چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

انتظارات دکتر داور شیخاوندی از دولت دهم حرکت به سوی دولت پیش اندیش


شکوفه آذر

وقتی برای دکتر داور شیخاوندی توضیح می دهم منظورم از این گفت وگو، آشنایی با مطالبات سیاسی «شخص او» است، لبخندی رضایت آمیز می زند و می گوید این تاکید بر «شخص من» به من کمک می کند تا بگویم حتی در مقام یک روشنفکر یا فعال اجتماعی، خودم را نماینده دیگران نمی دانم ولی البته خواست های سیاسی من به احتمال زیاد می تواند با خواست های سیاسی دیگر فعالان و روشنفکران ایرانی همپوشانی داشته باشد. او در این گفت وگو به نکات درس آموز قابل توجهی (برای اصلاح طلبان) اشاره می کند. از جمله اینکه اصلاح طلبان اگر خود را حقیقتاً سخنگوی تفکر اصلاحی می دانند باید دست از رفتارهای اپیمته (پس اندیش) بردارند و به سوی رفتارهای پرومته (پیش اندیش) حرکت کنند و به این ترتیب حقانیت خود را نسبت به دیگر گروه ها به اثبات برسانند.
- به عنوان روشنفکری که حدود 40 سال در حیطه جامعه شناسی و آموزش و پرورش و جوانان، در دانشگاه و مطبوعات فعالیت داشته اید، چه مطالبات سیاسی در انتخابات پیش رو دارید؟

من فکر می کنم در موقعیت سیاسی کنونی، بهتر است واژه «مطالبات» را کمی تخفیف بدهیم و به «توقعات» قناعت کنیم. ما وقتی می توانیم از «طلب» حرف بزنیم که خودمان را در موقعیت یک «طلبکار» ببینیم و در جایگاه حقیقی خودمان نسبت به دولت و جامعه قرار داشته باشیم و شنونده صادق و صالحی هم داشته باشیم، اما به نظر من با توجه به بی مهری هایی که به اشکال مختلف در سال های اخیر به روشنفکران شده، بهتر است فعلاً به همان «توقعات» قانع باشیم، شاید در آینده حرکت اجتماعی به سمتی برود که تا چند سال آینده بتوانیم به موقعیتی برسیم که «طلب» خود را از دولت بخواهیم و نه «توقع» را.

-می توانید این توقعات تان را طبقه بندی کنید؟
در یک طبقه بندی ابتدایی، توقعات سیاسی من از انتخابات پیش رو به توقعات حداقلی و توقعات حداکثری تقسیم می شود. در طبقه بندی حداقلی می خواهم کاندیداها شفاف، صادق، صالح و متخصص باشند. به دنبال این، آینده نگری و مهارت در بیان و عمل نیز در جایگاه ریاست جمهوری داشته باشند. کاندیداها باید بدانند وقتی عنوان «رئیس جمهور» را یدک می کشند باید «جمهور» یا مردم را نیز در آرای خود لحاظ کنند. خود را متعلق به همه افراد ایرانی، اعم از گروه ها، احزاب، قبیله ها، قومیت ها و مذاهب مختلف ایران بزرگ بدانند. به همین مناسبت هم حمایت از منافع ملی، مانع از حمایت از منافع قومی نیست که در قانون اساسی ما مندرج شده است. در اصل نهم قانون اساسی آمده است؛ «در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیر و حفظ آن وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه یی وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.» به این ترتیب دیده می شود این ماده قانونی، راه را برای توقعات بعدی ما باز می کند.

-فاصله موجود میان کاندیداهای فعلی یا حتی پیشین را با این توقعاتی که گفتید، چقدر می بینید؟

با اینکه فقط دو ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده است، من - به عنوان یک شهروند - کاندیداهای فعلی را نمی شناسم. ما فقط از آنها اسم می دانیم و هیچ معلوم نیست آنها به کاندیداتوری خود ادامه دهند یا نه. در گذشته بنا به اینکه در آغاز جمهوریت قرار داشتیم، «حق استصوابی» به گروه یا نهادی سپرده شد و شاید نباید بعد از 30 سال تجربه، دیگر این نهاد یا گروه حق استصوابی داشته باشد. معمولاً در سایر کشورها «حق استصوابی» مربوط به احزاب است و این احزاب هستند که کاندیداهای نهایی خود را انتخاب و اعلام می کنند و به این ترتیب، مردم هم پیشاپیش می دانند آن فرد کاندیدا - به تبع اینکه نماینده آن حزب است - چه روش، برنامه و طرز تفکری دارد. احزاب در آنجا سالیان سال و نسل به نسل ادامه پیدا می کنند و شهروندان هم شاید حتی از نسلی به نسل دیگر به همان حزب رای بدهند. پس شهروندان ناچار نیستند در مدت دو ماه یا کمتر - می دانیم که اصولگرایان هنوز حتی کاندیداهای خود را اعلام نکرده اند - از میان کاندیداهای موجود، کاندیدای خود را انتخاب کنند. در آنجا فرد مطرح نیست، بلکه حزب مطرح است و اگر فردی از کاندیداتوری خود صرف نظر کند، فرد بعدی هم قطعاً از همان حزب معرفی می شود که نشان دهنده تداوم سیاست های آن حزب است. و تداوم سیاست، به معنی تداوم برنامه های سیاسی برای آینده کشور است. در کشورهایی مثل ایران، طبیعی است که کاندیداها، از سوی مردم، تنها «یک فرد» تلقی شوند و نه «نماینده یک حزب» و به تبع آن طبیعی است که «افراد» تعهد کمتری به مردم دارند تا به «حزب یا نهاد» حامی خود. این وضع اعتماد را میان مردم و حزب، نهاد یا دولت کم می کند و در نتیجه تزلزل در برنامه های درازمدت بسیار می شود و اصلاً در چنین شرایطی، برنامه ها کوتاه مدت و ضربتی می شود و مسوولان و مدیران نیز به تبع این وضعیت، کوتاه بین می شوند، چون می دانند که عمر مدیریتی آنان نیز کوتاه است.

-به هر حال واقعیت امروز این است که احزاب در ایران با اینکه از عمری قابل توجه برخوردارند اما هنوز دوران طفولیت خود را می گذرانند؟

این یک واقعیت انکارناپذیر است که اصلاحات در دوره قدرت خود اشتباهات فاحش و جبران ناپذیری کرد. هنوز هم دارند به شکل های مختلف اشتباهات خود را تکرار می کنند. آقای خاتمی بعد از آمدن ها و نیامدن گفتن ها، بالاخره با تاکید گفتند که می آیند اما هنوز نیامده و با اعلام حضور میرحسین موسوی اعلام کردند که نمی آیند. کاندیداهای دیگر این گروه هم به همین منوال عمل کردند. این نشان می دهد که حتی مفاهمه و توافق سیاسی در درون گروه های به اصطلاح اصلاح طلب هم وجود ندارد. من معتقد به چنین رفتاری نیستم. وقتی می گویم «شفافیت» شامل این موضوع هم می شود. اگر این کاندیداها با مردم با شفافیت برخورد می کردند و پیشاپیش در درون گروه خود با تدبیر به تفاهم می رسیدند و رای نهایی خود را مبنی بر آمدن یا نیامدن، اعلام می کردند، دیگر ما شاهد این بازی و بلاتکلیفی تکراری نمی بودیم. اگر کسی می آید، باید تا آخر بماند و اگر قصد ماندن ندارد، از همان ابتدا نباید بیاید. ما در خلأ حرکت نمی کنیم و در نتیجه همه رفتارهای ما، کنش و واکنش هایی در پیرامون ما شکل می دهد. از سوی دیگر رئیس جمهور کنونی، از بدو ریاست خود با سفرهای استانی در حال تبلیغ برای خود است. به هر حال تزلزل از آن سو و تبلیغ ثابت از این سو، طبیعی است که می تواند انتخاب درست را برای مردم دشوار کند.

احمدی نژاد هم از این سو اشتباهات فاحشی داشت. از جمله منحل کردن سازمان طرح و برنامه و برداشتن تصمیم های برنامه ریزی از یک نهاد و منتقل کردن آن به شخص خودش یا گروهی کوچک، بسیار اشتباه بود. اعتبارات و پول هایی که او در سفرهای استانی به مردم می دهد به این معنی است که به سازمان برنامه و بودجه پشت کرده است و خودش به تنهایی در مورد هزینه کرد بودجه های ملی، تصمیم می گیرد. او به این ترتیب، به تجارب طولانی این سازمان در برنامه ریزی درازمدت و کلان بودجه پشت کرد و به نحوی عمل کرد که به آن می توان «فله یی کار کردن» گفت. او با تصمیم های آنی اش، برنامه ریزی درازمدت برای آینده کشور را نادیده گرفت. من در اینجا دوست دارم به دو شخصیت اسطوره یی یونانی اشاره کنم به نام های اپیمته و پرومته. معنی اپیمته اساساً به معنی «پس اندیش» است. یعنی اول کاری را انجام می دهد و بعد به آن فکر می کند. مدیریت ما هم از این نوع است. اما پرومته به معنی «پیش اندیش» است که مظهری از برنامه ریزی و تعقل است. در اسطوره های ایرانی هم نمونه آن را داشته ایم. هرمز کسی است که جهان را در سه هزار سال در عالم مینوی و ذهن ساخت و سه هزار سال هم طول کشید که آن را از عالم معنا به عالم مادی، تبدیل کند. در هزاره هفتم تازه انسان را ساخت. پس او به تعقل و برنامه ریزی اهمیت می داده است و از آن نوع شخصیت های اسطوره یی نبوده است که جهان را در هفت روز به وجود آورد.

-همه می دانیم که شکل گیری و آزادی احزاب، نهادهای مدنی و رسانه ها در معنای واقعی آنان، آن چیزی است که جامعه نیاز دارد تا در نتیجه آن، برخی از مطالباتی که شما هم به آنها اشاره کردید، به دست آورده شود. در موقعیت کنونی چه مسیری را برای رسیدن به این سه اصل بنیادی برای جامعه مدنی، باید انتخاب کنیم؟

هم در قانون اساسی گفته شده و هم آنچه را که شما گفتید، به مطالبات مردم تبدیل شده است. احزاب در ایران با حزب توده، خیلی قوی شکل گرفت اما به دلایل مختلف دوام نیاورد و حزب اندک اندک به محفل تبدیل شد. مردم هم در پی آن آسیب های زیادی دیدند به همین دلیل مردم ما حزب گریز شده اند. از سوی دیگر مبلغان ضدحزب هم داریم که اصلاً هدف شان تبلیغ علیه شکل گیری احزاب و نهادهای مدنی است. این موضوع کار را در این عرصه دشوارتر می کند.


هم اکنون «سرمایه اجتماعی» در ایران در پایین ترین سطح خود قرار دارد. مردم در «کشور - شهر» تهران با جمعیت 12 میلیون نفر، یکدیگر را نمی شناسند و هر کسی برای خود زندگی می کند. یک راه حل منطقی این است که من قبلاً هم پیشنهاد داده ام و آن اینکه باید با هر منطقه تهران، مثل یک شهر برخورد کرد و امکانات یک شهر را به آن داد و نمایندگان مجلس تهران باید از این 12 منطقه - شهر، انتخاب شوند تا مردم هر منطقه، کاندیدای خود را که در همان منطقه و محله زندگی می کند، بشناسند و بر اساس شناخت به او رای بدهند. هم اکنون هیچ شهروندی نمی داند که فلان نماینده تهران، متعلق به کدام منطقه و محله است و چگونه در محیط زندگی خود، زندگی می کند. البته شهرداری و شورای شهر با تشکیل شورایاری و... تلاش هایی در جهت ایجاد «سرمایه اجتماعی» در محله ها کرده اند که مردم باید آن را غنیمت بشمارند و با آنها به تعامل برسند. البته به اعتقاد من شورا های محلی بدون حزب، معنی ندارد. مساله دیگر، دموکرات کردن مساله قضاوت است. اگر هر منطقه تهران را یک شهر تلقی کنیم، اهالی آن شهر، باید هیات منصفه آن شهر را انتخاب کنند و در نتیجه شهروندان و هیات منصفه یکدیگر را می شناسند و با سبک زندگی یکدیگر آشنایی دارند و این در تصمیم گیری و قضاوت عادلانه موثر است. انگلستان از سال 1215 میلادی این کار را انجام داده است و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

-در یک تعریف، دموکراسی یک نظام سیاسی نیست، بلکه یک سبک زندگی برای آحاد جامعه است. حسن نراقی هم در «جامعه شناسی خودمانی» به ضعف های تاریخی ایرانیان در رفتارهای اجتماعی و فردی شان انتقاد می کند و نهایتاً نتیجه گیری می کند، آن چیزی که باعث می شود حکومت ها، حکومتی کارساز و مردمی در معنی واقعی آن نباشند، همین خصلت های ایرانیان است. انگار ما ایرانیان نمی توانیم با همفکری یکدیگر بر سر مدیریت یک محله به توافق برسیم، چه برسد به مدیریت یک کشور.

من هم معتقد نیستم که باید همواره چشم به دولت داشت اما تغییر رفتار ایرانیان نیز نیاز به شروط و زمینه هایی دارد که اگر آنها نباشد، نباید به آن تغییرها امید داشت. این شروط همان آزادی در دین، زبان، گفتار، رفتار، سبک زندگی، مطبوعات و... است. تا وقتی که دولت حق خود می داند که به جای مردم فکر و عمل کند و نقش آنان را مصادره کند، وضع از این هم بدتر خواهد شد. به هر حال راه حل نهایی را من، در این می بینیم که مدیریت از سطح کلان به وسیله شهرداری ها و شوراهای محله به سطح خرد و محلات کشیده شود تا به معنی واقعی کلمه آحاد جامعه بتوانند در مدیریت شهر و کشور خود دخالت کنند.

-حالا که به انتخابات نزدیک هستیم زیاد می شنویم که مردم و حتی روشنفکران از ضرورت «انتخاب بین بد و بدتر»، حرف می زنند. مردم می گویند کاندیدای پیشنهادی، هیچ نزدیکی با مطالبات ما ندارد اما شرایط ایجاب می کند که بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم. به نظر شما اساس این نحوه قضاوت و انتخاب، محلی از اعراب دارد و این نحوه انتخاب در توسعه سیاسی و اجتماعی ما را به کجا خواهد رساند؟

در بسیاری از کشورها این یک اصل پذیرفته شده است که دلیلی وجود ندارد که همه با همدیگر موافق باشند و همبستگی داشته باشند. در آنجا اپوزیسیون محق است، به همین دلیل کاغذهای سفید در انتخابات هم شمرده محسوب می شود. برگه های سفید به معنی رای کسانی است که به رای دادن اعتقاد دارند اما کاندیدای مورد نظر خود را در هیچ کدام از احزاب پیدا نکرده اند و در نتیجه برگه سفید، به معنی رای مخالف دادن است. اگر در ایران هم برگه های سفید در انتخابات خوانده می شد مردم می دیدند رای مخالفان هر دو جناح چند درصد است. در چنین شرایطی یک رویکرد این است که برخی از مردم فکر می کنند بهتر است به کاندیدایی رای بدهند تا کاندیدای مقابل رای نیاورد، من در سال 75 در مجله «جامعه سالم» توضیح داده ام که هر رای دادن ضمن اینکه یک فعل اجتماعی است، یک حق فردی هم هست و هر کسی حق دارد چنانچه مطلوب خود را در کاندیداهای پیشنهادی نمی بیند، رای ندهد تا لااقل نزد وجدان خودش آسوده باشد.

-در یک جمع بندی، به نظر می رسد مطالبات یا توقعات سیاسی شما بیشتر به «شایسته سالاری» بازمی گردد؟

بله، آنچه من نهایتاً طالب و خواهان آن در امر سیاست هستم در «شایسته سالاری» خلاصه می شود اما جالب اینکه هر کسی در کشور ما شایسته سالاری را آن طور که می خواهد تعبیر می کند. مثلاً چندی پیش یکی از مقامات باسابقه کشور از بلندگوهای رسمی اعلام کرد برای ما راحت تر است که با افرادی که می شناسیم کار کنیم و نه با دیگران و او این محفلی و خانوادگی عمل کردن را همان «شایسته سالاری» معنی می کند، درحالی که خانواده یا محفل سالاری، درست در نقطه مقابل شایسته سالاری عمل می کند.
این مطلب در روزنامه اعتماد 30 فروردین 1388 منتشر شده و گفتگوگر آن را برای تجدید انتشار به انسان شناسی و فرهنگ سپرده است.
Shokoofeh.azar@gmail.com