یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

فلسفه امام غایب علوم


فلسفه امام غایب علوم

جستاری بر نقش فلسفه در اسلامی شدن علوم

● نسبت فلسفه با دیگر علوم

از آنجا که حوزه هر علمی را «وسعت» معلومِ آن علم، تبیین می‌کند و قلمرو فلسفه که درباره ازل و ابد بحث می‌کند، از دیگر علوم، وسیع‌تر است، می‌توان فلسفه را امام و مقتدای دیگر علوم دانست که در صورت مصونیت از آسیبِ خطا، تمام علوم را که تأمین‌کننده تمدّن ناب‌اند، از گزندِ اشتباه محفوظ می‌نماید.

فلسفه الهی، «قضایای ممکن» را به «قضایای ضروری» و قضایای ضروری را به «قضایای ازلی» منتهی می‌داند و اثبات قضایای ازلی را نیز در پرتو ثبوت «موجود ضروری ازلی»؛ یعنی خدا ممکن می‌داند تا وصف ذاتی او(خدا) به نام «علم ازلی» مطابق قضایای ضروری ازلی باشد. پس اول اینکه وجود خدای ازلی، منشأ موجودات است و دوم اینکه، علم خدای ازلی منشأ علوم و معارف یقینی است.

اصول فلسفه مطلق، دارای ثبات، کلیت و اطلاق بوده و می‌تواند ترازوی حق و باطل و صدق و کذب دیگر علوم باشد.

اصول کلیِ فلسفه الهی همچون قانون علیت و معلولیت و قانون نیازمندی حرکت به محرّک، اصولی دارای ثبات بوده که تحولاتی همچون جایگزینی زمین‌محوری با خورشیدمحوری آنها را تغییر نداده است. لذا فلسفه مطلق که در صدر معارف بشری نشسته است، دانش‌های سودمند فراوانی را رهبری کرده و در سایه آنها تمدّن ناب را هدیه جوامع انسانی می‌نماید؛ لذا چنین فلسفه‌ای شایان فراگیری و گسترش است تا به امامت آن، همه علوم، سامان پذیرفته و تمدنی ناب به دست آید.

● تأثیر فلسفه بر اسلامی‌(یا الحادی) کردن علوم

اگر سرشت و سرنوشت هر دانشی را فلسفه رقم ‌زند، باید گفت فلسفه‌ای که سر از الحاد درآورد، تمام علوم را نیز ملحد می‌کند. علوم جزیی در اثبات یا نفی خدا، تابع فلسفه مطلق بوده و الحاد در فلسفه، باعث آن شده که موضوعات مسائل علوم، نیز بدون خدا پنداشته شده؛ علم، منحصراً محصول ذهن بشر دانسته شده و موجودات، بدون در نظر گرفتن مبدأ فاعلی آنها مورد مطالعه قرار گیرند.

در مقابل چنین وضعیتی، میوه و نتیجه فلسفه الهی قرار دارد که در آن، «موضوعاتِ تمام علوم» و «تمامی موجودات»، «مخلوق خدا» محسوب می‌شوند که میوه و نتیجه چنین نگرشی، اسلامی‌شدن تمام علوم است؛ یعنی به استناد این فلسفه الهی، همه علوم اعم از تجربی، نیمه‌تجربی، تجریدی و شهودی و - به تعبیر رایج- طبیعیات، ریاضیات، الهیات و اخلاقیات و عرفانیات، دینی شده و هیچ علمی در هیچ زمان و زمینی مطرح نبوده و نخواهد شد، مگر آ‌نکه الهی متولد ‌شده و الهی می‌ماند.

● «علم دینی» و ضرورت آن

برای «علم دینی» دو معنای «خاص» و «جامع و عام» را می‌توان بیان نمود: معنای خاص علم دینی، گزاره‌ای است با همه مبادی و لوازم و ملزومات و ملازمات آن در متون منقول دینی که عالمان دین به پژوهش پیرامونش می‌پردازند. معنای جامع و عام «علم دینی» نیز شرح و تفسیر فعل خداست؛ یعنی آنکه هر موجودی، مخلوق و فعل خدا بوده و علم نیز شرح و تفسیر معلوم است. براین اساس، «علم غیردینی» اصولاً وجود ندارد. براساس فلسفه الحادی نیز اصولاً «علم دینی» وجود ندارد تا درباره تمایز آن با علم غیردینی گفت‌وگو کرد. پس سخن نهایی در صبغه علوم؛ یعنی الهی یا الحادی بودن آنها را فلسفه مطلق ارائه داده و آنچه قابل تقسیم به دینی و غیردینی است، نه علم، که فعل انسان است که یا در راه صحیح قرار دارد یا بیراهه.

حال چه باید کرد؟ کارآمدی فلسفه مطلق در اسلامی کردن علوم به آن است که اندیشمندان علوم جزیی، خطوط و اصول کلی و جامع فلسفه مطلق را فرا گرفته و حضور بدون امتزاج آن اصول را در تمام محورهای علمی مورد ابتلای خود مشاهده نمایند، به گونه‌ای که هیچ مطلبی علمی را بدون شهود فلسفی ننگرند.

سّر غیبت فلسفه مطلق از بسیاری از علوم در آن است که نه فیلسوفان کامل به آن علوم می‌پردازند و نه مشتغلان به آن علوم، اطلاع کاملی از فلسفه مطلق دارند. پیامد این وضعیت نیز «گسستگی علوم جزیی از کلیات فلسفی» است که جامعه علمی کشور بدان مبتلا شده است. براین اساس، پروژه اسلامی شدن علوم می‌بایست به کسانی سپرده شود که جامع فلسفه مطلق و علم جزیی باشند.

نتیجه اینکه: فلسفه، امامت علوم جزئی را عهده‌دار بوده و سرشت و سرنوشت هر دانشی را رقم می‌زند؛ یعنی فلسفه الحادی، علوم را ملحد نموده و فلسفه الهی، تمامی علوم را دینی می‌کند. و دیگر آنکه، کارآمدی فلسفة مطلق به آن است که دانشمندان و اندیشمندان علوم جزیی، خطوط جامع فلسفه مطلق را فرا گرفته باشند.