چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

نتایج انقلاب ایران


نتایج انقلاب ایران

انقلاب ها باعث شکل گیری دوره جدید زندگی و تفکر در جوامع می شوند این امر خود می تواند به شکل گیری تمدن و هویتی جدید بینجامد که کمتر ارتباطی با شعارهای انقلابی دارد به نوعی این از نتایج ناخواسته و مهم انقلاب های بزرگ است

انقلاب‌ها باعث شکل‌گیری دوره جدید زندگی و تفکر در جوامع می‌شوند. این امر خود می‌تواند به شکل‌گیری تمدن و هویتی جدید بینجامد که کمتر ارتباطی با شعارهای انقلابی دارد. به نوعی این از نتایج ناخواسته و مهم انقلاب‌های بزرگ است. انقلاب اسلامی نیز از انقلاب‌های مهم و بزرگ - اولین و مهم‌ترین انقلاب دینی در دوره مدرن- است و از این رو انتظار می‌رود که موجب تغییراتی شگرف شود. این انقلاب در خود تمام نمی‌شود،بلکه به امر فراتر از خود تبدیل می‌شود،چیزی که من از آن به عنوان «تمدن و هویت تمدنی» نام می‌برم.

انقلاب‌ها در دوره جدید نه فقط موجبات تغییر در ساختار سیاسی را فراهم می‌آورند، بلکه خود به گفتمانی جدید در بازشناسی هویت تاریخی و فرهنگی تبدیل می‌شوند. این دو نتیجه متفاوت و در عین حال مرتبط، نشان از نقش محوری انقلاب‌ها در تاریخ جهان دارد.

انقلاب با شورش‌ و هیجانات اجتماعی متفاوت است و اصرار بر این تفاوت نشان از ماندگاری انقلاب دارد. دیگر حوادث، مقطعی، زودگذر و سطحی هستند، در حالی که انقلاب ماندگار و عمیق است. نتایج آن نیز مستمر است. این سخن را هنگامی می‌توان بهتر دریافت که نسل احساساتی موافق و مخالف انقلاب جای خود را به نسلی جدید بدهد. موافقان و مخالفان نزدیک و نسل اولی همه انقلاب‌ها به استمرار فضای داوری انقلابی و ضدانقلابی دامن می‌زنند. از طرف دیگر، انقلاب‌ها در یک جامعه و شرایط نسبتا شبیه به هم دوباره تکرار نمی‌شوند. جامعه‌ای که انقلاب کرده ‌است، از انقلاب بعدی اجتناب می‌کند؛ متنی که در آن انقلاب صورت گرفته است نمی‌تواند ضدخود را تولید کند. پس هر نوع حرکت انقلابی‌ای نیاز به تغییر شرایط دارد. شاید مورد ایران در جهان مدرن یک استثنا باشد. در طول کمتر از یکصد سال دو انقلاب با مرکزیت یک شهر - تهران - و با محوریت روحانیت و روشنفکران دینی رخ داده که شعارهای اصلی‌شان نیز تا حدود زیادی نزدیک و شبیه به هم بوده است. چرایی آن گفت‌وگوی تاریخی و جامعه‌شناختی می‌طلبد که مجال آن نیست.

انقلاب‌ها باعث شکل‌گیری دوره جدید زندگی و تفکر در جوامع می‌شوند. این امر خود می‌تواند به شکل‌گیری تمدن و هویتی جدید بینجامد که کمتر ارتباطی با شعارهای انقلابی دارد. به نوعی این از نتایج ناخواسته و مهم انقلاب‌های بزرگ است. انقلاب اسلامی نیز از انقلاب‌های مهم و بزرگ - اولین و مهم‌ترین انقلاب دینی در دوره مدرن- است و از این رو انتظار می‌رود که موجب تغییراتی شگرف شود. این انقلاب در خود تمام نمی‌شود، بلکه به امر فراتر از خود تبدیل می‌شود، چیزی که من از آن به عنوان «تمدن و هویت تمدنی» نام می‌برم. تغییراتی که از فردای انقلاب اسلامی - گرچه به صورت ناخواسته - رخ داده، عبارت است از:

۱) تاریخ‌مند کردن حوادث قبل از انقلاب؛ انقلاب اسلامی با تاریخ‌مند کردن خود مجبور است که از عرصه گفتمان ایدئولوژیک به گفتمان تمدنی نقل مکان کند. در این صورت به هنگام بررسی علل انقلاب کمتر به نقش افراد پرداخته می‌شود و در برابر، نقش جریان‌هایی که انقلاب را ساخته‌اند پررنگ خواهد شد. این اتفاق هم‌اکنون در حال وقوع است و نشانه‌های آن نیز اقبال عامه مردم به کتب تاریخ انقلاب اسلامی است.

۲) بازخوانی دقیق عملکرد رژیم پیشین؛ این امر از طریق گفتمان دووجهی «نفی رژیم پیشین» و «بازتولید رژیم پیشین» از طرف ضد انقلابیون و مدافعان رژیم پیشین در تبعید یا زندان میسر می‌شود.

۳) جست‌وجوی تاریخی ریشه‌های انقلاب؛ در مورد وقوع انقلاب اسلامی و نقطه آغاز آن چندین ادعا وجود دارد. اول اینکه انقلاب اسلامی از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شده و کمتر با گذشته رابطه دارد. دوم اینکه انقلاب اسلامی ریشه در حوادث ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دارد. سوم اینکه انقلاب اسلامی در ادامه نهضت ملی است. چهارم اینکه انقلاب اسلامی در ادامه انقلاب مشروطه است. پنجم اینکه انقلاب اسلامی بازتولید سلسله صفویه است و ششم اینکه انقلاب اسلامی تکرار نهضت کربلا و اسلام است.

تکثر دیدگاه‌‌ها درباره نقطه آغاز انقلاب حکایت از نمادین شدن انقلاب اسلامی و ضرورت جست‌وجویی تاریخی دارد. اگر بخواهیم خیلی واقع‌بین باشیم انقلاب اسلامی ریشه در حوادث سال ۱۳۴۲ به بعد و حوادث سال ۱۳۵۷ دارد. حال چرا باید تاریخ آن را خیلی به عقب برد؟ زیرا ضرورت فهم تمدنی از این انقلاب در ایران وجود دارد.

۴) شکل‌گیری هویتی جدید با ویژگی‌های جدید.

۵) پیوند زدن گذشته با حال.

یکی از نتایج صریح و سریع انقلاب اسلامی در حوزه فکر، طرح اندیشه‌ها و متون فرهنگی گذشته به «زبان حال» است. برای توضیح این سخن ناگزیر از یک مقایسه هستم، مقایسه‌ای میان دو رویکرد به متون فرهنگی و ادبی ایران عصر قدیم. با ظهور جریان ایران‌شناسی در قرن گذشته و گسترش آن، گروه بزرگی از روشنفکران ایرانی به تاسی از غربی‌ها تلاش کردند متون ادبی، فرهنگی و تاریخی ایران قدیم را برای مخاطبان امروزی قابل فهم کنند. این تلاش با ترجمه و حاشیه‌نویسی این متون شروع شد و در نهایت به تاسیس مراکز آموزشی، پژوهشی و تحقیقاتی متعدد انجامید. گرچه آنان کارهای ارزشمند زیادی انجام دادند اما مشکل همچنان باقی ماند، چراکه این متون - همچون آثار حافظ و سعدی - تنها دست قشری از طبقه متوسط افتاد و وسیله‌ای شد برای جلسات بزم و بهانه‌ای برای گفت‌وگوهای ادبی و فرهنگی آنان. اما پس از انقلاب اسلامی، هر یک از دانشمندان و متفکران اسلامی منشاء شکل‌گیری عرصه گفتمانی شدند. حافظ و سعدی و مولوی از یک طرف، عرفا و صوفی‌ها از یک طرف، فلاسفه و متکلمین از یک طرف، شاهان و فاتحان و جنگاوران هم از طرفی دیگر.

حضور همه این افراد و جریان‌های فکری موجب شد تا بر غنای حوزه فرهنگ و اندیشه ایرانی افزوده شود و از این طریق امکان پیوند میان حال و گذشته فراهم آمد. امروز حافظ به همان اندازه در ایران مطرح است که شعرای معاصر. نادرشاه و داریوش و سلطان‌حسین و مابقی شاهان نیز در عرصه حاضر شده‌اند؛ بعضی برای نقد، بعضی برای دفاع و بعضی برای تفریح.

البته یک اتفاق دیگر هم افتاده که آن تاریخی شدن حوادث امروز ایران است. اینطور نیست که حوادث امروز ایران مانند حوادث گذشته مورد مراجعه قرار گیرد. بعضی از حوادث امروز تاریخی‌تر از حوادث تاریخی جلوه می‌کنند.

۶) گذر گفتمان انقلابی از ساحت ملی به تمدنی؛ تاثیر انقلاب ایران از ساحت ملی فراتر رفته‌است، به‌گونه‌ای که آن را باید در عرصه‌ای وسیع‌تر که تمدن نام دارد، بررسی کرد. به عنوان مثال، انقلاب ۱۶۸۸ انگلیس تنها یک انقلاب ساده نمی‌توانست باشد. این انقلاب تمدنی اروپایی را خلق کرد که در مرکزیت آن انگلیس قرار داشت. این انقلاب بر فرانسه هم تاثیر گذاشت، آن‌گونه که در بحث علل انقلاب فرانسه، نمی‌توان انقلاب انگلیس را نادیده گرفت. انقلاب فرانسه نیز به نوبه خود فرانسه را به مرکز تمدن اروپا تبدیل کرد و... انقلاب چین نیز چین را مدعی اصلی تمدن آسیایی کرد، در حالی که پیش از آن چین کشوری بود با اقتصاد مبتنی بر کشاورزی.

اکنون چین به نمایندگی از تمدن آسیایی در مقابل آمریکایی قرار گرفته که نماینده تمدن غربی است و رقابت میان آنها در عرصه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی روز به روز جدی‌تر خواهد شد. اگر تمدن روسی در مقابل تمدن آمریکایی شکست خورد، این بار معلوم نیست که تمدن چینی برآمده از انقلاب چین هم شکست بخورد. البته حضور کسی چون اوباما -که شکل و شمایل جهان سومی دارد- بر مسند ریاست‌جمهوری آمریکا می‌تواند به منزله رویارویی جدیدی با چین جهان سومی باشد. شاید افرادی چون بوش که نماینده مرکز آمریکا هستند توانایی کافی برای رقابت با تمدن آسیایی با مرکزیت چین و احتمالا هند را نداشتند که جامعه آمریکایی رئیس‌جمهوری با شمایل مردمان جهان سوم را انتخاب می‌کند تا بتواند - با هزینه کمتری - به جنگ با تمدن چینی برود.

با توجه به مثال‌های فوق آیا می‌توان به این اصل رسید که انقلاب اسلامی به تمدن ایرانی می‌انجامد؟ من مدعی این بحث هستم. اما چگونه؟ با چه ابزاری؟ چین از ابزار صنایع حاشیه‌ای بهره گرفت و هند از روحیه سازگاری و مدارا و صلح. ما چطور؟ آیا می‌توان از طریق جنگ و رویارویی با تمدن آمریکایی به تمدنی جدید برسیم یا اینکه راهی دیگر باید جست‌وجو کرد؟ این راه چیست؟ چگونه باید دنبال شود؟

انقلاب اسلامی چون مانند انقلاب «شاه و مردم» در دوره پهلوی دوم از بالا صورت نگرفت، در شکل‌دهی به هویت ایرانی تعیین‌کننده بوده‌ است. مردم ایران نمی‌توانند انقلاب اسلامی را نابود کنند اما می‌توانند انقلاب «شاه و مردم» را نابود کنند. همان گونه که شد. این فرض در مورد دیگر انقلابات هم صادق است. انقلاب انگلیس، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و... همه ماندگار و منشاء تغییرات عمده‌ای شده‌اند. ماندگاری انقلاب اسلامی نیز خود امری است که جنبه هویتی یافته ‌است. ضرردیدگان و بهره‌مند شدگان از انقلاب، کنشگران موافق و مخالف، رهبران و مریدان، ناظران و داوران همه در کنار هم موجب شده‌اند تا فضای جدیدی در جهان در مورد انقلاب اسلامی شکل بگیرد.

انقلاب اسلامی ضمن اینکه عنصر هویتی است، عنصر مدرنیت ایرانی هم هست. به همین دلیل نیز خود به پدیده‌ای مناقشه‌برانگیز تبدیل شده است. از یک طرف معنای هویتی و تاریخی دارد و از طرف دیگر معطوف به نیازهای مدرن است، نیاز به جامعه‌ای باز و دموکراتیک‌تر از آنچه که در زمان محمدرضاشاه پهلوی وجود داشت. اعتراض انقلابیون به محمدرضا شاه این نبود که تو جامعه را باز گذاشته‌ای و ما می‌خواهیم جامعه بسته داشته باشیم. اتفاقا گفته می‌شد که تو جامعه ایران را بسته نگه داشته‌ای و ما می‌خواهیم جامعه ایرانی به سطح اول جهان ارتقا یاید. انقلابیون، رژیم پهلوی را به‌دلیل نخبه‌کشی، تشویق نخبگان به مهاجرت و عدم توانایی در استفاده از متخصصان و دانشمندان و نخبگان نقد می‌کردند و مدعی بودند که آنها خواهند توانست جامعه‌ای متعادل با حضور همه معتقدان به اسلام و ایران تشکیل دهند.

تقی آزاد ارمکی