضربه پنالتی قرار نگیرند مبادا با گل نشدن آن خط و خشی روی حباب توهم ستاره شان بیفتد. به هر حال وضعیت تیم ملی و بازیكنان و اطرافیان و همراهان و نمایندگان رسانه ها در این دوره بازیها همچون خود بازیها سرد و كسل كننده بود.

یك حالتی مثل آب و هوای مالزی كه در ساعات مختلف یا ابری بود یا آفتابی و گاه بارش رگبار باران آن را تبدیل به ملغمه ای هفت جوش می كرد. در گذر این بازیها هیچ تیمی شبیه گذشته خود نبود جز تیم ملی عراق كه ۱۱ سرباز ملی آن با تمام قوا و داشته هایش برای دلخوشی ملت و كشوری در حال جنگ كه هیچ تفریحی ندارند بازی می كنند. ۱۱ ستاره بی آنكه نامی در كهكشان فوتبال داشته باشند همچنان می درخشند و پیش می روند بی آن كه حمایت روزنامه یا خبرنگاری وطنی را پشت خود داشته باشند. به هر حال این دوره از بازیها هم تمام شد و به قول معروف حسرت قهرمانی ۳۵ ساله شد.

آه و افسوسی كه همیشه بعد از حذف شدن در هر دوره ای یك یا ۲ هفته با مقصر معرفی كردن این و آن و در و دیوار اوج گرفته و بعد همه چیز فراموش تا بازیهای بعدی و تكرار همین سیكل و دور و حكایت تكراری تا بر سال های حسرت همچنان اضافه شود. آیا بهتر نیست منطق را در احساسات قربانی نكنیم و به دنبال واقعیت ها باشیم. به تیترها و خبرهای چند روز اخیر رجوع كنید. آیا ما مقصر نیستیم؟

ستیز با سرمربی به نام قلعه نویی نتیجه اش چه بود؟ آیا او به ته خط رسید یا آرزوهای ما كه می توانست با حمایت همه جانبه از او رنگ تحقق به خود گیرد. این درست است كه امیر قلعه نویی تعامل خوبی با خبرنگاران ندارد ولی آیا واكنش به این رفتار در نابودی همه چیز بود.

به هر حال در آن ضیافت پنالتی ها در آن باران سیل آسا همه چیز با آن ضربه آخر و ناكامی در پی آن رنگ خزان گرفت و ما هم درپی همراهی با آن خزان در روی پرده ناكامی تصویر قلعه نویی و رسول خطیبی و وحید طالب لو و مهدی مهدوی كیا را بازسازی كردیم تا هر كدام را نسبت به مرتبه و درجه شان مورد هجوم قرار دهیم در حالی كه هیچ كدام مقصر نبودند و ما مقصریم كه با رفتارهایمان به آنجا رسیدیم.

ایرج باباحاجی