دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
از قلم شما
![از قلم شما](/web/imgs/16/96/yx2ey1.jpeg)
آتشی که امروزه نسل جوان ما را در کام خود کشیده و هر روز بیشتر از دیروز زبانه می کشد و خانه امید ما را به خاکستر سیاه مبدل می سازد و کشتزار جوانی ما را لگدکوب سم اسب های سرکش نفس اماره و فساد می کند از کجا سرچشمه می گیرد؟
این جغد شوم چه سخت بر بام خانه مان لانه کرده و از تاریکی جهل و ناآگاهی ما استفاده می کند. سرمای خشک و کشنده تهاجم چه زود بهار جوانی ما را به خزان نشاند ودنیایی از صدق و صفا را به منجلابی از کذب، نفاق و فساد بدل کرد.گوشی بسیار لطیف و حساس می طلبد تا بتوان فریاد این سکوت را شنید و چشمی تیزبین و بینا باید تا بتوان مرگ حیات را دید.
این خنده جوانی ماست که در دل می گرید و با زبان سکوت می گوید: فریادرسی نیست؟ مفر و ملجایی نیست؟
کجاست آن منجی که بتواند او را با فطرت حقیقت جویش آشتی دهد و لبه تیغ جهل را که بر گردنش سنگینی می کند بردارد.سرخی چهره ام دلیل بر نشاط و طراوت جوانی نیست، نشان سیلی درد و رنجی است که بر گونه هایم نواخته شده و مرا بر سر دوراهی تردید رها کرده، تردیدی که گاه مرا تا پرتگاه سقوط انسانیت پیش می برد و آن جاست که برای نجات دست به هر خار و خاشاکی می زنم.
دریای جوانی بسیار عمیق و بی کرانه است و تا شناگر قابلی نباشی، امید نجات از امواج سهمگین آن نیست و اگر خود را بدون هیچ تکیه گاهی در آن رها کنی و به امواج بسپاری، چه بسا در سرگشتگی کامل به جزیره ای پرتاب شوی که جز سبوع و وحوش در آن نتوان یافت، درندگانی که در لباس میش، انسانیت تو را می درند و تا چشم بازکنی خود را در مسیری می بینی که ناخواسته تبدیل به جانوری شده ای (کالا نعام بلهم اضل) این قصه پرغصه در خطوط شکسته پیشانی ات خوانده می شود و در نگاه خسته و پر اضطراب چشمانت تفسیر می شود. با خود می گویی: برروی کدام زمین پا بگذارم که زیر پاهایم نلرزد و به زیر سقف کدام آسمان پناه ببرم که ابرهای سیاهش را بر سر نگسترد، انگار پهنه زمین و عرصه زمان بر من تنگ شده.کلام به اینجا که می رسد بغض سنگین در گلو نشسته می شکند و هق هق گریه خلوت دلم را بر هم می زند و باز من و یک دنیا غم و تنهایی، من و یک قلم و کاغذ که مونس تنهایی ام شده اند. مگر می شود شکسته بال و استخوان در گلو بود و هیچ نگفت؟ این دردها را برای کدامین چاه زمزمه کنم که آب گلویش خشک نشود و نفس هایش به شماره نیفتد؟این انسانی که مصداق ظلوما جهولاست را چگونه می توان از توفان فساد و خودرایی به ساحل نجات و خوشبختی رهنمون شد و او را به این باور رسانید که تو وارث تمدن جمشیدی و میراث دار مفاخری چون ابن سینا و ابوریحان، حافظ و سعدی با یزید بسطامی وابوالحسن خرقانی، دکتر حسابی و علامه طباطبایی ...
بیا و بودن را حس کن
جمشید پورعرب- کارشناس ادبیات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست