سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

درباره شریعتی


درباره شریعتی

کویریات مجموعه ای از آثار معلم شهید دکتر علی شریعتی را در بر می گیرد که بیانگر حالا ت و سیر و سلوک عرفانی و روحی این مجاهد الی الله را نشان می دهد. اشارات صریح ایشان از حالا ت درونی، …

کویریات مجموعه ای از آثار معلم شهید دکتر علی شریعتی را در بر می گیرد که بیانگر حالا ت و سیر و سلوک عرفانی و روحی این مجاهد الی الله را نشان می دهد. اشارات صریح ایشان از حالا ت درونی، روحی و عرفانی که گاه و بی گاه از مرحله انتزاعی ذهن خارج شده و به صورت الفاظ و جملا ت بر زبان مبارکش جاری شده; حکایتی بس شیرین و خواندنی است «... و آنچه خودم را راضی می کند و احساس می کنم که با آن، نه کار- و چه می گویم- نه نویسندگی که زندگی می کنم: کویریات !» «...و به قول شمس تبریزی آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی، او خواندی، لا غیر;

یکی را هم او خواندی، هم غیر;

یکی، نه او خواندی، نه غیر!»

این هماهنگی حالا ت روحی، درونی و عرفانی ایشان آن هم با عارفی که از مرحله سرودن و گفتن و نوشتن فراتر رفته و دیگر در اختیار خود نیست بلکه

رقت بار می رقصد و دردناکانه ومستانه دست افشانی می کند; آدمی را به حیرت وا می دارد تا در برابر عظمت روحی و عرفانی این مرد بزرگ به ناچار زانوی تعظیم و ناتوانی خم کند و اینجاست که اعتقادم به عمق اندیشه عرفانی این مرد بزرگ مضاعف می شود و دلم پر می زند که او را بیشتر و بهتر بفهمم و درک کنم و به ویژه هنگامی که ناخودآگاه به این جمله ایشان بر می خورم: «من دست خدا را بر شانه خود احساس می کنم»، این سخن از شخصیتی که در برابر تعریف و تمجیدهایی که بعضا توسط دوستداران ایشان می شد و عکس العمل ایشان در برابر چنین رفتارهایی، بسیار قابل تامل است.«شما می دانید که من بیماری خودنمایی و شهرت طلبی ندارم و گمنامی و تنهایی دو دوست همواره همدم و هم پیمان منند و این پیمان را هرگز نشکسته ام و می دانید که با همه ایمانی که به سرنوشت مردم دارم و زندگیم را همه وقف مردم کرده ام و این کلمه را می پرستم، اما هرگز دلهره این را نداشته ام که مرا چگونه می شناسند و از من چه می گویند؟ زیرا، نه به خودم اهمیت می دهم که وسوسه آن را داشته باشم که مرا درست بشناسند و نه به بینش و فهم عموم اعتقادی دارم که مرا چگونه خواهند دید و خواهند یافت!و همیشه به سرنوشت مردم می اندیشم نه نظرشان!» یا در جایی دیگر می نویسد: «حقیقت دینم شد و راه رفتنم، و خیر حیاتم شد و کار ماندنم; و زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم!»

«... از میان اشیای این عالم، هر کسی خود را با یکی از آن ها خویشاوند می یابد; احساس می کند که میان او و آن، پیوندی است مرموز که حس می شود و وصف نمی شود و آن توتم اوست. «توتم» هر کسی، «خود» او است، که در خارج از وی، وجود یافته و مجسم شده است. هر کسی توتمی دارد و توتم هر کسی «ذکر» آدم بودن او است. به هر حال، هر کسی توتمی دارد، و توتم من «قلم» است، امانت روح القدس من است; ودیعه مریم پاک من است.»

به عقیده نگارنده حقیر چنین تعابیری قویا و یقینا از روح ناآرام، بلند و اندیشه ماورا» الطبیعی نویسنده مذکور نشات می گیرد. آری شریعتی نویسنده ای عاشق و عارف با جهان بینی توحیدی و الهی است و این الهیات او به همراه شناختی که از جهان پیرامون خود و اندوخته های علمی- فلسفی و اخلا قی- عرفانی و عملی که از اساتید عارف و برجسته اش به ویژه ماسینیون (که آثار علمی خویش را همه بر سر تحقیق درباره منصور حلا ج عارف نامی، سلمان فارسی و فاطمه(س) گذراند و آثار علمی او در زندگی این سه شخصیت بزرگ تاریخ اسلا م معروف است) کسب فیض کرده است و به اعتراف خود معلم شهیدمان «خیلی چیزها از او دارم و در ساختمان من دست داشته است.» روشن است جامع الا طراف بودن شخصیت و اندیشه و نگرش علمی- تاریخی و فرهنگی- اجتماعی ایشان از او روشنفکری جهانی برای همه اعصار و قرون ساخته است که بعد از ده ها سال از شهادت و هجرت ایشان روز به روز بر مشتاقان آثار قلمی- فکری ایشان افزوده می شود و ای کاش که غرفه های آثار ایشان را حتی برای یک بار در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران می دیدید که خیل مشتاقان از صنف حوزوی و دانشگاهی و فرهنگی گرفته تا اصناف بازاری و صاحبان حرف و مشاغل آزاد! شریعتی روشنفکری در نهایت دینداری و درد اجتماع و مردم داشتن است و عاشق خدا و اهل بیت(ع) و به ویژه مولا یش علی بن ابی طالب(ع) است: «اگر خدا را از طبیعت و علی را از تاریخ و معبد را از زمین برداریم; طبیعت، قبرستانی متروک; تاریخ، دالا نی تاریک; و زمین خاکروبه دانی سرد و زشت می گردد!» شریعتی صراحتا امام علی(ع) را نصب العین حرکت اجتماعی- فرهنگی عقیدتی خود و الگوی به تمام معنای مظلومیت در هستی و حیات معرفی می کند.

«...اما علی(ع) جز چاه های پیرامون مدینه، چاه های نخلستان ها، صاحب سری نداشت; اگر می داشت، چرا سر در حلقوم چاه برد؟ چرا از شهر و خانه و خانواده اش به نخلستان ها پناه برد؟ چرا تنها بنالد؟ چرا دردهای بی رحم و سنگینش را ناچار باید در چاه ریزد؟ این ها جز به خاطر آن است که علی(ع) تنها است; در میان شیعیانش نیز تنهاست! «علی» از «محمد» تنهاتر است! محمد(ص) سلمان فارسی رایافت. اما، امام علی(ع) تا پایان حیاتش تنها ماند! از میان خیل شیعیانش، جز چاه های پیرامون مدینه کسی نداشت.»

شریعتی و مولوی:

دیدگاه شریعتی درباره مولوی از لطایف الحیل ادبیات جهان و محیر العقول است. «بزرگترین شاعر فارسی، مولوی است و حافظ مرید کوچک او و شاگرد اوست. مولوی، جدی تر و عظیم تر از آن است که بشود با او رفیق بود، مانوس بود، معاشرت کرد. باید به خدمتش رسیدو به او ارادت ورزید و از آن کوره عظیم آفتاب، گرما و نور گرفت» پر واضح است اینگونه اظهارنظر درباره مولوی که به عقیده صاحب نظران، یکه تاز عرفان اسلامی و حافظ که نمونه واقعی تلفیق عشق و عرفان می باشد; از معرفت دینی و عمیق و بعد بلند بالای عرفانی ایشان (شریعتی) حکایت دارد که چقدر با عرفان و عارفان حقیقت جو و واقعی هماهنگ است. مولوی می سراید:

«عشق هایی که از پی رنگی بود

عشق نبود، عاقبت ننگی بود»

و شریعتی هم صدا با مولوی می نویسد: «دوست داشتن از عشق برتر است. عشق، یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن، پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق، اسارت دردام غریزه است و دوست داشتن، آزادی از جبر مزاج.» روشن است که شریعتی با تفکیک عشق از دوست داشتن چگونه بر کلام پر مغز و معنای مولوی صحه می گذارد و جالب است بدانید که در «تنزیل عزیز» واژه عشق به کار نرفته بلکه هر چه هست از مصدر «حب» به معنای «دوست داشتن» می باشد:

«زین للناس حب الشهوات من النسا» و البنین و القناطیر المقنطره».

«ان الله یحب المحسنین»

«تحبون المال حب جما»

نویسنده : حسین عباس زاده