پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سنجه های دینداری


سنجه های دینداری

تجربه دینی به عنوان یکی از موضوعات مورد توجه دین پژوهان, پیشینه کلامی و زمینه های اجتماعی روشنی در غرب و در مسیحیت دارد و روند فزونی گرفتن توجهات به سوی آن نیز کاملاً قابل درک و ردیابی است مع الوصف همچون بسیاری از مفاهیم و مقولات دیگر, از طریق تأملات آکادمیک و تبادلات روشنفکری, به ادبیات دین پژوهی ایران وارد شده و بی آن که از اولویت و موقعیت محوری در حیات دینی جامعه ایران برخوردار باشد به جدی ترین تعلق خاطر نخبگان فکری بدل شده است

این مقال بی آن که قصد منتفی کردن و خارج ساختن کلی آن از آموزه های اسلامی و حیات دینی مسلمانان را داشته باشد، تلاش دارد تا با واکاوی ریشه های کلامی و عقبه تاریخی- اجتماعی آن در غرب توجه متکلمین و فلاسفه دین را از یک سو و روان شناسان و جامعه شناسان دین را از سوی دیگر به لزوم بذل احتیاط و دقت نظر بیشتر در تشخیص و تدقیق مفهومی و تعیین جایگاه و مرتبت حقیقی آن در دین و نسبتش با دینداری جلب کند.

زمینه های اهمیت یافتن تجربه دینی

شاید مهم ترین زمینه برای جلب توجهات به سوی پدیده ای که بعدها نام «تجربه دینی» گرفت، پروتستانتیزم بوده است. مسیحیت پروتستانی از دو مسیر در تقویت این جنبه از حیات دینی در غرب مؤثر بوده است و این به رغم عرفان زدایی کالونیستی بود که وبر برآن تصریح می کرد(وبر ۱۰۹:۱۳۷۱؛ فروند ۱۳۶۲: ۲۱۷)

۱- اصل «همه کشیشی» و رویکرد ضد واسطگی و ضد مناسکی پروتستانتیزم، پیوندهای دینی مؤمن مسیحی را با همکیشان و کلیسا قطع کرد و او را به انزوایی فرستاد که جز از طریق تأملات درونی به شیوه های شخصی، راهی به سوی ماوراءالطبیعه در پیش رو نداشت.

۲- بدبینی نسبت به کلام و تأملات عقلانی در دین، قبول اصل برگزیدگی و ایمان تفویضی و تأکید بر زهد و وظیفه شناسی دنیوی به جای عمل دینی، مؤمن پروتست کرده را به وانهادن اهتمامات عقایدی، شریعتی و اخلاقی و جایگزین کردن تجربه شخصی دینی به جای تمامی آنها واداشت.

این نگره و رهیافت دینی در مراحل رشد خود از الهیات لیبرال(۲) سردرآورد و با تأکیدات خردگرایانه و تکلیف گریز آن، بیش از پیش تقویت شد. به علاوه با پای کشیدن مسیحیان از مدعیات مداخله گرانه پیشین در ساحات علم و سیاست و همسازی کردن با فرایندهای عرفی کننده فرد و جامعه مورد استقبال و تشویق جریانات سکولار نیز قرار گرفت. چرا که بهتر از هر طریق و منطق دیگری، مؤمنان تمامت خواه و مطلق نگر عصر میانه را با روح تکثرگرا و نسبیت پذیر دنیای جدید همراه و سازگار می ساخت.

به نظر می رسد که ایده ماخر و متألهین قرون ۱۸ و ۱۹ مسیحی در مطرح ساختن تجربه دینی به عنوان جوهر دین علاوه بر ریشه پروتستانی(۳) و زمینه های مساعد عرفی، واجد نوعی زیرکی متکلمانه نیز بوده است تا دین را زیر فشار کانت و هیوم که با اشکالات خود، ضربات سختی به الهیات برهانی وارد ساخته بودند، خارج سازد. او با قبول ضمنی پیش فرض کانتی در مرزگذاری میان عقل و دین و حتی پذیرش تلویحی جداسازی دین از عمل اخلاقی، دین را به مثابه «تماماً چیز دیگر» مطرح کرد و چندان آن را از میدان منازعات دور ساخت که هیچ تیری از هیچ سو به آن نرسد.(۴) به همین دلیل است که او را «ناجی دین» شناخته اند.

ماخر و مخالفین تحویل گرایی دین که بر یکتایی و استقلال زبانی و بیانی آن تأکید می کنند و روانشناسانی که جنبه فردی، شخصی و عاطفی دین را پررنگ تر از وجوه دیگر آن نشان می دهند و دین پژوهانی که به رویکردهای هرمنوتیک و روش های پدیدارشناسانه صرف توسل می جویند، با تمام مبانی و مآثر متفاوتشان، در یک قصد با هم شریکند و آن تلاش برای ایجاد حفاظی مطمئن در اطراف دین تا از هرگونه تعرض احتمالی مصون بمانند.

این تلاش ها جملگی بر این فرض و گمان ناگفته تکیه دارد که دین در عرصه های واقعی زندگی و در مصاف با رقیبان ضربه پذیر است و بهترین روش دفاعی برای آن، پرهیز از هر گونه رویارویی است.

پس فرایند منتهی به طرح ایده «تجربه دینی» و بزرگنمایی آن تا رسیدن به پایه «جوهر دین» و یا «معیار نوعی دینداری» ،(۵) خدمتی بوده است که از لوتر وکالون تا کانت و ویتگنشتاین، تا ماخر و اتو و دیلتای، تا جیمز و یونگ و بالاخره گلاک و استارک، هر کدام به نحوی در آن سهیم بوده اند.

چیستی تجربه دینی

برای درک چیستی تجربه دینی در معنای نخستین آن، باید به سراغ عاطفه گرایان و تلقی آنان از دین رفت. شلایرماخر با فرض سه بعد عقل و اراده و احساس در انسان، دین را از حوزه عقل و اراده، یعنی ساحات تجلی عقیده و اخلاق آزاد کرد و به حوزه عواطف صرف که تجلیگاه تجربه دینی است، منتقل نمود.(۶) از نظر ماخر، دین یک امر تأملی است و انسان، گواه هستی خدا را باید در درون خویش بجوید. او با این تأکید، میان احساس از یک سو و علم و عمل از سوی دیگر فاصله افکند و بر همین اساس دینداری را حس و شوقی بی واسطه نسبت به امر نامتناهی تعریف کرد که حالتی است غیرمسبوق به هر نوع عقیده و اندیشه. این احساس تناهی و اتکای مطلق در انسان، شوق برانگیز است و توأم با کشف و شهود؛ یعنی همراه با یک خودآگاهی بی واسطه. اتو نیز که دین را تجربه عاطفی و غیرعقلانی امر مقدس معرفی کرده است، از احساس برخاسته از ارتباط با امر مینوی که احساسی است متفاوت، به عنوان تجربه دینی یاد می کند. جیمز، اما ضمن قبول ابعاد سه گانه دین، تأکید خویش را بر جنبه عاطفی دین گذارده و برای آن، نسبت به ابعاد عملی و ذهنی، تقدم و اصالت قائل شده است (جیمز ۱۳۴۳: ۱۵۵؛ ۱-۱۹۰). او می گوید خدا را نخست باید احساس کرد و سپس درباره صنعش نظریه پردازی کرد (پیشین: ۲۰۳). تجربه دینی برای او نیز همچون ماخر و اتو، جوهر دین و پایه دینداری است (پیشین: ۱۶۸).

همو که بیشترین سهم را در معرفی و تدقیق مفهومی این پدیده داشت، چهار ویژگی بارز برای آن شمرده است که بسیار مبین و روشنگر است و ما را عجالتاً از هر گونه بحثی بیش از این در چیستی آن بی نیاز می سازد:

۱- توصیف ناپذیری: تجربه دینی، یک حال غیر قابل وصف و بیان است که بیش از هر چیز، ناشی از ماهیت عاطفی آن و همچنین شخصی، درونی و بلاواسطه بودن آن است.

۲- کیفیت معرفت بخشی: تجربه دینی همچنان که ماخر نیز تصریح داشته است، یک احساس توأم با کشف و شهود است که منجر به نوعی بصیرت و روشن بینی در شخص واجد آن حالات می شود؛ به نحوی که حتی با زائل شدن عواطف، اثر آن انکشاف و استبصار در وی باقی می ماند.

۳- زودگذری: تجربیات دینی به دلیل ماهیت عاطفیشان، کمتر وضع ثابت و یکنواختی پیدا می کنند و حتی در انواع عمیق و موقعیت ها و موارد خاص، همچنان زودگذر و ناپایدار هستند. در عین حال، حسب عمق و مدت و دفعات تکرار، آثار ماندگاری از آن در روح و خاطر شخص باقی می ماند.

۴- انفعالی بودن: حلول هر وقت و به هر شکل تجربه دینی، چندان به میل و اراده مستقیم شخص بستگی ندارد؛ با این که مقدمات و تمهیدات آن از طریق آماده سازی های درونی، به مساعی فرد برمی گردد؛ مع الوصف گفته شده است که زوال آن همچون حلول، با نوعی سلب اراده همراه است.

خصوصیت دیگری که جیمز برای تجربه دینی بیان کرده، «عمومیت» آن است در تمامی ادیان و در همان حال، تنوع زائد الوصفش به عدد کسانی که آن را تجربه کرده اند و حتی دفعاتی که تجربه شده است. به علاوه دشواری های تشخیص و تمیز صورت های حقیقی از انواع کاذب و وهمی آن باعث شده است تا کلیساهای مستقر، میانه چندان حسنه ای با مدعیان آن نداشته باشند و همواره با نوعی تأمل و تأنی در مقابل آن موضع گیری کنند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.