پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

پرسش از جنگ آیا آغاز جنگ اجتناب ناپذیر بود


پرسش از جنگ آیا آغاز جنگ اجتناب ناپذیر بود

جنگ هشت ساله عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران, از منظرهای گوناگون نظامی, سیاسی, اقتصادی, فرهنگی و قابل بحث و بررسی است در این میان پرسش هایی نیز وجود دارد که فارغ از انگیزه مطرح کنندگان آن, تامل در آنها می تواند به فهم هر چه دقیق تر این رویداد عظیم در تاریخ ایران کمک کند

جنگ هشت ساله عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران، از منظرهای گوناگون نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... قابل بحث و بررسی است. در این میان پرسش هایی نیز وجود دارد که فارغ از انگیزه مطرح کنندگان آن، تامل در آنها می تواند به فهم هر چه دقیق تر این رویداد عظیم در تاریخ ایران کمک کند.

یکی از این پرسش های کلیدی این است؛ آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بود؟ سابقه طرح این پرسش به اوایل جنگ(دوران ریاست جمهوری بنی صدر) و ناکامی در آزادسازی مناطق اشغالی و مشاهده آثار مخرب تجاوز عراق باز می گردد. در مورد این پرسش دو رویکرد کلی وجود دارد.

۱) جنگ و ماهیت انقلاب اسلامی

در این رویکرد تجاوز عراق به ایران با تکیه بر ماهیت انقلاب اسلامی و تهدید منافع قدرت های بزرگ از یک سو و از سوی دیگر تغییر موازنه قدرت در منطقه و پیدایش خلاء قدرت و تلاش عراق برای جبران ناکامی های پیشین با لغو قرارداد۱۹۷۵ الجزایر و پرکردن خلأ قدرت در منطقه، بررسی و تبیین می شود. در واقع عراق اراده جنگ داشت و با تحلیلی که از وضعیت داخلی ایران و اوضاع منطقه و بین المللی داشت، دستیابی به پیروزی با جنگ برق آسا را سهل و آسان می پنداشت و لذا ریسک تصمیم گیری تجاوز به ایران را پذیرفت و به نمایندگی از منافع غرب و ارتجاع منطقه علیه انقلاب اسلامی ایران وارد عمل شد.

۲) جنگ و اهرم دیپلماسی

در رویکرد دوم، ضمن پذیرش ماهیت رژیم بعثی و شخصیت صدام و بهانه جویی عراق برای تجاوز به ایران، این نظر مطرح است که ایران به دلیل وضعیت نامساعد داخلی باید با تکیه بر اهرم دیپلماسی و ایجاد اختلاف میان عراق و کشورهای منطقه از وقوع جنگ جلوگیری کرده و آن را به تاخیر می انداخت. گروهک نهضت آزادی بر این نظر است که دولت موقت بر اساس همین تحلیل عمل کرده است. در واقع این رویکرد بیشتر درونی و بر ساختارها و نحوه تصمیم گیری و رفتارهای ایران در برابر عراق تاکید می کند.

درباره استدلال رویکرد دوم طرح این پرسش ها ضروری است؛ مطالبات رژیم بعث از ایران چه بود؟ با توجه به وضعیت داخلی کشور -اعم از برآورد قدرت نظامی، ثبات سیاسی، توانایی اقتصادی و...- آیا امکان مذاکره و رسیدن به تفاهم با این رژیم وجود داشت؟ آیا برآورده کردن خواسته های این رژیم می توانست مانع جنگ شود؟

والتر لیمپن در این زمینه معتقد است: «کشوری دارای امنیت است که در صورت احتراز از جنگ،مجبور به فدا کردن منافع حیاتی خود نباشد و در صورت وقوع جنگ، منافع حیاتی خود را با پیروزی در جنگ حفظ کند.»

در میان تحلیل های ارائه شده برای اثبات اجتناب پذیری جنگ سه موضوع بیش از سایر موضوع ها خودنمایی می کند:

۱) نخست سر دادن شعارهای انقلابی از سوی ایران است و چنین استدلال می شود که » این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت و این فکر برای آنها ایجاد شد که اینها به این شکل که پیش می روند فردا نوبت ماست.»

۲) مسئله بعدی تصرف سفارت امریکا در آبان ۱۳۵۸ می باشد. این موضوع چون اوضاع بین المللی را به زیان ایران تغییر داد و مناسبات ایران و امریکا را تیره کرد، عاملی موثر در تسهیل آغاز جنگ ارزیابی می شود.

۳) علاوه بر این بی توجهی ایران به تحرک دیپلماتیک و مذاکره با عراق و بی تجربگی کادر سیاسی کشور و بی توجهی به اصول روابط بین الملل عاملی برای زمینه سازی تجاوز به خاک ایران بود.

در مورد ادعای نخست، باید گفت؛ تجاوز عراق به کویت و اشغال این کشور - که بیشترین کمک ها را در جنگ به صدام کرده بود- نشان داد این تحلیل چقدر ساده لوحانه بوده است.

درباره ارتباط تسخیر سفارت و آغاز جنگ نیز باید توجه داشت با پیروزی انقلاب اسلامی ایران استراتژی منطقه ای آمریکا فروریخت و این گونه نبود که با تسخیر سفارت آمریکا دشمن انقلاب شود و اساساً انقلاب ماهیتی ضد آمریکایی داشت. لذا اگر چه این مسئله مورد بهره برداری رژیم بعث قرار گرفت و نمی توان گفت اگر لانه جاسوسی به تسخیر درنمی آمد، جنگ نیز آغاز نمی شد.

در مورد استفاده از ابزارهای دیپلماتیک نیز باید این نکته را در نظر داشت که دیپلماسی در شرایطی مفید خواهد بود که از موضع قدرت باشد. جوزف فرانکلین در کتاب روابط بین الملل در جهان متغیر می گوید «ابزار نظامی زمینه اطمینان و ثبات را برای دیپلماسی فراهم می آورند. مذاکره از موضع قدرت قاعده و ضابطه دقیقی است. بی پشتوانه قدرت نظامی هیچ دولتی اگر مورد فشارهای غیر قابل مقاومت و تهدید قرار گیرد، نمی تواند از دادن امتیازهای زیانبار به منافع آن خودداری کند...توان نظامی به تنهایی کافی نیست. مگر آنکه دشمن از آن آگاه باشد و آن را در نظر گیرد.»

با توجه به اینکه ایران پس از انقلاب فاقد مولفه های قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی بود، مذاکره با عراق و راه حل سیاسی نتیجه ای جز از دست دادن منافع ملی و دادن امتیازهای حیاتی نمی توانست داشته باشد و هیچ تضمینی هم وجود نداشت که مذاکره و دادن این امتیازات، عراق را از تجاوز منصرف کند. در ضمن در زمان دولت موقت، مذاکره ای با شخص صدام نیز در هاوانا انجام شد. مذاکره ای بی نتیجه که حاکی از مقاصد شوم رژیم بعث بود.

در حالی که عراق به صورت آشکار هدف خود از چالش با ایران را تجزیه خوزستان، لغو قرارداد ۱۹۷۵ و جدایی سه جزیره تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی عنوان می کرد، منطق و عقل سلیم حکم می کند در چنین شرایطی امتیاز دهی نه تنها طرف مقابل را از فشار و تهدید منصرف نکرده بلکه زمینه را برای مطالبه خواسته های جدید و گسترده تر فراهم می کند.

کوهن در این زمینه معتقد است: »اگر دیپلماسی آرام نتواند، تلاش های دیگران را برای بسط محدوده های موجود رفع نماید، آنگاه حفظ قواعد بازی به طور مناسبی بستگی به تمایل و توانایی یک طرف برای تضمین اجرای قواعد دارد. لذا آخرین مرحله حفظ قواعد، قدرت طرف برای دفاع قاطع از منافعش می باشد، بدین خاطر است که قواعد بازی در هر زمانی بستگی به توزیع قدرت دارد.»

راه حل دیگری که در این زمینه مطرح می شود، سیاست یارگیری است. در حالی که مناسبات قدرت در منطقه با پیروزی انقلاب اسلامی کاملاً دستخوش تغییر شده و ایران سیاست «نه شرقی، نه غربی» را در پیش گرفته بود، این سیاست به لحاظ تئوری و عملی غیرقابل اجرا بود. با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکا از متحد استراتژیک ایران تبدیل به دشمن شماره یک آن شد. شوروی نیز با اشغال افغانستان، به تیرگی روابط خود با ایران افزود. این در شرایطی بود که عراق در جهت منافع آمریکا و کشورهای منطقه حرکت کرده و از پشتیبانی کامل شوروی نیز برخوردار بود.

با توجه به تمام مسائل مطرح شده در پایان می توان گفت با توجه به ماهیت انقلاب اسلامی و تاثیرات داخلی و منطقه ای آن و ماهیت رژیم بعث و بلند پروازی های صدام، آغاز جنگ را اجتناب ناپذیر می نمود.

روابط عمومی نیروی زمینی سپاه