چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
یک بار برای همیشه
● بیوگرافی
خسرو شکیبایی (زاده ۷ فروردین ۱۳۲۳ تهران - درگذشت ۲۱ تیر ۱۳۸۷)
بازیگر معروف سینمای ایران بود. او تحصیلاتش را در رشتهبازیگری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان برد. تا پیش از انقلاب فقط در عرصه تئاتر فعالیت داشت و فعالیت حرفهای در عرصه سینما را با بازی در فیلم «خط قرمز» آغاز کرد. او در نزدیک به ۴۰ فیلم سینمایی بازی کرد.
شکیبایی فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۲ با بازیگری تئاتر آغاز کرد. در ۱۹ سالگی برای اولین بار روی صحنه تئاتر رفت و بعد از مدتی به عباس جوانمرد، معرفی
«زمانی احساس کردم تکنیک و غریزه در من قاطی شده و یکی شده است.» (خسرو شکیبایی)۱
وقتی به سیمای بازیگری خسرو شکیبایی در طول سه دهه حضور درخشانش در عرصه بازیگری میاندیشیم، احتمالا لحظات خاصی را به یاد میآوریم: حمیدهامون وقتی خبر رابطه غیرافلاطونی مهشید با عظیمی را میشنود، خرد میشود و فرو میریزد(هامون-مهرجویی)، صفا در تاکسی گریه میکند و دیگر افراد داخل تاکسی را هم به گریه میاندازد (پری-مهرجویی)، رضا رضاییمنش در نامه به دخترش، کیمیا مینویسد: «سهم ما هم یک یادش بخیر ساده...»(کیمیا-درویش)، منصور خسروی پس از دعوا با دخترش، او را در آغوش میکشد و میگوید: «آشتیآشتی، تا روز بهشتی...»(خواهران غریب-پوراحمد)، رضا صباحی خبر خراب شدن خانه سبز را که میشنود، گوشهای مینشیند و زار زار گریه میکند(خانه سبز-بیرنگ و رسام)، عادل و ابی مشرقی، هر کدام برای عشقهای دور از دسترس خودشان، گریه میکنند(سالاد فصل-جیرانی)، عمو رحیم در حال گریه اعتراض میکند که چرا یک ایرانی باید به یک اسیر عراقی سیلی بزند(اتوبوس شب-پوراحمد) و... یادآوری تمام این لحظات، مدخل مناسبی است برای بررسی سیمای بازیگری خسرو شکیبایی. در تمام این لحظهها، آنچه به چشم میخورد، حضور به یادماندنی عنصر احساس در صحنه است.
خسرو شکیبایی چنین بازیگری بود (هنوز هم گاهی برایم سخت است که برای او از افعال ماضی استفاده کنم). در تمامی کاراکترهایی که شکیبایی به آنها جان بخشیده، رگههای غنی و واضحی از احساساتگرایی شرقی به چشم میخورد که بدون شک در محبوبیت و مقبولیت فوقالعاده او تاثیر بسزایی داشتهاند. به جرات میتوان گفت در تاریخ سینمای ایران، هیچ بازیگری «ایرانی» تر و «شرقی» تر از خسرو شکیبایی وجود نداشته است. در طول سه دهه، خسرو شکیبایی نماد احساساتگرایی، روشنفکری و شکنندگی ایرانی بوده است.
«در واقع تو روی صحنهای و با تماشاگرت قرار و مدار میگذاری که بداند تو، هم آن شخصیت نمایش هستی و هم خودت»(شکیبایی)۲
احساساتگرایی شدید نقشهای ایفا شده توسط شکیبایی از اینجا نشات میگرفت. او در تمام فیلمهایش، نشانههایی از خودش را بروز میداد. ته ته همه کاراکترهایی که توسط او بازی شدهاند، میتوانیم گوشههایی از خود خسرو شکیبایی را تشخیص دهیم. همین مسئله بود که باعث شد بسیاری (بهاشتباه) تا آخر عمر شکیبایی، او را به تکرار نقشهامون متهم کنند.
هر چند قابل انکار نیست که در برخی از فیلمها، شکیبایی واقعاخود را تکرار کرده است. ولی آیا این نکته فقط درباره شکیبایی صدق میکند؟! آیا همه بازیگران در هر فیلمی، پرسونای جدیدی از خود بروز میدهند؟ دقیقتر که نگاه کنیم، اتهامی که بارها به شکیبایی زده شده و گاهی به عنوان نقطه ضعف او مورد برداشت قرار میگیرد را میتوان متوجه تمام بازیگران بزرگ تاریخ هم دانست! مگر مارلون براندو، پل نیومن و جیمز دین، هر کدام در دهه ۵۰، گوشههایی از شمایل یاغی سرکش را جان نبخشیدهاند؟ یا قبلتر از آن، مگر همفری بوگارت و کلارک گیبل در دوران اوج کاریشان، به ترتیب نقش آدمهای خشک و عبوس با قلبی رمانتیک و عاشق خوش پوش بیخیال و طعنه زن را بازی نمیکردند؟ مگر میتوان هر کدام از نقش آفرینیهای آل پاچینو را دید و آن را با یکی از هنرنماییهایش در فیلمهای «پدرخوانده»، «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» مقایسه نکرد؟ مگر رابرت دنیرو هیچ گاه توانسته یا مهمتر از آن، خواسته که خود را از کاراکتر «مرد تنهای خداوند» که در همکاریهایش با اسکورسیزی ایفا کرد، رها کند؟ پس چگونه است که این مسائل، نه تنها از ارزش کار آن بازیگران نمیکاهند، بلکه برعکس باعث اعتبار هر چه بیشترشان هم میشوند، اما در مورد شکیبایی به دستاویزی برای کم رنگ کردن حضور درخشان او در سینمای ایران تبدیل میشوند؟ فکر میکنم یک بار برای همیشه باید ایناشتباه بزرگ تاریخیمان را حل کنیم. شکیبایی هیچ گاه خود را تکرار نکرد. بلکه گوشههایی از خودش را در فیلمهایش به نمایش گذاشت. همن طور که درباره تمام اساطیر و اساتید بازیگری تاریخ سینما هم چنین نکتهای به چشم میخورد.
«بازیگر معاصر در جهان... بیشتر به سوی آن میرود که «بازی نکند»» (خسرو شکیبایی)۳
خسرو شکیبایی مصداق بارز این حرف خودش بود. کیومرث پوراحمد خاطرهای از حضور شکیبایی در فیلم «خواهران غریب» تعریف میکند در این باره که در سکانسی که او با خانم جان بگومگو میکرد، آن دو جملاتی را بداهه بیان کردند. پس از پایان فیلمبرداری شکیبایی غیبش زد و زمانی که پوراحمد او را پیدا کرد، در گوشهای در حال گریه کردن بود و علت گریستناش هم این بود که به خانم جان گفته بود: «مهربونیهات کو؟ مهربونیهات کو؟!» شکیبایی آنقدر با نقشهایش زندگی میکرد که یک جمله بداهه سر صحنه فیلمبرداری تا این حد او را منقلب میکرد.
زندگی شکیبایی بازیاش بود و بازی او زندگیاش. برای همین است که شکیبایی حتی به منفیترین نقشهایش هم شیرینی و مظلومیتی میبخشید که باعث همدلی تماشاگر با او میشد. (مثلا در «سارا» یا «عاشقانه») احتمالا مهمترین دلیل موفقیت شکیبایی در طول این سالها و استمرار این محبوبیت، رعایت همین نکته بوده است. اینکه صرف بیان دیالوگها و اجرای آن چه در فیلمنامه ذکر شده، کافی نیست. بلکه این بازیگر است که حس و حال نقش را درمی آورد و آن را میسازد. شکیبایی سر صحنه فیلمهایش، پیشنهاداتی برای بهتر شدن نقشاش میداد و تصادفی نیست که بهترین بازیهایش در فیلمهای کارگردانانی اتفاق افتاد که به پیشنهاداتش توجه کرده و در بسیاری از موارد آنها را میپذیرفتند. (مثل داریوش مهرجویی، کیومرث پوراحمد و فریدون جیرانی).
«گروهی از دوستان بهاشتباه فکر میکردند که شخصیتهامون، نزدیک به من است، در صورتی که این طور نیست» (شکیبایی)۴
اما هر چه تاکنون ذکر شده، فقط یک بعد ماجراست. خسرو شکیبایی نه تنها یکی از غریزیترین بازیگران تاریخ سینمای ایران، که یکی از تکنیکیترین آنها هم بود. بدون اغراق نه فقط در ایران، که در آن سوی مرزها هم کمتر بازیگری یافت میشود که هر دوی این ویژگیها را اینگونه کامل و در حال تعادل دارا باشد. جمع این دو ویژگی، باعث شده بود او قابلیت ایفای طیف وسیعی از نقشها را داشته باشد. به راستی کسی هست که توان درک تفاوتهای بنیادین بین کاراکتر حمیدهامون را با شخصیتهایی که شکیبایی در فیلمهای «یک بار برای همیشه»، «کیمیا»، «پری»، «سالاد فصل»، «ستاره بود»، «چه کسی امیر را کشت؟»، «حکم» و «اتوبوس شب» بازی کرد، نداشته باشد؟ آیا باز هم میتوان گفت که شکیبایی فقط پرسونایهامون را در فیلمهای مختلف تکرار میکرده است؟
«... هنوز مدتی نگذشته همه خواهیم فهمید که وقتی مینویسیم یا فیلم میسازیم، وقتی به خلق یا بازیای که خسرو را میخواهد میرسیم، با حسرت خواهیم گفت جای خسرو شکیبایی خالی است و اگر عاقل باشیم به خود خواهیم گفت: «نه! این نقش را به کسی دیگر نمیتوان داد» و آن وقت نقش را عوض خواهیم کرد.» (بیژن بیرنگ)۵
تمام ویژگیهای بالا، شکیبایی را به یک بازیگر مولف تبدیل کردند. کاراکتر عاشق عارف شاعرمسلک، ضعیف و احساساتی (که البته در بسیاری از فیلمهای شکیبایی، با ویژگیهای دیگری هم آمیخته میشدند)، مخصوص خود شکیبایی بود و حالا در غیاب او، هنوز بازیگری پیدا نشده که بتواند پا جای پای او بگذارد. قصد مقایسه او با دیگر بازیگران را ندارم. ولی خسرو شکیبایی، بیرقیب بود...
«بدون تردید خسرو شکیبایی غیر قابل رقابت بود و غیر قابل رقابت خواهد ماند... شکیبایی یک پدیده تکرارنشدنی بود» (کیومرث پوراحمد)۶
منابع: ۱ و ۲) گفتوگوی خسرو شکیبایی با ماهنامه فیلم، شماره ۲۰۰، اسفند ۱۳۷۵
۳ و ۴) گفتوگوی خسرو شکیبایی با ماهنامه فیلم، شماره ۱۵۲، دی ۱۳۷۲
۵ و ۶) ماهنامه فیلم، شماره ۳۸۲، شهریور ۱۳۸۷
سید آریا قریشی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست