پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سیستم های پیچیده پیچیدگی چیست


سیستم های پیچیده پیچیدگی چیست

سیستم های پیچیده در مقاله ی زیر محمدرضا شعبانعلی به توضیح و شرح سیستم های پیچیده می پردازد و بعد از آن به وجود پیچیدگی در زندگی موریانه ها می پردازد و وجوه مختلف آن را مورد برسی قرار می دهد

موریانه ها یکی از میلیون ها و میلیاردها مثالی هستند که برای درک سیستم های پیچیده در دنیای اطراف ما وجود دارند.

سیستم های پیچیده، سیستم هایی هستند که از تعداد زیادی اجزای ساده تر با قواعد رفتاری و تصمیم گیری و فیزیکی مشابه (و گاه یکسان) تشکیل شده اند.

تعامل تعداد زیادی از این اجزای ساده، پیچیدگی هایی را می سازد که ممکن است در نگاه اول قابل درک به نظر نرسند.

اگر بخواهیم پیچیدگی سیستم ها را بهتر درک کنیم، پیشنهاد من، این است که به جای مطالعه و بررسی صدها سیستم پیچیده، صرفاً یکی را انتخاب کنیم و بکوشیم تا آن را عمیق تر بشناسیم.

در این حالت درک سایر سیستم ها چندان دشوار نخواهد بود.

اگر کل جامعه ی انسانی روی کره ی زمین را یک سیستم پیچیده در نظر بگیری، این سیستم از اجزای ساده تری به نام انسان تشکیل شده است.

اگر کل ترافیک یک اتوبان را یک سیستم پیچیده در نظر بگیری، این سیستم از اجزای ساده تری به نام خودرو تشکیل شده است (اینکه خود خودروها صاحب عقل هستند یا اینکه خودروها رانندگانی را به استخدام درآورده اند تا به آنها کمک کنند و به جای فکر کنند، تاثیر چندانی بر صورت مسئله ندارد).

اگر انسان را یک سیستم پیچیده در نظر بگیری، این انسان از المان ساده تری به نام سلول تشکیل شده است.

اگر اقتصاد یا سیاست در سطح جهان را یک سیستم پیچیده در نظر بگیری، اقتصاد یا سیاست هر کشور، یک المان ساده تر محسوب می شود و این المان ها در کنار یکدیگر، به پیکر اقتصاد یا سیاست جهانی، “روح” می دمند و از آن پیکری پیچیده و شگفت انگیز می سازند که رفتارها و اراده و خواسته هایش، به سادگی قابل درک نیست و چه بسا که ما انسانها، اگر درک و فهمی فراتر از این دغدغه های روزمره پیدا کنیم، به جای مسائلی ساده و بدیهی در حد “جبر و اختیار انسان” به مسائلی مانند جبر و اختیار برای پیکر اقتصاد و سیاست در جهان، بپردازیم.

گاهی دیده ای که جایی در اتوبان ترافیک می شود و تو فکر می کنی تصادفی یا مشکلی پیش آمده، به آن نقطه می رسی و می بینی هیچ خبری نیست و ترافیک از نقطه ی مشخصی به بعد، کاملاً روان می شود.

دینامیک به وجود آمدن این تراکم با دینامیک به وجود آمدن تراکم سلولی در پوست به عنوان یک جوش یا زگیل، تفاوت جدی ندارد.

شاید نگاه کردن به انسان به عنوان زگیلی بر تن عالم هستی بتواند درک و شهود جالب و عمیقی ایجاد کند.

اگر عمری و فرصتی و “شرایطی” بود، به نظرم باید برای این الگوی متشابه اسم Emerged Complex Congestion را انتخاب کنم و در موردش بیشتر بنویسم.

زندگی موریانه ها - انواع موریانه ها - و درک بهتر سیستم های پیچیده بگذریم.

حرفم این بود که حالا که این جهان، به طرزی زیبا و کریستالی (و اگر علمی تر بگویم فرکتالی) خودش را به شکل های مختلف و در مقیاس های متفاوت، تکرار و تقلید می کند، موریانه ها مورد مناسبی برای شروع تفکر بیشتر و بهتر در مورد سیستم های پیچیده هستند.

البته راستش را بخواهی، فکر می کنم یکی از بهترین مثال ها بعد از جامعه موریانه ها، جوامع انسانی مجازی یا همین شبکه های اجتماعی خودمان باشد. اما معمولاً مطالعه و اندیشیدن به چیزی که خود در آن نقش مستقیم نداریم، از سوگیری های کمتری برخوردار است و ساده تر خواهد بود.

گاهی فکر می کنم مفهوم مهاجرت هم چیزی شبیه این است.

کسانی بهتر و بیشتر می توانند محل زندگی خود و جامعه ی خود را بشناسند و بفهمند که برای مدتی، از آنجا مهاجرت کرده باشند.

فکر می کنم بزرگترین کشف کریستوف کلمب، آمریکا نبود.

بلکه کشور خودش اسپانیا بود، وقتی پس از بازدید از آمریکا، به آنجا بازگشت و با نگاهی متفاوت، به جایی که همیشه در آن زیسته بود، نگریست.

بنابراین، با فهم امروز من (که نمی دانم تا چه زمان چنین بماند و در آینده چگونه توسعه پیدا کند) درک انسان و جوامع انسانی و تعامل اقتصادی و اجتماعی انسانی، پس از مهاجرتی عمیق و جدی به جهان های پیچیده ی دیگر (از جمله دنیای موریانه ها) چندان دشوار نیست. یا بهتر بگویم به طرز شگفت آوری ساده و واضح است.

در موریانه ها می توانی ساده ترین سطح زندگی اجتماعی را ببینی. به این سطح ساده ی زندگی اجتماعی Eusocial Life گفته می شود (نمونه ی سطح پیچیده تر، همان زندگی اجتماعی یا Social Life است که برخی از موجودات از جمله انسان، به آن سطح رسیده اند).

ساده ترین سطح زندگی اجتماعی (که موریانه ها هم شامل آن هستند) با رفتارهای شاخص زیر تعریف می شود:

آمادگی برای حمایت از نوزادان و کودکان حتی وقتی فرزند خودشان نیستند (موجودی که فقط از فرزند خودش حمایت می کند و سرنوشت و وضعیت فرزندان دیگران برایش مهم نیست، در سطوح اولیه ی حیوانی است و هنوز نمی توان گفت به سطح شعور زندگی اجتماعی دست یافته است).

توانایی تقسیم کار و پذیرش تقسیم کار

هم پوشانی عمر نسل بعد با نسل قبل. به عبارتی، پدرها و مادرها قبل از تولد نوزاد خود نمیرند. در این شکل از زندگی، بخشی از دستاوردهای نسل قبل می تواند از طریقی غیرژنتیکی به نسل بعد منتقل شود (هر چه این توانمندی بیشتر باشد، تطبیق پذیری و هوشمندی آن موجودات بیشتر خواهد بود و به آن گاهی، توارث افقی یا توارث اُریب هم می گویند).

اگر چه مورچه ها و موریانه ها و زنبورها، همگی نمونه هایی از موجودات اجتماعی ساده (Eusocial) هستند و مطالعات زیادی در مورد آنها انجام شده، اما به نظر می رسد موریانه ها از لحاظ سیستمی و مقاومت و قدرت سیستم اجتماعی (Strength & Robustness) در موقعیت برتری قرار داشته باشند که مطالعه ی آنها را آموختنی تر و جذاب تر می کند .

موریانه ها حدود سیصد میلیون سال بر روی زمین زندگی کرده اند و نژادهایی از دایناسورها بوده اند که فقط از موریانه ها تغذیه می کرده اند.

لازم به توضیح نیست که دایناسورها مرده اند و موریانه ها مانده اند تا همیشه به ما یادآوری کنند که قدرت و بزرگی، رمز ماندگاری نیست.

راستی همان روزها که قول داده بودم برایت بنویسم، تصادفاً دایناسوری را دیدم و عکسش را انداختم تا برایت بیاورم. دیر شد اما هنوز بیات نشده:

دایناسورها و موریانه ها - مثالی برای درک سیستم های پیچیده و پیچیدگیدانش و تحلیل امروز ما نشان می دهد که احتمالاً موریانه ها هم در کنار خرس آبی، از جمله موجودات متواضع و بی ادعایی هستند که بدون این همه جان کندن های ما و ابزارسازی و درس خواندن و ایجاد ساختارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و دموکراسی و جنگ و خونریزی و از بین بردن هم نوع و غیرهم نوع، بعد از انقراض ما به زندگی خود ادامه خواهند داد و احتمالاً در دل خود، به حماقت و ساده اندیشی ما موجودات خنگ احمق بیشعوری که با این همه جان کندن، هنوز برای زنده ماندن راهی جز دریغ کردن زندگی از هم نوعان خود نمی دانیم، می خندند.

صادقانه تر بودم، حتی نمی خندند. خندیدن هم از ساده اندیشی ما نشات می گیرد و عادت مان به مقایسه کردن خود با دیگری یا وضعیت موجود با وضعیتی که نیست یا وضعیتی که می توانست باشد.

موریانه ها انواع متعددی دارند که سه نوع آنها بسیار زیادند و عملاً می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد.

موریانه های سرباز که با مورچه های مهاجم می جنگند. موریانه های سرباز عموماً نابینا هستند و موارد بسیار معدودی مشاهده شده که دیدی بسیار محدود داشته باشند.

این موریانه ها، حتی توانایی هضم چوب و سلولز هم ندارند. اما جامعه ی موریانگان از آنها حمایت می کند. موریانه های کارگر (که دسته ی دوم هستند) معده ی خوبی دارند. آنها سلولز را می خورند و هضم می کنند و هضم شده ی آن را از طریق دهان یا مقعد، به موریانه های سرباز می دهند تا وقت آنها به این کار گرفته نشود.

موریانه های ملکه هم هستند که روزانه بیست تا سی هزار تخم می گذارند تا نسل موریانه ها را حفظ کنند.

اما همین المان های ساده (میلیون ها نفر موریانه در سه شکل و به سه وظیفه) به چند دستاورد مهم رسیده اند که انسان، هنوز نتوانسته آنها را به دست بیاورد:

آنها در بین خود جنگ و نزاع ندارند و کاملاً همکارانه و بر اساس تعامل زندگی می کنند.

آنها بیش از سیصد میلیون سال بر روی زمین زندگی کرده اند و جامعه ای گسترده تر از جامعه ی انسانی دارند. وزن موریانه های روی کره زمین از وزن انسانهای روی کره زمین بیشتر است.

پیچیدگی یک مجتمع موریانه ای یا شهرک موریانه ای یا شهر موریانه ای، بر اساس استانداردهای شهرسازی، در حد پیچیدگی یک شهر چند میلیون نفری انسانی است. به عبارتی در دانش معماری و شهرسازی، از انسانها پیشرفته تر هستند.

در صورت بروز تهدید بیرونی که می تواند از حمله ی لشکرهای بزرگ مورچه یا سیلاب های ناشی از باران نشات بگیرد، می توانند به سرعت، تمام شهر خود را به نقطه ی دیگری منتقل کنند. اگر ابعاد شهر آنها را با شهرهای خود بسنجیم، شبیه این است که در اثر سیل در تهران، همه ی مردم در کمتر از یک روز تهران را به جایی دورتر از کرج منتقل کرده و فردای آن روز، بدون هر گونه اختلال یا مشکل، زندگی روزمره خود را ادامه دهند.

آیا باید در برابر این عظمت و دانش و تطبیق پذیری این موجود پیچیده، سرتعظیم به فرود آورد؟

لااقل به نظر من بله.

اما اگر می خواهیم سر تعظیم به فرود آوریم، صرفاً به دلیل دانش معماری یا شهرسازی یا هم نوع دوستی یا تقسیم کار و تعهد یا مدیریت بحرانهای شهری نیست.

شگفت انگیزی این ماجرا در این است که موریانه ها سیستم تصمیم گیری مرکزی ندارند.

وقتی باران می بارد و سیلاب می شود، هیچ موریانه ای وجود ندارد که تصمیم بگیرد جابجا شوند. و یا حتی در مورد محل جدید تصمیم بگیرد.

هر کس، به همان اندازه که می فهمد و می داند و بر اساس قوانینی که آموخته است، تصمیم می گیرد و رفتار می کند و حاصل، این می شود که ما می بینیم.

موریانه ها دانشگاه ندارند تا بخشی از عمر کوتاه چند ساله ی خود در این جهان را مانند ما برای شنیدن حرف های پوسیده و خریدن کاغذ صرف کنند.

به عبارتی، دانش آنها، تصمیم گیری آنها و رفتار آنها توزیع شده یا Distributed است.

اگر می خواهی لذت بیشتری از این نمایش زیبای عالم هستی که موریانه ها آن را بر روی صحنه برده اند ببری، پیشنهاد می کنم به جای جامعه ی موریانه ها نام دیگری به کار ببر. پیشنهاد من مورسان است. مورسان، از ریشه ی موریانه و انسان است و می توانی فرض کنی که یک پیکر واحد است.

احتمالاً موریانه ها هم وقتی سلول های تن من و تو را می بینند، به سجاد سلیمانی یا محمدرضا شعبانعلی، جامعه ی سلولی نمی گویند. بلکه انسان می گویند.

تنها ویژگی مورسان در برابر انسان این است که سلول های مورسان می توانند با کمی فاصله نسبت به یکدیگر هم زندگی کنند که متاسفانه هنوز در توانمندی ما انسانها نیست.

از اینجا به بعد، ترجیحم این است که فکر کردن و تحلیل کردن باقی ماجرا را بر عهده ی خودت یا زمان دیگری بگذارم.

اما فراموش نکن که اگر به مورسان ها فکر می کردی، آنها را بر اساس معیارهای خود نسنجی.

انسانها، انبوهی از کلمات بی معنا را اختراع کرده اند که جبر و اختیار و آگاهی و خودآگاهی، تنها بخشی از این مصنوعات بی خاصیت و گمراه کننده ی آنهاست.

اگر خودآگاهی یا آگاهی یا جبر یا اختیار را بخواهی در میان کلمات، طبقه بندی کنی، نه اسم هستند. نه فعل. نه قید. نه صفت.

بلکه آنها را می توان تجلی وحدت اجزای ساده تر دانست. مورسان هم که من گفتم، در کنار انسان، به خانواده ی مصداق های تجلی تعلق دارد.