چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دیوجنس (دیوجانس)
دیوجنس فیلسوف کلبی در سال ۴۱۲ پیش از میلاد در سینوپ به دنیا آمد . پدر او یک صراف بود گفته می شود که او و پدرش در سینوپ محکوم می شوند که در اثر این محکومیت دیوجانس به شکل فرار یا تبعید به آتن می آید .
او در آتن با فلسفه کلبی و آنتیستنس آشنا می شود . آنتیستنس در ابتدا او را به شاگردی نمی پذیرد و حتی برای دور کردنش او را باچوب می زند . دیوجانس به آرامی این عمل را تحمل می کند ومی گوید آنتیستنس مرا بزن ولی تا زمانی که تو حرفهایی داری که ارزش شنیدن دارند تو هرگز چوبی پیدا نخواهی کرد که به اندازه کافی برای زدن من محکم باشد که بتواند مرا از اینجا دور سازد . فیلسوف از این جواب خشنود گردید و دیوجانس را در جمع شاگردانش پذیرفت.
دیوجنس کاملا اصول فلسفه و منش استاد خود را پذیرفت . ومانند او هر گونه جاه طلبی را برای ثروت و افتخار و قدرت طرد می کرد و حقیر می شمرد .
دیوجنس ردایی زبر و خشن می پوشید و در رواقهای آتن و دیگر اماکن عمومی سکونت داشت . نان روزانه او هم از اعاناتی بود که گاه گاه می رسید . دیوجنس به تمرین کنترل خود و ریاضتهای سخت نظیر زندگی در گرما و سرمای شدید بدون سرپناه وتنها با استفاده از صدقاتی که اتفاقی داده می شدند می پرداخت .
دیوجنس در پیری قصد عزیمت به جزیره ایجینیا در غرب آتن را کرد . در این سفر توسط دزدان دریایی اسیرشد . او در جزیره کرت در جنوب یونان به عنوان برده فروخته شد . زمانی که دلال حراجی بازار برده از او پرسید چکاری می تواند انجام دهد او جواب داد که می توانم حکمرانی کنم مرا به کسی بفروش که به مدیر نیاز دارد . زنیدیس , متمول کرتی با مشاهده این او را خرید . با ورود آنها به شهر کورینس زنیدس آزادی او را بخشید وآموزش فرزندان و امور منزلش را به او سپرد . دیوجنس نیز با وفاداری و صداقت کامل این مسئولیت را به انجام داد .
در زمانی که دیوجانس در کورینس اقامت داشت دیداری بین او اسکندر مقدونی رخ داد . اسکندر که قبلا توسط نزدیکانش در مورد دیوجنس بسیار شنیده بود مشتاق دیدار دیوجنس شده بود .پس از جستجو او را در خمش در زیر آفتاب یافت . شاه گفت : من الکساندر کبیر هستم . فیلسوف جواب داد من هم دیوجنس کلبی هستم . شاه گفت چه کاری می تواند برایش انجام دهد؟ فیلسوف پاسخ داد : جلوی آفتاب را نگیر و سایه ات را کم کن . اسکندر که به شدت از این جواب متعجب شده بود رو به اطرافیان کرد و گفت : اگر من اسکندر نبودم آرزو می کردم که دیوجانس باشم .
از دیوجنس فلسفه نظری خاصی به جا نمانده است زیرا بیشتر توجه او به زندگی مبتنی بر فلسفه کلبی بوده است.
مهدی پدرام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست