جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

کندوکاو فلسفی در کودکان و نقش آموزش و پرورش


جام جم آنلاین: 

آموزش کندوکاو فلسفي در کلاس درس در اصل اواخر دهه 1960، از سوي متيو ليپمن و آن مارگارت شارپ درامريکا آغاز شد.

ويژگي اصلي فلسفه براي کودکان عبارت است از تشکيل حلقه کندوکاو درکلاس درس که درآن کودکان سنين سالهاي آغاز دبستان تشويق مي شوند درحضور يک مربي درباره انديشه اي فلسفي صحبت کنند و گوش فرا دهند. فلسفه براي کودکان به واسطه تدريس ليپمن درايالات متحده به وجود آمد.

او متوجه شد که نظام آموزش و پرورش عمومي توانايي تفکر دانش آموزان را براي خودشان بالا نمي برد.آنها درايجاد برنامه هاي فلسفه براي کودکان از سقراط (470 قبل از ميلاد) و عمل گراياني (پراگماتيسم ها) چون «جان ديويي» و «چالز پيرس» الهام گرفتند.

سقراط درکتاب آپولوژيا (دفاعيه) خاطر نشان کرده است که اگر زندگي مورد کنکاش و بررسي قرار نگيرد، ارزش زيستن ندارد. اين حقيقت مسلم محور گفتگوها و کندکاو فلسفي سقراط را تشکيل مي دهد. از آنجا که شيوه محاوره اي سقراط به زايش انديشه هاي ديگران کمک کرد، اغلب او را به مثابه قابله اي براي فلسفه توصيف مي کنند.

امروزه سازمان هايي درسراسر دنيا تشکيل شده که به ترويج فلسفه براي کودکان مي پردازند و منابع و مطالب گسترده اي براي آموزگاراني وجود دارد که دانش فلسفه اندکي داشته يا حتي فاقد اين دانش هستند تا بتوانند فلسفه را به کلاسهاي درس ببرند.

آنها براي به کارگيري فلسفه درکلاس مي توانند از متون ويژه اي که «متيو ليپمن» نوشته و کتابهاي مصوري که درکتابخانه ها وجود دارد استفاده کنند. يک عکس جالب يا يک قطعه موسيقي به خوبي يک متن مي تواند بارقه هاي بحث فلسفي را ايجاد کند. منابع واقع نامحدود هستند، استفاده از آنها بستگي به مخاطب دارد. مي خواهم بر ارزش و کاربرد اين امر براي همه بدون درنظر گرفتن رشته تخصص افراد، سن ، فرهنگ يا گروه اجتماعي تاکيد کنم.

 

نتايج مثبت

به منظور اين که فلسفه براي کودکان دربافتي فرهنگي و زماندار قرار گيرد بايد تلاشهايي صورت پذيرد. اين اقدام درطي 25سال گذشته خصوصا دردهه 1990به خاطر وجود فضاي آموزش سنتي يا حتي به رغم وجود چنين فضاهايي از سوي بسياري از موسسات آموزشي انجام شده است.

از زمان معرفي برنامه درسي ملي آموزگار بايد برنامه درسي را براي هرکدام از موضوعات درسي دنبال کند. اغلب زماني براي تفکر و انعکاس انديشه وجود ندارد.

به نظر مي رسد بخش قابل توجهي از برنامه درسي درارتباط با نياز تغذيه کودکان با حقايق قرار داد؛ به جاي اين که به آنها قدرت ارزيابي و داوري کافي و تفکر نقد درباره آنچه يادگرفته اند داده شود، انتظار مي رود به واسطه اين حقايق بي قيد و شرط هرآنچه را که به آنها گفته مي شود بپذيرند.

امروزه بيش از گذشته ، هنگامي که کودکان ، مدرسه را باحقايقي که درسن 10يا 12سالگي آموخته اند ترک مي کنند، اين حقايق بلااستفاده مي شود. اين امر بويژه درباره علم و فناوري صدق مي کند و حتي درموضوعاتي همچون تاريخ و رياضيات که حقايق معين هرگز تغيير نمي کند.

براي مثال ، ممکن است هميشه و همواره عبور سزار از رود روبيکان صادق باشد. تفسير متون قديمي و يافته هاي منابع جديد و انديشه هاي درارتباط با اين رويداد ممکن است درعرض چند سال تغييرات قابل توجهي داشته باشد.

براي مثال دررياضيات ، ممکن است دانش آموزي قوانين و فرمول هايي را بياموزد ولي بايد بداند درچه زماني بايد آنها را به کار برد.

اين امر يک جهش حسي است تا نگاهداري و حفظ و بازدهي اطلاعات دريافت شده است.به دانش آموزان گروه يک ، داستان «دوران سخت» نوشته ديکنز را درس مي دادم و درعين حال اين گفتگو را يادداشت مي کردم و تحت تاثير تشابه برنامه درسي ملي امروزه و نقد تلويحي ديکنز از نظام آموزش قرن نوزدهم درآن داستان قرار گرفتم.

بسادگي مي توان مدرسه «گرجراين» را درداستان «دوران سخت» با آنچه که فکر مي کنم درتمام کلاسهاي درس سراسر کشور جريان دارد مقايسه کرد.

بيشتر تمرين ها و فعاليت هايي که امروزه از سوي کودکان انجام مي گيرد بايد رتبه بندي شود، درحالي که ممکن است آموزگاران نمرات امتحان حساب ذهني دانش آموز را اضافه کنند و پاسخها را درشکل گزارش مانند از اين قرار دهند که وي چگونه قوه تخيل همان دانش آموز را ارزيابي و طبقه بندي مي کند.

فکر مي کنم ايده ارزيابي موضوعي کيفي برحسب مقادير کمي ، مغشوش شده است. همان طور که دراين پاراگراف از داستان «دوران سخت» مشخص شده است:آقا، توماس گرجراين. مرد حقايق ، مرد حقيقت و محاسبات. مردي که اقداماتش براساس اصل «دو دو تا مي شود چهار تا» انجام مي دهد و نه بيشتر و مردي که با صحبت کردن درپذيرش ايده ها قانع نمي شود... با قانون و چند معيار و هميشه يک جدول ضرب درجيبش است ، آقا که براي اندازه گيري هر بخش از ذات انسان آماده است ونتيجه آن را به صورت دقيق به شما مي گويد. صرفا با اعداد درارتباط است ، نمونه يک حساب ساده. (چارلز ديکنز، دوران سخت، ص 48، فصل 2، کشتن معصوميت.)

درمدارس دولتي امروز اتاق کوچکي براي آموزگار وجود دارد تا کيفيت را درمقابل کميت کارهاي يک کودک ارزيابي کند.

دراين اتاق کوچک پاسخهايي وجود دارد که بايد درجعبه هاي کوچک بدان اشاره شود. نمره ها براي انجام کار خوب تر و بدتر داده مي شود، بدون اين که معياري براي تعريف خوب وجود داشته باشد.

معدود معيارهاي مجزايي ميان يک موضوع و موضوع بعدي وجود دارد. شکل پرسش که درکلاس به وجود مي آيد، بسته و تجربي است و پاسخها يا کاملا صحيح يا کاملا غلط هستند و اين امر بستگي مثال تجربي و حقايق انضمامي تا تفکر مفهومي ، استفهامي و انعکاسي.

پرسش تحت چنين شرايطي جزئي از حيطه هاي کاري آموزگار است و از وظايف دانش آموز محسوب نمي شود.با وجودي که مي توان قوانين و شيوه هايي براي بسياري از موضوعات درسي مدرسه ، همچون قانون جمع کردن درعلم حساب يا تقويت قوه حافظه اي به خاطر سپردن ترتيب اسامي شاهها و ملکه هاي انگلستان پيدا کرد؛ اما برخي موارد وجود دارند که نمي توان آن را تدريس کرد، درست به همان نحوي که «گرجراين» قصد داشت به دانش آموزان مدرسه هارت فکتس درداستان «دوران سخت» آموزش دهد.

اين درشرايطي است که مي توان کودکان را دربه خاطر سپردن جدول هايشان تعليم داد، اما نمي توان به آنها ياد داد که از شکسپير قدرداني کنند.

هيچ فرمولي براي لذت بردن از شعر وجود ندارد، آنها درهر حال مي توانند از شعر لذت ببرند يا نبرند. اگرچه راههايي براي معرفي اين موضوعات درسي به کودکان وجود داد که آنها را دردانستن ارزش شعر ياري مي کند.

فرقي نمي کند که هر چند يک بار به دليل زورگويي به همکلاسي هايشان سرآنها فرياد مي کشيم ، درهر حال درست يا غلط بودن يک عمل را نيز نمي توان به دانش آموزان آموزش داد.

با وجود اين آنها ممکن است يادبگيرند اگر مي خواهند از محدوديت ها پرهيز کنند، کارهاي نادرست را انجام ندهند، ارزش عملهاي خوب امري است که آنها درنهايت بايد خودشان به آن برسند.

اين امر نه تنها درجداول گروهي و آمار نشان داده مي شود، بلکه درهم ريختگي مفهومي براي فکر کردن به اين امر است که مي توانست چنين باشد{مثالي که دراين لحظه به ذهن مي رسد مي تواند استعداد آکادميک باشد. کودکي باشدکه قانون را نقض کرده است}.

پدر سيسي جوپ درداستان «دوران سخت » از اسبهاي بيمار نگهداري مي کرد و به آنها تعليم مي داد، اما سيسي قادربه تعريف يک اسب براي «گرجراين» نبود، درصفحات 49 - 50 همان متن.«دختر شماره 20نتوانست يک اسب را تعريف کند!... دختر شماره 20دراشاره به يکي از معمولي ترين حيوانات هيچ حقيقتي درذهن ندارد! تعريف عده اي از پسران از اسب. بيتز... اسب را تعريف کن»«چهارپا. علف خوار، 40دندان ، 24دندان آسياب ، چهار دندان 12دندان پيشين.

ريزش پشم دربهار؛ درکشورهاي مرطوب ريزش سم نيز دارد. سمها سخت ، اما نيازمند نعل کوبي با آهن هستند. سن اسب از دهانش مشخص مي شود.»

«آقاي گرجراين گفت : دختر شماره 20، مي داني اسب چيست؟»البته از نکته کنايه دار اين است که سيسي جوپ که مي تواند بهتر از بيتز سوار اسب شود و از آن مراقب کند، اين تعريف از اسب را نمي پذيرد. راهنمايي نقش بزرگي درنظام آموزش امروز به عهده دارد.

دانش آموزان ياد مي گيرند چگونه کارها را انجام دهند؛ اما اين که چگونه به جاي خود فکر کنند را ياد نمي گيرند. درشرايطي که دانش آموزان از کتابهاي دوره آموزشي و آموزگاران تئوري پشت تئوري و تعريفي پشت تعريف ياد مي گيرند، اما اين بدان معنا نيست که آنها مي توانند درتفکرات خود نقدي عمل کنند و داوري هاي ارزشمند ارائه کنند. اين امر تاثير ژرفي بر آموزش کودکان درعرصه هاي اخلاق و زيبايي شناسي دارد.

اين موارد را نمي توان همچون يادگرفتن يک مهارت آموخت ، چگونگي کار با چوب يا چگونگي پخت کيک. مهارت چيزي است که مي تواند براساس يک رشته قوانين با فرمول ها بارها و بارها انجام پذيرد.

اين امر درمورد ارزش داوري هايي که دانش آموزان صدق نمي کند؛ چرا که آنها بايد ياد بگيرند به صورت نقدي و به جاي خودشان درباره مخمصه ها و مشکلات فردي فکر کنند که هيچ قانوني درمورد آن وجود ندارد و مشکلات براي کسي که با آنها مواجه است ، منحصر به فرد است.

سقراط اعتقاد داشت به واسطه گفتگو، هر کسي که درگير يک استدلال يا بحث مي شود، مي تواند به درک موضوعاتي نايل شود که درمورد خود وجود دارد.

اين فرآيند دانشي را فراهم مي کند که از کندوکاو دانش آموزش حاصل مي شود. البته چنين توانايي اي دراستدلال مي تواند به سفسطه منتهي شود که حقيقت تا زماني که ديگران بتوانند به ديدگاه شما ترغيب شوند، بي ربط باقي مي ماند.

درآن هنگام اين امر به مهارتي تبديل مي شود که فرمول هايي معين داشته و مي تواند ديگران را ترغيب کند و بر آنها تاثير بگذارد. اما فلسفه و فلسفه براي کودکان به اين فرآيند شباهت ندارد- فلسفه براي کودکان جستجوي حقيقت را به واسط درک و تشخيص بهتر موضوعات تقويت مي کند. آموزگاراني همچون آقاي گرجراين که بر حقايق غيرقابل اثبات تمرکز کرده اند، اغلب نقش تخيل درکلاس را بشدت ناديده مي انگارند.

براي برخي از معلمان ، اين سوال مطرح است که آيا مي توانيم به کودکان اجازه دهيم به جاي خودشان فکر کنند و شايد جرات مخالفت با آموزگار را به خود بدهند؟ بله ، درست است که کودکان بايد يادبگيرند با آنچه بزرگسالان مي گويند، مخالفت کنند.

نظارت بر کودکاني که (به صورت نقدي) به جاي خود فکر مي کنند، همواره کارساده اي نيست و اگرچه بعيد به نظر مي رسد که آنها از مخلان کلاس باشند، دست کم اين کار را از روي قصد انجام نمي دهند. کل فرآيند حلقه کندوکاو به روشهاي عادلانه اداره مي شود، از اين روي هر کودکي داري سهم مساوي براي شرکت دربحث است.

بيشتر حلقه کندوکاو زماني بهترين کارکرد خود را ارائه مي کند که يک غريبه به کلاس حضور يابد تا کندوکاو را تسهيل بخشد. کودکان به آموزگار خود نگاه مي کنند تا پاسخ پرسشها را به آنها بدهد نه اين که درباره موضوعاتي با آنها بحث کند. اين مساله را به طور وسيع تعميم مي دهم ؛ البته همه آموزگاران به اين شکل عمل نمي کنند، اما اين برنامه درسي ، آنها را ترغيب مي کند به اين شيوه عمل کنند.

طبيعتا يک دانش آموز که به صورت نقدي تفکر مي کند، کسي است که به احتمالاتي واقف است که قوانين ثابت مدرسه يا خانه بايد تغيير کند، تکذيب شود يا دست کم مورد پرسش و ترديد قرار بگيرد. اين موضوع اغلب باعث مي شود آموزگاران فکر کنند کندو کاو فلسفي افراطي است ؛ اما دانش آموزي که به صورت نقدي فکر مي کند، درمقابل با همتايان خود که افکار خود را منعکس نمي کنند از اعتماد به نفس و عزت نفس بيشتري برخوردارند.

آنها مبتکر تر، حساس تر، داراي قوه تخيل قوي تر و حس همدلي بيشتري دارند؛ اما اگر دانش آموزي عقايد آموزگاران خود را بدون تفکر نقدي نپذيرد تا اعتبار او را دچار خدشه کند، خطر تبديل شدن وي به يک متخلف وجود دارد. اطمينان دارم که بيشتر آموزگاران ازچنين طرز تفکري تعجب مي کنند، اما بايد وجود آن را بپذيرند.

درحقيقت سقراط به دليل ترويج بحث انتقادي ميان دانش آموزان متهم و محکوم به مرگ شد. هدف بسياري از آموزگاران ساکت و منظم نگاه داشتن کلاس است تا برنامه درسي تدريس و امتحان ها برگزار شود.

داده ها را همچون گوشت سوسيس که وارد يک دستگاه مي شود، درذهن جاي مي دهند. هدف اين دستگاه تنها شکل دادن به گوشت براي تهيه سوسيس به اندازه و شکل مورد نياز است.

اين قياس با يادگيري داده ها ممکن است اذهان را شکل داده تا بتوانند پاسخهايي مربوط به سوالات پرسيده شده را توليد کنند يا برگردانند. آموزگاري که اين نوع تدريس و فرآيندهاي يادگيري را تصديق کنند جرات تاييد اين موضوع را ندارد که او پاسخي براي پرسشهاي دانش آموزان ندارد؛ چرا که وي بايد تصديق کند که به تمام پاسخهاي دنيا دسترسي ندارد.

اگر اهداف گفته شده محقق شود، چنين برمي آيد که فلسفه براي کودکان ارزش فراواني دارد و ارزش آن نه تنها درکودکاني که جزيي از آن هستند، بلکه طول کلي درجامعه جلوه مي يابد؛ براي مثال فلسفه براي کودکان درجلوگيري از جرم و ترويج اخلاق شهروندي نقش مهمي به عهده دارد.

اگر به کودکان فرصت فکر کردن به جاي خود و پذيرفتن مسووليت ديدگاه ها و اعمال خود را ندهيم ، درآن هنگام آنها نسنجيده عقايد تعصب آميز غيرمنطقي را مي پذيرند. همان طور که کودکان بزرگ مي شوند درمي يابند که قوانين نظري مطلقي که زماني نسنجيده آن را قبول کرده اند، درپرتو قدرتهاي استدلال تکامل يافته تکذيب مي شوند.

درآن صورت خطر واقعي دراين مساله وجود دارد که ممکن است کودکان صلاحيت را کاملا انکار کنند؛ اما يادگيري نقد و تفکر درباره ديدگاه هاي ديگران که احساس مي کنند گمراه کننده و غيراخلاقي هستند به کودکان کمک مي کند به شهروندان اخلاقي بدل شوند.

کودکاني که توانايي کمتري دارند و کودکاني که از توانايي بيشتري برخوردارند {به يک اندازه} از کندوکاو فلسفي سود مي برند؛ چرا که سوابق و توانايي هاي آنها هرچه باشد، مستعد انجام اعمال بد و ناشايستگي هاي اخلاقي هستند. از آنجا که کندوکاو فلسفي ، روحيه پرسشگري را تقويت مي کنند کودکان داراي تاثير پذيري کمتري هستند و احتمالا کمتر به واسطه فشارهاي همتايان خود بر آنها تحت تاثير قرار مي گيرند؛ براي مثال مي توان به مصرف کردن داروهاي غيرمجاز و انجام دادن جرم براي سرگرمي اشاره کرد.

وقتي آنها مي آموزند که مسوول تفکرات و اعمال خود هستند، متمايل به تقبل مسووليت اعمال خود مي شوند، درحالي که تفکر انعکاسي و کندوکاو فلسفي ممکن است ترديدي را درباره منبع دريافت دانش و اعتقادات ايجاد کند که به صورت موقف به آشفتگي منتهي مي شود، مي تواند دانش ، تجربه و افقهاي آموزشي آنها را وسيع و به کودک کمک کند مفاهيم و ايده هاي تازه اي را شکل دهد.

حقايق براي هدايت کودکان درطول زندگي کافي نيستند. بسياري از آنان پيش از آن که مدرسه را ترک کنند و بدون اين که قدرت تحليل و استدلال درباره آنچه مي خوانند و مي شنوند داشته باشند همچون مانعي تلقي شده و آنها نمي توانند از عهده کثرت وسيع اطلاعات و دانش تازه برآيند.

منبع: روزنامه جام جم