سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اکثریت از منظر دین مبین اسلام


اکثریت از منظر دین مبین اسلام

از نظر دین مبین اسلام اکثریت از آن جهت که اکثریت است, معیار قرار نمی گیرد و ارزشی ندارد

از نظر دین مبین اسلام اکثریت از آن جهت که اکثریت است، معیار قرار نمی گیرد و ارزشی ندارد. رای و نظر اکثریت را نه می توان به طور مطلق پذیرفت و نه می توان به طور مطلق رد نمود، بلکه اسلام دین معیارها و ضوابط راستین است و معیار در پذیرش هر امری، حق بودن است. اما اینکه حق چیست و باطل کدام است با توجه به تعاریف گوناگونی که از دو مفهوم متضاد حق و باطل ارائه شده، جای تامل دارد. از دیدگاه اسلام حق مطلق، ذات مقدس خداوند است. بر همین اساس، معیار حقانیت هر امری به ارتباط یا عدم ارتباط آن به حق مطلق بستگی دارد. از میان همه مسلک ها، دین خداوند و به تبع آن، کتاب دین، قرآن نیز حق است. در نتیجه آنچه با پیام های قرآنی و موازین دینی مطابقت نداشته باشد، باطل خواهد بود. از نظر اسلام حکومت از آن خداست و قوانین باید قانون الهی باشد و فقط اصول و احکام دینی و الهی می تواند در جامعه جنبه عملی و اجرایی داشته باشد، از این رو کسی حق حکومت را داراست که عالم و آگاه به احکام و قوانین الهی باشد و بر اجرای آنها نظارت و کنترل داشته باشد. از این رو رای و انتخاب اکثریت باید تحت نظر قانون الهی و اصل الهیات باشد.‏

در تعالیم عمیق دینی نه تنها رای اکثریت ملاک قرار نگرفته است، بلکه از آن جهت که نوعاً انسان ها تحت تاثیر وسوسه های نفس قرار

می‌گیرند و احاطه و اشراف کامل نسبت به امور ندارند، برخورد متون دینی بس محتاطانه و تامل برانگیز است؛ به عنوان مثال در سوره انعام آیه‌۱۱۶ آمده است: "و اگر از بیشتر کسانی که در زمین می باشند پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند. آنان جز از گمان خود پیروی نمی کنند و جز به حدس و تخمین نمی پردازند." همچنین در سوره مائده آیه ۴۸ آمده است: "فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتّبع اهواءهم عمّا جاءک من الحقّ." پس میان آنان بر وفق آنچه نازل کرده حکم کن و از هواهایشان از حقی که به سوی تو آمده، پیروی مکن.‏

از این رو حکومت رهبران و پیشروان دینی نیز با معیار حق و معنویات انجام می‌گرفت. در دیدگاه حضرت علی (ع) مردم با معیار حق شناخته می‌شوند نه حق با معیار مردم. قرآن، ابراهیم (ع) را که در برابر همه بت‌پرستان یک تنه قیام می کند به عنوان قهرمان توحید می شناسد و می‌ستاید، چرا که هر کس در راه حق گام بردارد، شایسته تکریم است، حتی اگر تنها باشد. در فرهنگ قرآن، موج سواری هنر به حساب نمی‌آید بلکه هنر، ایستادگی در برابر موج است.‏

دلیل دیگر بر معیار نبودن اکثریت، ملتزم شدن به نفی حقیقت است. اگر اکثریت معیار حقانیت فرض شود معنای آن سقوط به ورطه نسبیت حق و باطل است که با اصول مسلم اسلامی و عقلانی در تضاد است. ما اکنون با نظام هایی مواجه هستیم که در هر یک، اکثریت مردم به قانونی معتقدند که گاه با قوانین دیگر در تعارض است. بر مبنای نظریه حقانیت اکثریت، باید همه قوانین متعارض، حق هم باشند؛ زیرا حق امری خارج از آرای مردم نیست، بلکه درونی است و باید در آرای مردم جستجو کرد. در این مورد نیز معیارهای دموکراسی نیاز به اصلاح و سازگاری با عقل و شرع دارد. در حقیقت در صورتی که دموکراسی بر تبعیت مطلق از رای اکثریت اصرار ورزد، از نظر عقلی هیچ گونه توجیهی و توضیحی نمی تواند ارائه نماید.‏

از این رو محققان و اندیشمندان اسلامی تقسیم بندی جدیدی را برای دموکراسی بیان کرده اند. استاد مطهری، دموکراسی را بر دو نوع دموکراسی غربی و دموکراسی اسلامی منشعب نموده و بر این باور است که دموکراسی غربی امروز، در تمایلات و خواست های طبیعی انسان، ریشه دارد نه در فطرت انسان ها، زیرا مبنای وضع قوانین، خواست اکثریت است.‏

البته بر دموکراسی غربی انتقاداتی وارد است، یک دسته از سوی همه مکاتب حقوقی و سیاسی و دسته دیگر از طرف مکاتب غیر پزیتیویستی و دسته سوم اشکالاتی است که فقط الهیون طرح می کنند. اشکال نخست اینکه متصدیان امور حکومتی که از سوی مردم برگزیده

می‌شوند، چه اعضای مجلس قانونگذاری و چه دیگر مسئولان امور جامعه منتخب همه افراد جامعه نیستند، بلکه منتخب اکثریت رای دهندگانند بنابراین متصدیان امور حکومتی گاهی فقط، نمایندگان جزء کوچکی از کل جامعه اند.‏

اشکال دوم اینکه در بسیاری از موارد چند صد نفر بر چند صد میلیون تن حکومت می کنند. درست است که اعضای مجلس قانونگذاری توسط مردم برگزیده می شوند ولی بسیاری از مسائل نمایندگان مردم رأیی بر خلاف رای خود مردم دارند. بر وفق مبانی نظری دموکراسی باید حق را به مردم داد لکن در عمل حق را به نمایندگان مردم می دهند.‏

سومین اشکال اینکه در فاصله دو رای گیری متوالی تعداد قابل توجهی از افراد جامعه به سن بلوغ می رسند اما نمی توانند نمایندگان خود را

بر‌گزینند. الهیون نیز اشکال اساسی تر و مهم تری دارند که به چه دلیل مردم حق دارند کسانی را‎ ‎برای وضع و یا اجرای قوانین اجتماعی و حقوقی برگزینند و به کار گمارند؟ وضع قانون اصالتاً مختص خدای متعال است که هستی بخش همه انسان ها و بخشنده همه مواهب و نعمت های مادی و معنوی آنان است. تنها در صورتی یک انسان حق وضع قانون برای مردم دارد که خدای متعال در آن مورد، قانونی وضع نکرده باشد و به وی اذن قانونگذاری داده باشد.‏

ولی حکومت واقعی و حقیقی، مردمسالاری اسلامی است، به این معنا که اسلام می خواهد آزادی واقعی در بند کردن حیوانات و رها ساختن انسانیت را به انسان دهد. اسلام فکر حکومت اشراف و آریستوکراسی را از میان می برد و اندیشه دیگری از حکومت دموکراسی و حکومت عامه را به وجود آورد.‏

بنابراین اگر خواست اکثریت مردم به عنوان اصل و اساس قوانین حکومتی باشد و تمام قوانین اجتماعی دایر مدار رضایت مردم باشد، علاوه بر

اینکه از نظر اسلام مشروعیت ندارد، بلکه اثرات منفی در سرنوشت انسان‌ها و عامه انسانیت دارد. تفاوت نظام اسلامی با دیگر نظام ها در این است که در آن نظام ها، انسان مستقلاً و اصالتاً حق وضع و اجرای قانون دارد، لکن در اسلام این حق اصالتاً مختص خدای متعال است و با اذن خداوند به آدمیان تعلق می یابد.‏

نسرین علوی زادگان



همچنین مشاهده کنید