یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل، سردست برفشانی
دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ‌گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو …

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

که به دوستان یکدل، سردست برفشانی

دلم از تو چون برنجد؟ که به وهم در نگنجد

که جواب تلخ‌گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمردم برآب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

عجب است اگر بسوزم چو برآتشم نشانی؟

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

همه برسرزبانند و تو درمیان جانی

اگرت به هر که دنیا بدهند، حیف باشد

وگرت به هر چه عقبی بخرند، رایگانی

تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری

عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم

که هنوز پیش ذکرت خجلم زبی زبانی

مده ‌ای رفیق، پندم که نظر به او فکندم

تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

مزن ای عدو، به تیرم که بدین قدر نمیرم

خبرش بگو که جانت بدهم به مردگانی

بت من، چه جای لیلی که بریخت خون مجنون؟

اگر این قمر ببینی، دگر آن سمر نخوانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد

نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی



همچنین مشاهده کنید