شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
بازیگری که از بازیگری متنفر است

● راننده تاکسی و من
دانیل دی-لوئیس «راننده تاکسی» را سال ۱۹۷۶ در ۱۹ سالگی دید. وقتی ماه اوت گذشته با او در آپارتمانش در منهتن نیویورک ملاقات کردم، در این باره گفت: «تجربه بسیار روشنگری بود. در همان هفته اول، پنج یا شش بار فیلم را دیدم و به شدت مسحور آن شدم.
تا آن زمان شناختی از آمریکا نداشتم، اما احساس میکردم با این فیلم میتوانم به تصویری اجمالی از آمریکا دست یابم.» بیرون از خانه باران شدیدی میبارد. دانیل دی-لوئیس به همراه همسرش ربکا میلر و دو فرزندش، هنگام حضورشان در نیویورک، در این محل اقامت میکنند.
● سینمای منفور
دی-لوئیس ضمن صرف ناهار چنین ادامه میدهد: «در جایی که بزرگ شدم، حتی صحبت درباره حضور در سینما هم یک جور کفر به حساب میآمد، چه رسد به حضور در فیلمهای آمریکایی. به ما یاد داده بودند که نهایت آمال و آرزوهایمان حضور در نمایشهای کلاسیک باشد و تنها از این طریق میتوان بازیگری توانا بار آمد. هیچوقت به این موضوع اعتقادی نداشتم. من در یک خانواده متوسط و با فرهنگ انگلیسی بزرگ شدم، اما به مدرسهای در محلات جنوبی لندن میرفتم. بزرگترین مزیت این مساله این بود که میتوانستم شخصیتی شیطان در خیابان و مودب در خانه داشته باشم. از همان زمان یاد گرفتم دوگانگی شخصیتی امری محال نیست. در انگلستان اینکه اهل کجا هستید خیلی اهمیت دارد و جایگاه شما در اجتماع نیز بر همین مبنا تعیین میشود. سنت بزرگ لیبرالیسم انگلیسی، در حقیقت مانعی در برابر هرگونه پیشرفت و تغییر است. اما آمریکا برای من محل متفاوتی بود. تصوری که آن دوران از آمریکا داشتم، کشوری بود که در آن به واسطه فیلمها میتوانستم انتخابهای نامحدود داشته باشم. به حضور در نمایشهای کلاسیک افتخار میکنم، اما فکر میکنم فقط برای این کارها ساخته نشده بودم. بههرحال من کمی سرکشتر از دیگران بودم و از انجام کارهایی که پیش از این بارها اجرا شده بود، نفرت داشتم.»
● آرزوها در انتظار
او میافزاید: «حسی مرموز در درونم، همیشه مرا به سمت فیلمهای آمریکایی میکشید. به این مساله اعتقاد دارم که میتوانم در دنیاهای متفاوتی زندگی کنم. من در دو دنیای مختلف بزرگ شدم و وقتی کسی در دو دنیای مختلف بزرگ شود، میتواند در چهار یا شش دنیا نیز زندگی کند. چرا باید اینقدر خود را محدود کنیم؟»
دی-لوئیس در سال ۱۹۹۲ در فیلم «آخرین بازمانده موهیکانها» به نقش یک آمریکایی سفیدپوست به نام «چشم شاهین» که در میان سرخپوستها بزرگ شده، به زیبایی توانست شخصیتی با دو هویت را تجسم بخشد. از آن زمان تاکنون او در قالب شخصیتهای آمریکایی بسیار بر پرده ظاهر شده است. بیشک اگر کارگردان «عصر معصومیت»، فردی غیر از مارتین اسکورسیزی (کارگردان «راننده تاکسی») بود، دی-لوئیس هیچگاه حاضر به بازی در نقش «نیولند آرچر» در این فیلم نمیشد: «این شخصیت خیلی انگلیسی بود. آرزو داشتم نقش آدم پرشر و شورتری را به من میداد.» و اسکورسیزی در سال ۲۰۰۲ این امکان را به دی-لوئیس داد که در «دارودستههای نیویورکی»، ایفاگر نقش «بیل قصاب» باشد.
خون به پا می شود
دی-لوئیس در آخرین فیلمش، «خون به پا میشود» که پل تامس آندرسن آن را نوشته و کارگردانی کرده، نقش شخصیتی را بر عهده دارد که در آستانه قرن بیستم در کالیفرنیا به دنبال کسب ثروت از طریق کشف نفت است. این شخصیت تا حدودی برگرفته از ادوارد دانی است که برای کشف طلا و نقره از شهری به شهری دیگر میرفت و از همین راه میلیونر شد. «خون به پا میشود» فیلمی درباره جاذبه غرب، حس اغواکننده ناشی از آزادی، فرصتهای جدید که در سرزمینهای نو به دست میآید و همچنین بهایی است که باید برای موفقیتهای یکباره پرداخت. در «خون به پا میشود» نشانههایی از وقایع سیاسی اخیر ـ مانند حرص به خاطر نفت ـ نیز دیده میشود، اما این فیلم را بیش از هر چیز باید کاوشی در شخصیت انسان و تمایل بیپایان برای قدرت و ثروت، به سبک «همشهری کین» دانست.
دی-لوئیس میگوید: «پس از خواندن فیلمنامه آرام و قرار نداشتم و این برایم علامت خوبی بود. آرامش نداشتن پس از خواندن یک نوشته بدین معناست که داستان را فقط از بیرون ندیدهایم، بلکه به نوعی وارد آن شدهایم. هرگاه به سمت چیزی جذب میشوم، ابتدا سعی میکنم کمی عقبنشینی کنم و از خودم بپرسم آیا واقعا این نقش را آنطور که شایستهاش است میتوانم ایفا کنم. اگر احساس کنم قادر به این کار نیستم، هر قدر هم نقش به نظر مناسب باشد، از انجام آن خودداری خواهم کرد. در حقیقت هیچ وقت برای انتخاب نقشی صد در صد اطمینان نداشتم. همیشه پس از قبول یک نقش از خودم میپرسم آیا واقعا مناسب آن هستم؟ واقعا هیچ راهی برای کنارهگیری از آن وجود ندارد؟»
● او از بازیگری متنفر است
چنین اظهار نظرهایی باعث میشود جیم شریدان درباره دی-لوئیس بگوید: «او از بازیگری متنفر است». شریدان که در سه فیلم با دی-لوئیس از جمله «پای چپ من» - که دی-لوئیس به خاطر آن برنده اسکار شد- همکاری داشته معتقد است او کاملا مخالف نظریه «بازیگری» است. در عوض نیاز به تجسم بخشیدن کامل به یک شخصیت دارد. بدیهی است که چنین کاری نیاز به صرف زمان و انرژی فراوانی دارد و شاید به همین دلیل است که دی-لوئیس طی ۱۰ سال گذشته، تنها در چهار فیلم بازی کرده است.
بخشی از تردید دی-لوئیس ناشی از وقوف او به سبک کاریاش است که سعی دارد تا آنجا که میتواند خود را به شخصیت نزدیک سازد. در عین حال او علاقه چندانی به فاش کردن رمز و رازهای کارش ندارد: «اگر چیزی در این باره نمیگویم به خاطر پنهانکاری نیست، تنها به این خاطر است که مردم معمولا تعابیری غلط از کارهای من دارند. در بیشتر فیلمهایم نقش شخصیتهایی را بازی میکردم که زندگیشان کاملا برایم ناشناخته بود. هدف اصلی من پیدا کردن راهی برای معناپذیر کردن چنین زندگیای برای مردم است.»
● بازیگر ی که نجار بود
دی-لوئیس در نوجوانی کار روی چوب را یاد گرفت و تمایل زیادی داشت که سازنده ـ و نه طراح ـ مبلمان شود. او پیش از ورود به مدرسه هنری، مدتی پیش یک کابینتساز معروف کارآموزی کرد. دی-لوئیس از زمان ورود به مدرسه هنری، یکسره خود را وقف بازیگری کرد، اما این مساله چیزی از علاقه او به یادگیری فنون جدید نکاست. او در فیلمهایش گاهی برای تجسم بخشیدن بهتر شخصیتها، به تکرار برخی تجارب عملی آنها دست میزند. دی-لوئیس برای «آخرین بازمانده موهیکانها» یک کانو ساخت، شکار و پوست کندن حیوانات را یاد گرفت و همچنین مهارت زیادی در استفاده یک تفنگ سرپر ۶ کیلوگرمی به دست آورد که آن را همه جا، حتی سر میز شام با خود به همراه داشت.
دی-لوئیس میگوید که با نخستین سکانس از فیلمنامه «پای چپ من»، مایل به حضور در این فیلم شد. فیلمنامه «پای چپ من» بر مبنای داستان کریستی براون نوشته شده بود، مردی که مبتلا به فلج مغزی بود اما یکی از برجستهترین نقاشان و نویسندگان ایرلند شد و سکانس افتتاحیه آن چنین بود: کریستی با پای چپش صفحهای روی گرامافون میگذارد، سپس جستی میزند، سوزن دستگاه را بالا میبرد و سپس پایین میآورد. به گفته دی-لوئیس: «میدانستم انجام این کار تقریبا غیرممکن است، اما همین بیشتر مرا وسوسه میکرد.» دی-لوئیس پس از چند هفته تمرین و هشت هفته بودن در کنار بیماران فلج مغزی، موفق شد این سکانس را تنها در یک برداشت بازی کند. او برای «خون به پا میشود» نیز نزدیک به دو سال درباره آن دوره تاریخی تحقیق کرد و توانست با وسایلی که برای اکتشاف نفت در سالهای ۱۹۰۰ استفاده میشد، آشنایی کامل پیدا کند.
هنگامی که دی-لوئیس حضور در پروژه «خون به پا میشود» را پذیرفت، پل تامس آندرسن به او پیشنهاد کرد تعدادی فیلم، از جمله «گنجهای سیرامادره» (۱۹۴۸) را ببیند. «گنجهای سیرامادره» وسترنی اگزیستانسیالیستی با بازی همفری بوگارت و روایتگر داستان سه آمریکایی است که در جستوجوی طلا و ثروت به مکزیک میروند. در این فیلم نیز که مانند بیشتر وسترنها حاوی پیامی اخلاقی است، ظرفیت هر یک از این سه نفر در برابر ثروتی بادآورده، مورد محک قرار میگیرد.
● تقدیر وتقدیر
آندرسن در گفتوگویی با نگارنده «گنجهای سیرامادره» را فیلم محبوب خود دانست. او در ساختههای خود نیز همیشه تمایل زیادی به نمایش تقدیر در زندگی انسانها، به ویژه در طبیعت آزاد کالیفرنیا، داشته است. به گفته اندرسن: «در «گنجهای سیرامادره» تمام سوالها و جوابهای زندگی را میتوان یافت. این فیلم درباره حرص، جاهطلبی و بدبینی است و نگاهی دقیق به بدترین وجوه شخصیت ما دارد. هنگام نوشتن «خون به پا میشود» مدام «گنجهای سیرامادره» را جلوی چشم خود داشتم و وقتی میخوابیدم نیز خواب آن را میدیدم.»
آندرسن از زمانی که رمان «نفت!» نوته آپتن سینکلر را در کتابفروشیای در لندن دید، تصمیم گرفت فیلمنامهای بر مبنای آن بنویسد: «دچار غم غربت شده بودم و روی جلد کتاب منظرهای از کالیفرنیا نقاشی شده بود.» او فیلمنامه اقتباسی خود را تنها بر مبنای ۱۵۰ صفحه اول «نفت!» نوشت.
شخصیت اصلی این بخش از کتاب، ترکیبی از افراد مختلف از جمله ادوارد دانی بود. آندرسن میگوید: «پس از چند سفر به بیکرزفیلد و بازدید از موزههایی درباره دوران اولیه اکتشاف نفت، آمادگی لازم را برای ساخت فیلم پیدا کردم. در گوشه و کنار این موزهها انواع و اقسام وسایل مربوط به اکتشاف نفت به چشم میخورند. خوشبختانه در آن دوران، عده زیادی دوربین عکاسی داشتند و به همین خاطر عکسهای زیادی از آن سالها وجود دارد. چاههای نفت موضوعات جالبی برای عکاسان آن دوره بودند و همین کار تحقیق را آسانتر میکرد.»شخصیت اصلی فیلم نیز مانند ادوارد دانی تمایل زیادی به پیشرفت اقتصادی داشت، اما در این راه ارزشهای معنوی را نیز زیر پا میگذاشت و این موضوع بیش از همه مورد توجه فیلم قرار گرفته است. به گفته آندرسن: «دانی سفر خود را از شرق آغاز کرد و تا منتهیالیه غرب وحشی وحشی پیش رفت. مردم زیادی نیز از سراسر کشور به امید آیندهای بهتر به نیومکزیکو میآمدند. بسیاری از شیوههایی که آنان برای کشف نفت به کار میبردند، همانهایی بود که قبلا برای کشف نقره استفاده کرده بودند.»
دی-لوئیس به شدت شیفته شور و شوق این افراد شده بود: «مکاتبات زیادی از آن دوران را خواندم. بسیاری از این افراد زندگی متوسط و آراسته و زن و فرزند خود را رها کردند و دنبال بخت و اقبال روانه شدند. در میان این افراد کارمندان بانک، معلمها و کارمندان کشتیرانیها نیز دیده میشدند. همه آنان به دنبال ثروتی بادآورده راهی غرب شدند. آنها روش کارشان را نیز طی کار یاد گرفتند، چرا که تا به حال کسی چاه نفت حفر نکرده بود. این افراد در اوایل کارشان از ماهیتابه برای کندن زمین استفاده میکردند. کارهای آنان را میتوان نشانه حیواناتیترین وجوه شخصیت انسان دانست، که درون هر کثافتی را میکاود تا چیزی ارزشمند پیدا کند.»
● زندگی آمریکایی
«خون به پا میشود» را میتوان تمثیلی از اصلیترین وجوه زندگی آمریکایی نیز دانست: «تب این کار در آن دوره بسیار فراگیر بود. باوجود ناکامیهای پیاپی، آنها هیچوقت دست از حفاری برنمیداشتند چرا که امید داشتند دفعه بعد، دری از آسمان باز شود و باران ثروت بر سرشان ببارد. عده زیادی جان خود را بر سر این کار گذاشتند، تعداد بسیاری ورشکست شدند و خیلیها نیز همچنان در فقر و ناامیدی دست و پا میزدند، اما هیچیک از این مسائل باعث از بین رفتن امیدهایی که به غرب بسته بودند نشد.» دی-لوئیس میافزاید: «غرب همیشه در کانون توجهات بوده است.
برخی اعتقاد داشتند یکی از راههای رسیدن به جاودانگی رفتن به سوی غرب است. برای این کار میبایست پیش از آنکه خورشید غروب کند، به آن رسید.» دی-لوئیس به آسمان اشاره میکند. ساعت ۵ صبح است و هوا هنوز تاریک است. «ما همه به سمت خورشید حرکت میکنیم و آرزو داریم پیش از غروب آن، آخرین شعاع امید را به دست آوریم.» در انتهای گفتوگویمان از او میپرسم از طریق شخصیتهایی که بازی کرده، دنبال این خصیصه بوده است. با لبخندی رازآمیز جواب میدهد: «برای من زندگی در درجه اول اهمیت قرار دارد. اگر قرار باشد چیزی را در شخصیتی پیدا کنم، اول سعی میکنم آن را در زندگی پیدا کنم.»
منبع: تلگراف، ۸ دسامبر
لین هیرشبرگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست