شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
به سوی زادگاه

«نوالیس» در مواجهه با پرسش «به کجا میروی؟»، پاسخ میدهد به خانه پدریام. بازگشت به خلوص ابتدایی و بدوی نه فقط خواست نوالیس، که احتمالا امید و خواسته هر فردی است که از آزادی اصیل به دور مانده است. رجوع به خلوص بدوی یکی از پایههای تفکر رمانتیسم سیاسی در مخالفت با جامعه و دولت مدرن هم هست. رمانتیکها با انتقاد از دولت مدرن، فرمانبری را نه از طریق اعمال قانون یا ترس، بلکه از طریق وحدت مبتنی بر ایمان مشترک و وفاداری افراد میخواهند؛ وحدتی رازآلود که ناشی از حسی مشترک است.
رمانتیکها در مخالفت با قرارداد اجتماعی، ایمان و عشق را عامل تداوم ساختار اجتماعی میدانند. به عبارتی در آموزه رمانتیکها، دولت نه در شکل اعمالکننده قاعده و قرارداد اجباری، بلکه به گفته نوالیس، در حکم «فردی زیبا» خواهد بود که از طریق احساسات ناشی از ایمان و عشق در دل شهروندانش جای دارد. از این منظر رابطه فرد با گروه و وفاداری او به جمع اهمیت مییابد و یافتن خلوص بدوی این بار از طریق تعامل با جمع و احساس تکلیف و تعهد در برابر آن معنا مییابد. هرمان هسه در داستان «سفر به سوی صبح»، با تکرار این سخن نوالیس، که «این شتاب ما به چه سوست؟ رو به سوی خانه دوست»، سفری را به تصویر میکشد که به گفته او همیشه و همه جا در جریان بوده است: «درست است که من در سفری برای زیارت کعبه صبح گام نهادهام که به ظاهر سفری مشخص و یکباره است اما در حقیقت و به مفهوم والاتر و اصلی، این سیر به سوی صبح به من و زمان حال منحصر نیست، بلکه این کاروان معتقدان به جانب صبح و سرچشمه نور، پایانناپذیر و جاودانه است و از ازل و در تمام قرون رو به مطلع نور و منبع کرامات در راه بوده است و هر یک از ما برادران و هریک از گروههای سالکان و سراسر سپاه عظیم ما موجی است از جریان جاوید جان و تلاش ابدی و سراسر اشتیاق روانها به سوی وطن و زادگاه خود در خاور.» هسه داستان سفر به سوی صبح را در سال ۱۹۳۲ نوشت و این داستان شخصیترین و در عین حال پر رمز و رازترین نوشته او به شمار میرود. کتاب شرح سفر معنوی «ه.ه» (هرمان هسه) به سوی صبح معرفت است. این داستان را در واقع میتوان زندگینامه نمادین هسه به شمار آورد.
سفری که هسه آن را شرح میدهد، زمان و مکان مشخصی ندارد، «ما نه فقط اقالیم خاکی را در مینوشتیم، بلکه در درازنای زمان نیز واپس میرفتیم. به سوی شرق روان بودیم، اما به قرون وسطا و به عصر طلایی باستان نیز فرا میرفتیم.» البته این شرق جایی خاص یا شرق جغرافیایی نیست، این شرق، «سرچشمه شباب و طراوت روح بود، همه جا بود و هیچ جا، یگانگی همه اعصار بود.» «ه. ه» چند سال «پس از پایان جنگ بزرگ» به حلقه سالکان راه صبح میپیوندد تا در این سفر شرکت کند. سفری که موتسارت و آلبرت کبیر و همچنین اشخاص داستانهای هسه مثل گلودموند و کلینگزو و زیدارتها و غیره هم در آن شرکت دارند.
اما سفری که روایت میشود، سفری ناتمام و نیمهکاره است. چراکه در همان ابتدا با گم شدن «لئو» خدمتکار، سفر راوی نیز به انتها میرسد. این سفر در روزگار بلازده و پرآشوب پس از جنگ بزرگ آغاز میشود. راوی داستان فرصت این را مییابد تا در جمعی که در واقع سالکان صبح به شمار میروند حضور یابد و کنار آنان به سفری رود که در آن از «هیچ یک از نهادهای جهان شیفته درهم و دینار و شمار و زمان، که زندگی را از مایه تهی میکند» استفاده نمیشود. اما در میان سفر، برخی افراد به علت شک و تردید، وفاداری و ایمان خود را از دست میدهند و از جمع جدا میشوند و به راه خود میروند تا اینکه خدمتکار گروه نیز گم میشود در حالی که سند یا منشور مجمع را نیز در دست داشته است.
با رفتن او سستی و تردید در جمع رسوخ میکند: «اکنون در این مرحله مصیبتبار، تمام روز را در دل طبیعت خزانزده زردپوش و زیر آسمان کبود پیوسته به آواز پاسداران و نشانههای رمز ایشان گوش فرامیداشتم و بازگشت پیکی و رسیدن پیامی را با بیصبری فزایندهای انتظار میکشیدم و هربار ناکام میشدم و جز چهرههای درمانده و آشفته نمیدیدم. نخستین بار احساسی شبیه به اندوه و تردید در دل یافتم و هر قدر این احساس در دلم شدیدتر میشد، آشکارتر میدیدم که فقط امید به بازیافتن لئو نبود که سستی میگرفت، بلکه گویی دیگر هیچ چیز درخور اطمینان نبود و همه چیز سزاوار تردید بود و بیم آن بود که رفاقت همراهان و ایمان به سفر و سوگند وفاداری و حتی سلوک ما به سوی صبح و خود زندگی، همه ارزش و معنای خود را از دست بدهند.» به این ترتیب راوی نیز از گروه دور میافتد و با این باور که جمع از بین رفته است، میکوشد تا تاریخ وقایع و اهداف این سفر را بنویسد. اما نوشتن این تاریخ کار دشواری است چراکه کانون حوادث غیرقابل شناسایی است و هیچ نقطهای را نمیتوان یافت که در آن حوادث به هم پیوند خورده باشند.
راوی هدف از نوشتن این تاریخ را، نجات دادن زندگی از طریق بخشیدن مفهومی به آن میداند. او برای یافتن لئو و دلیل گم شدن او به دنبال نشانههای او میگردد و در نهایت وقتی او را مییابد، متوجه میشود که گمشدن لئو صرفا یک آزمون بوده است و در واقع این خود او بوده است که با تردید و شک از جمع جدا مانده و در غیاب او اعضای گروه راه خود را به سوی صبح ادامه دادهاند. در نهایت او با درک شک و تردید خود، جای خود را مجددا در صفوف حلقه مییابد.
پیام حیدرقزوینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست