دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

رسالت دیجیتال


رسالت دیجیتال

ظافر یوسف, آهنگساز, خواننده و نوازنده عود در سال ۱۹۶۷ به دنیا آمد

ظافر یوسف، آهنگساز، خواننده و نوازنده عود در سال ۱۹۶۷ به دنیا آمد. از سال ۱۹۹۰ در اروپا زندگی می‌کند و تا به حال چهار آلبوم منتشر کرده است. موسیقی او متاثر از سنت صوفیانه، عرفانی و جَز همراه با تغزلی عربی است. در مقاله زیر فیونا تالکیگتون، یکی از نویسندگان رادیو بی.بی.سی، به بررسی این مساله می‌پردازد که چطور ظافر یوسف راه خلاقانه خود را برای تبدیل شدن به هنرمندی بین‌المللی تا اروپا پیش می‌گیرد. شهر کوچکی کنار دریا در تونس در دهه ۱۹۷۰، پسری در امتداد ساحل متروک قدم می‌زند، چیزهای عجیب و غریب جمع می‌کند و در پایان پرسه‌ها، چند قوطی خالی کنسرو، یک تور ماهیگیری پاره و چند پره از دوچرخه‌یی قدیمی پیدا می‌کند. ذهن و قلب او لبریز از موسیقی است و می‌خواهد آهنگی بزند. بیشترین کاری که پدرش می‌تواند بکند این است که غذایی برای ظافر و هفت برادر و خواهر او سر میز بیاورد. شکی نیست که پول اضافه‌یی در بساط نیست تا خرج درس‌های موسیقی شود، چه رسد به خرید یک ساز. بنابراین ظافر با چیزهایی که پیدا می‌کند، برای خود عود می‌سازد. باید به نخستین دقیقه زیبا و پرشور آخرین آلبوم ظافر یوسف، «رسالت دیجیتال»، گوش دهید تا بشنوید اشتیاق به موسیقی را که در شهری کوچک در تونس‌زاده شده و تا به امروز ادامه دارد. ظافر جوان، آنچه از او انتظار می‌رفت انجام داد و در مدارس سنتی آموزش قرآن، با صوت خواندن را یاد گرفت.

اما در همین دوره، از رادیو ـ تنها وسیله سرگرمی در آن شهر کوچک ـ به موسیقی گوش می‌داد. ظافر می‌گوید: «فقط موسیقی بود. تمام چیزی که می‌دانستم. نمی‌دانستم کلاسیک چیست، جَز و... چیست. فقط موسیقی...» و بنابراین، ظافر از طریق عود خانگی، با گوش دادن به موسیقی نوازندگی را یاد گرفت. روزی یکی از دوستان با یک گیتار الکتریک و بازیچه‌یی کوچک برای پسر خواهرش از سفر بازگشت. ظافر یک هفته‌یی بازیچه را قرض گرفت و در همان روزها بطور پنهانی آرزو می‌کرد که دستش به یک ساز واقعی برسد. عاقبت آن دوست چند روزی ساز را به او قرض داد: «روزهایی که نمی‌خوابیدم، زمان بسیار گرانبها بود، من فقط ساز می‌زدم.»وقتی شروع کرد که از طریق خواندن در عروسی‌ها پول دربیاورد، آنقدر پول جمع کرد که نخستین عود واقعی خود را به قیمتی معادل صد یورو خریداری کند. دوستان و خانواده‌اش این مساله را نپسندیدند. «خداوند به تو صدایی عطا کرده، تو باید بخوانی.»اما ظافر عاشق صدای ساز شد. این صدای دلبستگی‌ها بود، صدای کشوری که در آن متولد شده بود. «اگر در آفریقا به دنیا می‌آمدم، نوازنده درام می‌شدم. در نیویورک نوازنده ساکسیفون، اما من در تونس به دنیا آمدم، من عود می‌زنم. اگر نزدیکی‌های یک پیانو بزرگ می‌شدم، شاید پیانو می‌زدم، اما در واقع نخستین پیانو را تا وقتی ۱۹ سالم بود و به وین رفتم ندیدم.»وین او را به امید فرصتی برای یاد گرفتن موسیقی وسوسه کرد. «هر کار می‌کردم تا بتوانم پول دربیاورم. ظرف می‌شستم، پنجره‌ها را پاک می‌کردم، با اینکه ایتالیایی نبودم، به عنوان پیشخدمت ایتالیایی کار می‌کردم.

هر کار می‌کردم تا از موسیقی دست برندارم. اما هنوز هم نمی‌توانستم نت بخوانم. به کنسرت‌های زیادی رفتم: جز، کلاسیک، هر چیزی. و با تونی برجر نوازنده ویولا آشنا شدم، او صبورانه به من کمک کرد تا نت‌نویسی را یاد بگیرم و چند ساعتی با هم ساز زدیم. بعد با جاتیندر تاکور نوازنده طبلا آشنا شدم که در واقع مرا با موسیقی هندی آشنا کرد. این یک کشف بزرگ بود. من عاشق این صدا شدم. ظاهرا به روح من نزدیک بود و هر روز با او ساز می‌زدم. تاکور در قلب نخستین کوارتتی است که من نواخته‌ام.»«در وین، همچنان کار می‌کردم تا زنده بمانم. اما باید بگویم که آن روزها، زیباترین دوران زندگی من بود. رویایی بود که به حقیقت می‌پیوست: موسیقی خودم را می‌ساختم، رنگ‌ها را در جانم زنده می‌کردم، با آدم‌هایی مثل اتو لخنر که آکاردئون می‌زد آشنا شدم، موسیقی تئاترهای بسیاری را نواختم.»«بعد فرصتی فوق‌العاده پیش آمد. کلوپ جَزی به اسم پورجی و بس در وین، به موسیقیدان‌ها اختیار تام می‌داد تا هر کار می‌خواهند بکنند.

برنامه یک شب در ماه بمدت ۱۲ ماه بود. برای هر پروژه جدید در هر ماه، می‌توانستم هر کسی را که می‌خواهم با من ساز بزند دعوت کنم، پس فکر کردم: چرا که نه؟ و از بسیاری از آدم‌هایی که تصدیقشان می‌کردم، از سرتاسر جهان دعوت کردم، آدم‌هایی مثل ایوا بیتوا، پیتر هربرت، ریناود گارسیا فونز و کریستین ماتسپیل.» «موفقیت بسیار بزرگی بود و در طول ۹ ماه، آنچه بیش از ۱۰ سال طول می‌کشید انجام دادم. هر ماه کار کاملا متفاوتی انجام می‌دادم و بعد از هر اجرا، تماشاچی‌ها بالا می‌آمدند و راجع به موسیقی می‌پرسیدند. بعضی وقت‌ها، کار با نوازنده‌ها آنقدر خوب پیش می‌رفت که فقط یک شب در پورجی و بس کافی نبود و ما به استودیو می‌رفتیم تا کار را ضبط کنیم. به این طریق، نخستین آلبوم من، «ملک» منتشر شد.» خب، بعد از آن، فکر کردم در جست‌وجوی دلبستگی‌هایم به آفریقا برگردم، اما بعد از مدتی، حس کردم که اروپا خانه من است. خلاقیت من در اروپاست و هر جا که خلاقیت من هست، آنجا خانه من است. انیا آلبوم ضبط شده دیگری از من می‌خواست و من مدتی به نیویورک رفتم و آلبوم الکترونیک سوفی را با گروهی که شامل دیتر الج، مارکوس اشتوک‌هاوزن و دوگ ویمبیش بود ضبط کردم.»جهان به صدای مسحور‌کننده و شور نوازندگی ظافر توجه نشان داد و او به این فکر کرد که در نیویورک سکنی گزیند. «اما بعد یازده سپتامبر اتفاق افتاد و من فکر کردم در این دنیای پر دردسر باید به پاریس بازگردم.»«شروع کردم که بیشتر و بیشتر با نروژ ارتباط برقرار کنم و نیلز پیتر مرا دعوت کرد تا با او و خواننده‌یی به اسم آنلی درکر قطعه‌یی بنوازم.» عاقبت این مساله، به ضبط سومین آلبوم او رسالت دیجیتال ختم شد. صدا و نوازندگی عمیقا روحانی ظافر در این آلبوم، در جهان موسیقایی اگزیستانسیالیستی نروژ و اسکاندیناوی جای گرفت.

نوازنده‌هایی مثل آیوین آرست نوازنده گیتار، رون آرنسن نوازنده درام، بوگ وسلتوفت نوازنده کیبورد و دیتر ایلگ نوازنده باس به همراه سمپل‌هایی از جان بنگ در این آلبوم او را همراهی کردند. «من عاشق ساز زدن با نوازنده‌هایی از شمال بودم. آنها بیشتر از بعضی آفریقایی‌ها آفریقایی و مایه الهام من بودند.»گروه ظافر شامل زبده‌ترین موسیقیدان‌های نیوـ‌جز الکترونیک نروژ است. آیوین آرست یکی از بهترین گیتاریست‌های امروز دنیاست، که به خاطر طعم شرقی و فضاسازی‌هایش که درکارهای نیلز پیتر مولور و کتیل یون شتاد نقش مهمی داشته و همچنین به خاطر گروه موسیقی خودش، الکترونیک نوآر مشهور است. بیت‌های روت آرنسن نوازنده درام، که در کارهای مولور نیز نقش مهمی دارند، حس درام- باس متمایز و معاصری به آلبوم اضافه می‌کنند که ماهرانه با صدای آدون ارلین باسیست ترکیب شده است. گروه با آرو هنریکسن، نوازنده ترومپتی که در اروپا جایزه برده تکمیل شده است. سبک ترومپت نوازی و صدای منحصر به فرد او مخاطبان و موسیقیدان‌ها را متعجب کرده است. ظافر می‌گوید: «من تنها کسی هستم که نروژی صحبت نمی‌کند اما کنسرت‌های ما تنها مربوط به این نیست که ساعتی روی صحنه چه اتفاقی می‌افتد. به سادگی آنها انسان‌های بزرگی هستند و آنچه ما به عنوان موسیقیدان خلق می‌کنیم، از دل زمان‌هایی که با هم می‌گذرانیم بیرون می‌آید: انتظار در فرودگاه‌ها، مسافرت با همدیگر، توی اتوبوس، توی جاده بودن، تقسیم غذاها با یکدیگر.»