چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

آرمان های دست یافتنی


آرمان های دست یافتنی

۱۲ سال داشتم, ناظم دبیرستان خیلی پاپیچ بچه ها بود یک روز که در باشگاه نزدیک مدرسه داشتم کشتی می گرفتم ناظم آمد داخل باشگاه و شروع به نوشتن اسم بر و بچه ها کرد

۱۲ سال داشتم، ناظم دبیرستان خیلی پاپیچ بچه‌ها بود. یک روز که در باشگاه نزدیک مدرسه داشتم کشتی می‌گرفتم ناظم آمد داخل باشگاه و شروع به نوشتن اسم بر و بچه‌ها کرد. آخر بعضی از بچه‌ها با آن سنین کم در محیط قمار و گاهی در فضائی که امنیت اخلاقی وجود نداشت رفت و آمد و بازی می‌کردند. مثلاً در بازی پینگ پنگ و فوتبال دستی برای برد و باخت شرط‌بندی می‌کردند.اما خوشبختانه من اصلاً به آنها کاری نداشتم و مدت کمی بود تازه اسم نوشته بودم تا کشتی بگیریم. بگذریم از این‌که بعد از ۶ ماه به‌علت ضرب‌دیدگی، پدرم دیگر اجازه رفتن به باشگاه را به من نداد. بعد با یکی از دوستانم که الان بهترین خلبان ایران است در همان باشگاه (باشگاه فردوسی) در رشته ورزشی پرورش اندام ثبت نام کردیم. علت و انگیزه اصلی ورود من به این ورزش تصاویر جالب و دیدنی و کم‌نظیر از آرنولد بود.تیتر مجلات درشت آن‌زمان نوشته بودند بزرگ‌ترین حجم دور بازو ۵۴ سانتی از آنِ مرد اتریشی است به نام آرنولد شوارتزینگر.

هر روز که می‌گذشت او مشهورتر می‌شد و ما همچنان به ورزش خودمان ادامه می‌دادیم. من در همان سنین کم متوجه شدم که هرکس باید به‌دنبال پرورش فیزیک خودش باشد. آرنولد برایم الگوی ورزشی و مشوق خوبی بود. اما هرگز مایل نبودم جای او باشم. با درس‌هائی که از شلاق تمرین با وزنه به بدنم می‌گرفتم، لذت عجیبی در زندگی می‌بردم. زیرا وقتی در کل دبیرستان به‌عنوان شاگرد ممتاز بهترین جوایز را به من می‌دادند احساس می‌کردم به نتایج ورزشی و اهداف حقیقی آن رسیده‌ام.

در کنار ورزش، سخت سرگرم فراگرفتن زبان انگلیسی بودم، ۶ سال استمرار خواندن سبب شد تا به‌راحتی در رشته مورد علاقه‌ام در دانشگاه قبول شوم.

از صبح ساعت ۵ که بیدار می‌شدم، پس از اقامه نماز و شروع فعالیت‌های روزانه می‌دیدم شب ۷ یا ۸ شب که تازه به خانه برمی‌گردم. همه زندگی‌ام شده بود ورزش، زبان و درس.

وقتی‌که کتاب سرگذشت آرنولد را چاپ کردم دیدیم دقیقاً همان زحمات و سختی‌های کشیده شده او بخشی از زحمات و محرومیت‌های من است.خوشحالم از این‌که آرنولدی که تا دیروز برای رفتن به محیط ورزشی در سرمای سخت و پر برف اتریش مجبور بود یا با پای پیاده و یا دوچرخه به باشگاه برود، و یا در خدمت نظام به‌علت علاقه شدید تا مرز اتریش به کشور آلمان و یا انگلیس به‌طور قاچاق خود را به مسابقات اروپائی برساند (تا جائی‌که پس از کسب عنوان قهرمانی اروپا هنگام بازگشت توسط مسئولین نظام دستگیر و سپس به‌علت افتخاری که کسب نموده آزاد گردید و حتی به او جایزه نیز داده شد) امروز حاصل زحمات خود را درو می‌کند.

در سرگذشت آرنولد آمده است که پس از کسب عناوین قهرمانی جهان بیشتر به سینما اندیشید. او با اراده و تمرینات بسیار، عاقبت خود را به آن درجه از سینمای اکشن رساند که به‌عنوان بهترین اکتور در نقش فیلم‌های اکشن جهان مشهور و مطرح گردید.

او نه تنها یک قهرمان و اسطوره در پرورش اندام بوده، بلکه در سینما نیز چنین است. او هم‌اکنون به‌عنوان یکی از مردان خوش چهره سیاسی (به‌عنوان فرماندار کالیفرنیا) مطرح می‌باشد. او همچنان در اندیشه آرمان‌های دست‌یافتنی است. نام و شهره آرنولد در پرورش اندام جهان به‌حدی است که هر قهرمان پرورش اندام در جهان برای مجوز ورود به مسابقات جهانی المپیا باید پس از کسب مقام شایسته در مسابقات آرنولد کلاسیک به مسابقات جهانی المیپا دست یابد. این درجه و اعتبار شخصیت ورزشی، هنری، سیاسی آرنولد در اذهان چنین تداعی می‌کند که می‌توان به آرمان‌ها دست نیافتنی، دست یافت.

حال برای این بخش از نشریه بسیار مایلم که نوشتاری از آرنولد را به قلم خودش بخوانید و مطمئناً بیشتر لذت خواهید برد: آرنولد ـ آرنولد!

حس می‌کنم هنوز صداها را می‌شنوم، در کنار برکه، در میان بوته‌ها و درختان یک ورزشکار بدن‌ساز با شور و هیجان بسیار در حال تمرین کردن است. صدای دوستانم را که در آمبولانس‌های اورژانس کار می‌نمودند و من را تحسین می‌کردند. صدای کارل را که به من می‌گفت: آرنولد بیا اینجا و صدای دوست دکتر جوانم را که در سالن ژیمناستیک بود...

فصل تابستان بود و من تازه ۱۵ سالم را تمام کرده بودم. احساس می‌کردم که برایم یک فصل جادوئی به‌وجود آمده است. چون به‌طور قطع تصمیم گرفته بودم که در آینده کار کنم و به زندگیم جهت دهم.یک جوان پاک و بی‌آلایش آینده خود را به‌صور مختلف می‌بیند. من نیز گاه خود را به‌صورت کاراگاه خصوصی و گاه یک ملاح و یا یک خلبان و حتی یک جاسوس تصور می‌نمودم. این افکار متفاوت با خیالات یک جوان در هم‌آمیخته و آینده را برای وی مبهم می‌نماید. البته این‌گونه فکر‌ها تا آرزوی من فاصله بسیاری داشتند، من آرزو داشتم یک ورزشکار شوم و می‌بایست بهترین ورزشکار این رشته در سرتاسر دنیا می‌شدم.

می‌دانستم که شور و اشتیاق و شادی بی‌حدی در تمریناتم خواهم داشت، اما غیر از آن از علت انتخاب این رشته ورزشی هنوز مطمئن نبودم. جدال و تلاش برای بلند کردن وزنه، نشاط و شادی در من به‌وجود می‌آورد و می‌توانم بگویم از لحظه اولی که انگشتانم این حرکات را حس کردند، به این ورزش علاقه‌مند شدم.

پدرم یکی از ورزشکاران بلندقد و قوی هیکل هاکی روی یخ بود. از این‌رو من نیز به ورزش علاقه وافری داشتم. خانواده من همیشه نگران پرورش اندام خوب و وجود سالم و زنده و فعالیت خوب و مفید اعضاء خود بود. در سن ۱۰ سالگی با تشویق پدرم در تیم فوتبال مسابقات سازماندهی شده‌ای به نام تیم فوتبال (ساکر) شرکت کردم، تقریباً ۵ سال نیز با شوق و اشتیاق در این تیم بازی کردم.

معهذا، زمانی‌که ۱۳ ساله شدم احساس کردم دیگر ورزش‌های تیمی وجودم را اغناء نمی‌نماید. البته برای این‌که بتوانم وجود خود را به اثبات برسانم هنوز راه زیادی مانده بود و حتی برنده شدن در مسابقات نیز نمی‌توانست برایم شادی‌بخش باشد. حس می‌کردم که هیچ‌گونه علاقه‌ای دیگر به این نوع ورزش‌ها ندارم، از این‌رو تصمیم گرفتم که برخی از ورزش‌های انفرادی را تجربه نمایم. بنابراین در مسابقات بوکس، نیزه و پرتاب گوی شرکت کردم. سپس سرپرست‌مان برای افزایش توان و نیروی عضلانی ما، تمرینات سنگین را هفته‌ای یک‌بار در برنامه ما قرار داد.

روزی را که برای اولین بار قدم به سالن بدنسازی نهادم به خاطر می‌آورم. من تا آن‌روز، فردی را که در رشته سنگین وزن کار کند، هیچ ندیده بودم. این افراد مثل دیوها جثه‌ای عظیم داشتند و بدین ترتیب من خود را بین آنها یافتم. بدن آنها از شدت عرق برق می‌زد. آنها ظاهری بسیار قوی داشتند و وجودشان به هرکول شباهت بسیار داشت. بله من برای سؤال‌های بی‌جواب خود پاسخ صحیح را یافته بودم پاسخ من در آنجا بود. این همان گمشده من بود که مدت‌ها در جستجوی آن بودم و نهایتاً آن‌را پیدا کردم. برایم این‌چنین به‌نظر می‌آمد که مدت‌ها در روی یک پل معلق راه رفته‌ام و هم‌اکنون به روی زمین قدم گذاشته‌ام.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.