سه شنبه, ۲۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 11 March, 2025
مجله ویستا

وقتی همه خوابیم


وقتی همه خوابیم

وقتی همه خوابیم شروع غافلگیر کننده ای دارد سکانس های معرفی و مقدمه اش نفس گیر و “بیضایی وار” از کار در آمده اند

وقتی همه خوابیم شروع غافلگیر کننده‌ای دارد. سکانس‌های معرفی و مقدمه‌اش نفس‌گیر و “بیضایی‌وار” از کار در آمده‌اند. با این‌که برخی از مخالفان و منتقدان سینمای بیضایی از میزانس‌های شبه تئاتری او گله می‌کنند و آن را پاشنه آشیل کارهای سینمایی‌اش قلمداد می‌کنند، اما پرداخت سکانس‌های آغازیم وقتی همه خوابیم آن‌قدر نفس‌گیر و گاه کوبنده است که این امید به دل تماشاگرِ علاقه‌مند به کارهای بیضایی می‌افتد که شاید با یک شاید وقتی دیگر و یا سگ‌کشیِ (با احتساب فصل‌های میانی‌اش) دیگر روبه‌روست که با وجود صحنه‌پردازی سنگین و ثقیل‌شان تماشاگر را با خود همراه می‌کردند. زنی مرموز به نام چکامه (مژده شمسایی) که از سوی مردی ناشناس تهدید می-شود و در ادامه همان‌طور که در خلاصه داستان فیلم آمده، “یک برخورد اتفاقی” با یک زندانی تازه آزاد شده به نام نجات شک‌وندی (علیرضا جلالی‌تبار) او (و تماشاگر) را وارد مرحلۀ جدیدی از یک پازل مبهم و آمیخته به تعلیق‌ می‌کند. در منگنه قرار داشتن چکامه و دست و پا زدن‌اش برای رهایی از وضعیتی که در آن گرفتار است، بی‌اختیار آدم را به یاد کاراکترهای زن موطلایی شاهکارهای استاد هیچکاک ‌می‌اندازد که اتفاقا خود استاد بیضایی هم علاقۀ خاصی به آن سینمای جاودان دارد. میزانسن‌ها و دکوپاژهای فصل‌هایی که در محیط بسته می‌گذرد، در نیم ساعت اول فیلم هیچکاکی است که پیش از این بهترین نمونه‌اش را در شاید وقتی دیگر دیده بودیم. و البته در سکانس‌های خارجی نیز بیضایی برخلاف بسیاری از همتایانش کار را تمیز و چشمگیر درآورده است؛ کافیست به سکانسی رجوع کنیم که چکامه، نجات را به محل سکونتش- جایی در پایین شهر- می‌برد که تفاوت دقت و وسواس بیضایی را با کار بزن و در روی خیلی از فیلم‌سازان وطنی به‌خوبی آشکار است. در ظاهر همه چیز خوب پیش می‌رود که یک مرتبه می‌فهمیم همۀ چیزهایی را که تا به حال دیده‌ایم، بخشی از فیلمی است که پرند پایا (مژده شمسایی) و مانی اورنگ (علیرضا جلالی‌تبار) بازیگران اصلی‌اش هستند. و از این جاست که فیلم‌ساز مشهور ما قصد دار با نگاه خود به فرهنگ موجود در پشت صحنۀ سینما نقبی بزند و درست از همین جاست که فیلم در سراشیبی قرار می‌گیرد.

البته در جنس کارگردانی استاد تا پایان تغییری به چشم نمی‌آید و وسواس بیش از اندازه‌اش برای درست و تمیز در آوردن صحنه‌ها حتی حسرت برانگیز است! در حقیقت مشکل اصلی تماشاگر با فیلمنامه‌ای است که قصد دارد نیش و کنایه‌هایش سر جایش باشد و درد دل‌های خالقش را بر سر تماشاگر بکوبد و در عین حال مرز میان واقعیت کثیف پشت پردۀ سینما (بخوانید جامعه) را با فانتزی فریبندۀ سینما در هم آمیزد. نتیجۀ این پافشاری چیزی جز سردرگمی در محتوا را به همراه ندارد. در این میان قرار است کاراکترهای شایان شبرخ (حسام نواب صفوی) و خاطره مقبول (شقایق فراهانی) ستاره‌های خوش-چهرۀ و سفارشی سینمای امروزمان را به یادمان بیندازند. اما باید گفت هرچه دنیای شخصی یک فیلم‌ساز چارچوب خاص خودش را هم داشته باشد، باز هم اغراق بیش از اندازۀ استاد در ترسیم فضای مورد نظرش پُر دافعه به نظر می‌رسد. در حقیقت هدف بیضایی اینست که دشواری‌ها و ناملایمتی‌هایی را که خود در این چهار دهه فعالیت‌اش در سینما از نزدیک لمس کرده، به مخاطبش القا کند. خیلی روشن است که اغراق‌پردازی او از سرِ عمد بوده و فیلم‌ساز به ما تکلیف می‌کند که با دیدگاهش همذات‌‌پنداری کنیم و از تفکر غالب سطحی‌نگر در بدنۀ اصلی سینما حال‌مان بد شود؛ کاری که به عنوان مثال پیر پائولو پازولینیِ مرحوم در فیلم سالو با تفکر فاشیسم کرد و آن را به لجن کشید.

به تصویر کشیدن سکانس پایانی فیلمنامه‌ای که پرند پایا نوشته، در جایی که تِم داستان اصلی‌مان پیروزی تلخ تفکر فیلمفارسی بر اندیشه است، منطقی قانع‌کننده ندارد و ای کاش مدت زمانش در تدوین کمی کوتاه‌تر می‌شد. با در نظر گرفتن فیلم در فیلمِ وقتی همه خوابیم (فیلمی که پرند پایا نوشته و نیرم نیستانی کارگردانش است)، با این‌که انگیزۀ چکامه از به راه انداختن این بازی به دل نمی‌نشیند، اما به عنوان یک بیننده آرزو می‌کردم که ای کاش استاد از کاراکتر اصلی داستان اجازه می‌گرفت و فیلمنامۀ او را فیلم می‌کرد، نه فیلمنامۀ خودش را ! آن وقت شاید یک فیلم دیگری از استاد می‌دیدیم و به مسلخ رفتن خودخواستۀ چکامه، با اندکی دست‌کاری، یکی از پایان‌های ماندگار تاریخ سینما را رقم می‌زد.

مژده شمسایی همان مژده شمسایی همیشگی است؛ تفاوتی ندارد که او ماهرخِ مسافران باشد یا گلرخ کمالیِ سگ‌کشی یا پرند پایا و چکامۀ وقتی همه خوابیم. اما او به دلیل نزدیکی با دنیای فیلم-ساز می‌داند که چه کار کند و چه‌طور روی نقش سوارشود. علیرضا جلالی‌تبار هم پرسوناژ سینمایی خوبی دارد و با این‌که مرتب فریبرز عرب‌نیا را به یادمان می‌آورد، اما در نیمۀ اول فیلم در نقش نجات شک‌وندی تمام حس صحنه‌ها را به خوبی در دست گرفته بود. دیگر بازیگران هم به دلیل آن‌که نقش-هاشان از حد یک تیپ فراتر نمی‌رود، مجالی برای عرض اندام پیدا نمی‌کنند و در میان آن‌ها بازی هدایت هاشمی در نقش نیرم نیستانی چشمگیر جلوه می‌کند. کار اصغر رفیعی جم، چه در شیوۀ قاب‌بندی‌ها و چه در نوع نورپردازی که استادانه عمل کرده، همانند جنس فیلمبرداری سگ‌کشی جایی برای انتقاد باقی نمی‌گذارد و حسین ابوالصدق در بازی با افکت‌های صوتی محشر عمل کرده است. موسیقی شبه حماسی محمدرضا دوریشی با جنس تصویرها همخوانی چندانی ندارد و کار ایرج رامین‌فر و آتوسا قلمفرسایی در طراحی فضای سکانس‌ها و پوشش بازیگران درست در خدمت اتمسفری است که بیضایی از فیلمش می‌خواهد. وقتی همه خوابیم از خیلی نظرها بی‌عیب و نقص است. اما تمام این مولفه‌ها و داشته‌ها در خدمت داستانی هستند که به هیچ وجه در قوارۀ کارهای بیضایی نمی‌گنجد. زمانی که فیلمنامۀ لبۀ پرتگاه مننتشر شد و آن را خواندیم، از ساخته نشدن‌اش خوشحال شدیم! اما بیضایی در وقتی همه خوابیم به سراغ فیلمنامه‌ای رفته که از خیلی جنبه‌ها به لبۀ پرتگاه شبیه است و هر چه به جلو پیش می‌رود بیشتر به لبۀ پرتگاه نزدیک می‌شود.

امیر رضا نوری پرتو