یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مقام و شخصیت زن از دیدگاه نهج البلاغه


مقام و شخصیت زن از دیدگاه نهج البلاغه

مسأله زن در نهج البلاغه آن چنان نیست كه بتوان بی پرده و باز آن را مطرح كرد چنانكه حتی خودیها نیز باور كرده اند كه زن در نهج البلاغه آن چنان كه باید مطرح شود مورد توجه قرار نگرفته, و احیانا سخن دشمنان را به نظر می آورد كه آنچه در نهج البلاغه در این باره آمده است با كرامت زن, با مقام انسانی زن, متناسب نیست

«الحمد للَّه الّذی جعلنا من نفس واحدهٔ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا كثیرا و نساء و الصّلاهٔ و السّلام علی اشرف بریّته و خاتم أنبیائه حبیب اله العالمین ابی القاسم محمّد (ص) و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین.

مسأله زن در نهج البلاغه آن چنان نیست كه بتوان بی‏پرده و باز آن را مطرح كرد چنانكه حتی خودیها نیز باور كرده‏اند كه زن در نهج البلاغه آن چنان كه باید مطرح شود مورد توجه قرار نگرفته، و احیانا سخن دشمنان را به نظر می‏آورد كه آنچه در نهج البلاغه در این باره آمده است با كرامت زن، با مقام انسانی زن، متناسب نیست. البته اگر ما با این دید مسئله را بررسی كنیم، دشوار است كه بتوانیم به نتیجه برسیم. اما خوشبختانه، بحث به مقدار لازم شكافته شده و ماآن چنان آمادگی را داریم كه موضوع را به دور از جوّهای انحرافی دنبال كنیم. قبل از آن كه سخنان امام بزرگ (ع) را در زمینه مقام و شخصیت زن مطرح كنم، ناگزیرم چند موضوع را تذكر بدهم.

۱) مسئله اول، موضوع دنباله روی از جوّهای كاذبی است كه احیانا در باره برخی از مسائل اسلامی بوجود آمده و یا خواهد آمد. برای این كه با یك مثال، مقصودم را رسانده باشم و از مطلب بگذرم، شما را بیاد شرایط جنگ بین المللی اول می‏اندازم كه در آن شرایط، وقتی بخشی از دنیا، علیه امپراطوری عثمانی كه بناحق اسم حكومت اسلامی را یدك می‏كشید، بسیج شده بود، و مسلمانان یعنی عثمانی‏ها بعنوان انسان‏های خشن در دنیا مطرح بودند، ناگزیر موجی علیه السلام بعنوان آیین خشن و آیین شمشیر و زور و اسلحه مطرح بود. می‏بینیم در آن شرایط انحرافی، قلم‏های نویسندگان و فكر متفكران اسلامی ما بیش از آن حد كه لازم است پیش می‏رود و اسلام را بدون توجه به آن بعدهای لازم خشونت آمیزش- كه خشونت در برابر خشونت است، خشونت در برابر ظالم و متجاوز است، خشونت در برابر استعمار و استثمار است- با سیمایی از صلح و صفا ترسیم می‏كند و در نتیجه تصویری غلط از اسلام ارائه می‏شود. فكر میكنم همین یك مثال كافی باشد.

مبادا ما در مسأله زن از دیدگاه اسلام و یا از دیدگاه نهج البلاغه، مرتكب چنین انحراف بزرگی بشویم، به جهت جوّسازی‏هایی كه غرب در این زمینه علیه اسلام و یا غربزده‏های ما علیه نهج البلاغه كرده‏اند، ما هم برای دفاع از حیثیت و دفاع از كیان خود، مسائلی از اسلام را مطرح كنیم كه از اسلام نیست. حالت تدافعی داشتن در تحلیل مسائل، همواره این ورطه و این فاجعه را به دنبال دارد. بررسی مسائل اسلامی باید به گونه آزاد باشد و به دور از این گونه جوّها و جوّسازی‏های انحرافی.

اگر ما مقام و شخصیت زن را از دیدگاه نهج البلاغه بررسی می‏كنیم، باید الزاما این بررسی به دور از این نوع تفكرات انحرافی و فشارها و تحمیل‏ها باشد، ما از این نحوه و كیفیت بررسی‏ها صدمات بسیار دیده‏ایم.

۲) نكته دیگر در آغاز بحثم، تذكر این مطلب است كه نهج البلاغه برگردانی از قرآن است. یعنی محتوا همان محتوای قرآن است كه امیر المؤمنین علی (ع) آن را در قالبی نوین و دیگر ریخته است. نهج البلاغه چیزی جز آنچه در قرآن آمده است، ارائه‏نكرده است فقط با این تفاوت كه قرآن بصورتی كلی برای تمام عصرها و نسلها سخن گفته است، اما نهج البلاغه این مسائل كلی را در رابطه با ملتی مطرح كرده است و به ما راه را نشان داده است كه مسائلی كلی قرآن را چگونه می‏شود در زمینه یك ملت به مطالعه گذاشت و با زندگی یك جامعه آن را تطبیق كرد.

امام (ع) در بررسی‏های خود در زمینه مسائل اسلامی، سعی بر آن دارد كه این ضوابط كلی اسلامی قرآنی را در مورد امتی كه با آن درگیر است تطبیق دهد. خواه ناخواه، در این تطبیق دادن، ابعاد نارسایی‏ها و كمبودهای آن جامعه به چشم می‏خورد، یعنی آنچه كه در جامعه، مانع از انطباق اصول كلی اسلام است، مورد توجه امام قرار می‏گیرد. علل و عواملی كه مانع از تطبیق و اجرای احكام كلی الهی می‏شود مورد نظر قرار می‏گیرد و به همین جهت می‏بینیم كه نهج البلاغه بیشتر به انتقاد می‏پردازد.

اصول كلی تازه نیست، اما آنچه كه در تطبیق اصول كلی به مواردش در نهج البلاغه مطرح می‏شود، كاملا تازگی دارد. بی‏جهت نیست كه در نهج البلاغه، در باره شخصیت زن سخنی در میان نمی‏بینیم، هر چه هست بصورت نقد است، هر چه هست بیان نارسایی‏هاست، هر چه هست بیان كمبودهاست. یعنی نهج البلاغه، آئینه‏وار سیما و شخصیت زن را آن چنانكه هست می‏نمایاند: كم را كم، اندك را اندك، نارسا را نارسا نه چیزی بر آن می‏افزاید و نه چیزی از آن كم می‏كند.

سخن كلی نهج البلاغه در زمینه مقام زن، همان سخن قرآن است، چیز تازه‏ای نیست. آنها كه می‏خواهند نهج البلاغه را بدون قرآن مورد بررسی قرار بدهند، مانند كسی هستند كه روح را از كالبد جدا كند. تفكیك قرآن از نهج البلاغه، تفكیك روح از كالبد است، یعنی دیگر جانی در این كالبد وجود ندارد. برای فهمیدن سیما و چهره و شخصیت واقعی زن در نهج البلاغه باید به قرآن مراجعه كرد و انتقادهای نهج البلاغه را، در كنار آن، در تطبیق مسئله مورد بحث قرار داد.

۳) نكته دیگری كه تذكر آن در آغاز بحث ضروری است این است كه در نهج البلاغه، مسائل تاریخی و مناسبت‏های تاریخی، الزاما در بررسی‏ها باید مورد توجه قرار بگیرد. مناسبت‏های تاریخی سخن امام، به مثابه قراینی است كه در كلام گفته می‏شود. اگر ما سخنی را از قرائن متصل و منفصلش جدا بكنیم، مفهوم نخواهد بود ومقصود گوینده را نخواهد رساند. مناسبت‏های تاریخی سخن امام، به مثابه این قرائن است اگر ما این قرائن را تفكیك كردیم، مقصد امام را بخوبی درك نكرده‏ایم. اگر بنا به مثال معروف لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَٔ را از یا أَیُّهَا جدا كردیم، آنچه كه قرآن می‏گوید به آن نخواهیم رسید و اگر كُلُوا وَ اشْرَبُوا را گرفتیم و به لا تُسْرِفُوا توجه نكردیم، به مفهوم واقعی و مقصد نهایی قرآن نرسیده‏ایم. همچنین است مناسبت‏های تاریخی در سخن امام.

مطالبی كه در نهج البلاغه در باره مقام و شخصیت زن آمده، كه اگر بدرستی استقصا بشود، سیزده، چهارده مورد است، در تمام این موارد، مناسبت‏های تاریخی خاصی هست كه باید آن مناسبت‏ها مورد توجه قرار بگیرد و مع الاسف، برخی، به مناسبت‏ها توجه نكرده و از آن غافل مانده‏اند. به عبارت دیگر، برداشتی كه من دارم این است كه قضایایی كه در زمینه‏های مشابه مقام و شخصیت زن در نهج البلاغه آمده است به صورت قضایای «خارجیه» است نه بصورت قضایای «طبیعیه» یا «حقیقیه». با طبیعت زن كاری ندارد، بصورت حكم كلی برای همه زنان جهان كاری ندارد، سخن از زن موجود در جامعه است با تمام نقص‏ها و نارسائی‏هایش. آنچه كه امام مورد انتقاد قرار می‏دهد، زن موجود در جامعه است و كلیه زنانی كه با چنین خصوصیات و خصایصی در جامعه ظاهر می‏شوند. اگر در طبیعت زن خواستیم تحقیق كنیم، قرآن در این زمینه، مسئله را بروشنی بیان كرده است و این در نهایت به همان مسئله بازگشت می‏كند كه قرائن و مناسبت‏های تاریخی را نباید ندیده گرفت.

۴) نكته دیگر این كه در برخی از مسائل، احكام موقت مقطعی در اسلام، چه در عصر پیامبر و چه در عصر امیر المؤمنین، وجود داشته، و این احكام ثانوی بصورت دستورهای مقطعی، سلسله‏ای از احكام بوده است كه به تناسب ظرفیت‏های زمان، بیان می‏شده است. این مسئله، هم در زمینه مقوله‏های حقوقی صادق است و هم در زمینه مباحث و مسائل دیگر كه مربوط به مسائل ارزشی است و در این زمینه ما نمونه‏هایی هم داریم. در یك مورد، وقتی كه از امام در باره سخن رسول خدا كه فرمود: «با خضاب، پیری را تغییر دهید و به یهود تشبّه نكنید» سؤال می‏شود، امام در پاسخ می‏فرماید: آری چنین است و رسول خدا چنین دستوری را داده است كه مردم، سفیدی‏های موهایشان را با خضاب پنهان كنند و موها را سیاه كنند و تشبّه به یهود پیدانكنند. شرایط، شرایط نخستین سال‏های هجرت است و بوجود آمدن اولین هسته‏های مركزیت سیاسی در مدینه و تشكیل حكومت اسلام. این دستور از طرف رسول خدا صادر می‏شود كه سفیدی‏های مو را با خضاب پنهان كنید و موهای سفید را آن چنانكه یهود برملا می‏كنند، آشكار نكنید. امام در توجیه و تفسیر این حكم می‏فرماید: «درست است كه رسول خدا چنین دستوری داد» اما این دستور در شرایطی بود كه مسلمانان اندك بودند و برای این كه این اقلیت از یك تجّمع و تشكّل ظاهری برخوردار باشند رسول خدا چنین دستوری داد. اما امروز كه نطاق اسلام، وسعت پیدا كرده است، قلمرو دین وسیع شده است و استواری یافته و پایه گرفته است، امروز دیگر هر مردی آزاد است هر راهی را راجع به رنگ موی صورتش اتخاذ كند، سپید باشد یا مشكی باشد.

ملاحظه می‏كنید كه یك دستور مقطعی، به مناسبتی خاص است.

گاهی برخی مسائل ارزشی هم به همین شكل در جامعه مطرح می‏شود. بنا به برداشتی كه دارم، برخی از مسائلی كه در باره زن و مقام و شخصیت زن در نهج البلاغه آمده است، در رابطه با این مسئله است. باز شرایط حاكم بر جامعه، اساس نظرها و دیدگاه‏ها بوده است.

۵) نكته آخری كه در مقدمه بحثم باید خیلی فشرده بیان شود و فرصت بیشتری برای بحث جالب آینده باشد، مسئله تساوی و برابری است، آنچه كه در اسلام، قرآن و نهج البلاغه دیده می‏شود، مسئله «تساوی» است نه مسئله «تشابه» تفاوت است و نه تبعیض. مسئله تفاوت‏های فیزیكی و روحی بین زن و مرد، مطلبی نیست كه انكار پذیر باشد، از مقوله حقوقی و در قلمرو جعل هم نیست كه بنشینیم آن را اثبات یا نفی كنیم و در این زمینه هم هیچ توضیحی لازم نیست. در تفاوت‏های بین این دو جنس انسان، دو گونه انسان، با حفظ انسانیت در هر دو، حكمت بالغه‏ای هست كه مسئله تقسیم مسئولیت‏هاست و این تقسیم مسئولیت‏ها ایجاب كرده تا چنین تفاوت‏هایی باشد و یا به عكس چنین تفاوت‏هایی ایجاب می‏كند كه مسئولیت‏های متفاوتی بر دوش زن و مرد باشد. متقن‏ترین و شایسته‏ترین حكم و قانون آنست كه با آنچه كه در خلقت و آفرینش انسان هست تطبیق كند. تفاوت‏ها از اساس تفاوت‏های موجود و عینی فیزیكی و روحی سرچشمه می‏گیرد، اما «برابری» یك مسئله ارزشی و حقوقی است و قابل جعل است و این مسئله‏ای است مهم. مسئله تفاوت‏ها، مسئله‏امروز و دیروز نیست. به من اجازه بدهید برای روشن شدن مطلب، باز یك مثال بزنم: امروز در بسیاری از رشته‏های علمی و تخصصی، مسأله این است كه آیا زنان می‏توانند از عهده آنها برآیند یا نه. بسیاری از متخصصان، حتی متخصصان غرب رفته و غرب دیده، حتی متخصصان غرب زده ما به صراحت مدعی هستند كه بسیاری از تخصص‏ها از عهده زنان خارج است و توانایی‏های لازم را در آن رشته تخصصی ندارند.

اما در مورد بیماری‏های زنان، اولویت با زنان است یا مردان اگر اولویت‏های شرعی، اولویت‏های ارزشی را مطرح كنیم، اولویت با زنان است. در جامعه‏ای كه با ارزش‏های والای انسانی زندگی می‏كند، در جامعه‏ای كه ارزش‏های اسلامی بر آن جامعه حاكم است، باید بیماری‏های زنان بوسیله زنان متخصص درمان بشود. اما می‏بینیم كه وقتی از خود متخصصان سؤال می‏شود، می‏گویند زنان توانایی لازم را حتی در این رشته هم از خود ندارند، البته یك اصل را ما می‏پذیریم.

حجهٔ الاسلام و المسلمین عباسعلی عمید زنجانی‏


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید