یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
نقش ادبیات امروز در پیوند متون کهن با مخاطبان فردا
نخستین نسل از پژوهندگان دانشگاهیِ ادبیات در ایران به لحاظ ویژگیهای علمی، فرسنگها با ادبیاتپژوهان جوان امروز فاصله داشتهاند. آنها غالباً به سائقۀ علاقه، استعداد و هوششان وارد این حوزۀ شده و به گواهی آثار و اخبارشان جز تسلّط بر زبان فارسی و عربی و در حافظه داشتنِ بسیاری از متون و تبحّر در خواندن و شناختن نسخههای خطّی و برخورداری از فصاحت و بلاغتِ گفتاری و نوشتاری و دردمندِ ادبیات بودن، شعری هم میسرودهاند و نثری ادبی هم مینوشتهاند و بعضی حتّی از موسیقی و دیگر هنرها هم سررشته داشتهاند. از آن نسل امروز انگشتشماری باقی مانده که بسیاری از این اندک هم یا به جبر سن و سال خانهنشین شدهاند و یا به سببِ همهمۀ پوشالی داعیهدارانِ کممایه، گوشهنشین.
امروز در دانشکدههای ادبیات دو طیف در برابر هم قرار گرفتهاند. از یکسو استادان دانشمندی که میکوشند تا از دانشجویانشان نسخهپژوه و فقهالغهدان و آرایهشناس بسازند و از دیگرسو استادانی که نبض مطالعات فرهنگی روز را در دست دارند و جز اینکه عزم کردهاند تا خود را به قافلۀ نقد و نظریۀ ادبی برسانند، سعی میکنند دانشجویان تازهنفسشان را هم با خود همراه کنند. امّا حقیقت این است که در اغلب اوقات آن گروه اول در کنج کتابخانههاشان مشغول خواندن متون و تصحیح نسخههای نویافتهاند و آن گروه دوم در اتاقهاشان سرگرم بررسی و ترجمۀ نظریههای نو و تطبیق آن با متون کهن فارسی.
این میان، دانشجویانِ جوان ماندهاند و هیاهوی گروه دیگری از استادان که نه در این تمام هستند و نه در آن تمام؛ آنتیمدرنهایی که گذشته را هم بهخوبی استادانِ نسل اول نمیشناسند و نسل تازهنفس ناچار است بخش قابل توجهی از سالهای تحصیلاش را در کلاسهای ایشان به شنیدن نسخۀ کپی شده و نامفهوم آنچه بارها و بارها در کتابها خوانده و از برخی استادان طراز اول شنیده، بگذراند. نتیجهاش هم این که باوجود تعداد پرشمارِ دانشگاههای دولتی و غیردولتی و پیامنور و آزاد که قریب به اتفاقشان هم در رشتۀ ادبیات فارسی و در همۀ مقاطع، هر سال گروه گروه دانشجو میپذیرند؛ تعداد معدودی سر برمیآورند و پژوهشگر و نویسنده و نظریهپرداز میشوند.
نسل تازه میان چهارراهی مرددّ مانده که از یک طرف انبوهی از متونِ کهن انتظارش را میکشند، یکسو کوهی از پژوهشهای پرمحتوا اما ناروشمندِ پژوهشگران نسل اول برایش دست تکان میدهد، از یک سمت تودۀ عظیم و رو به رشد نظریهها و روشهای جدید و جلوۀ مطالعات تطبیقی و میانرشتهای هوش از سرش میبَرَد و آن طرفِ دیگرِ چهارراه هم کودک مهجورِ ادبیات معاصر دامنش را به سمت خود میکشد و از او همراهی میطلبد.
در میان این نسل، آنها که خرده هوش و بختی داشتهاند، بنا به راهنمایی استاد دانایی، با در نظر داشتنِ همۀ این جوانب، سر یک رشته را گرفتهاند و پیش میروند و بسیاری دیگر هم گویا قرار است تا پایان عمر در این چهارراه سرگردان بمانند؛ اما نگرانی من به عنوان دانشجوی رشتۀ زبان و ادبیات فارسی محصول نگاه به گذشته نیست، بلکه نتیجۀ اندیشیدن به آینده است.
زبانشناسان بر این باورند که تحولات زبانی، فرعِ تحولات اجتماعی و تاریخی است و جامعهای که بیشتر در گیرودار تغییر و تحوّل است، از زبان و متون کهنش بیشتر فاصله میگیرد. ایران نیز به تبع برقراری رابطۀ تنگاتنگ با فرهنگ، ادبیات، خلق و خو و زندگیِ روزمرۀ دیگر ملل، در نیم قرن اخیر دچار تحوّلات بسیاری شده است. به طوری که فاصلۀ معرفتی یک نوجوان دوازده سالۀ امروزی با همتایش در دوران پهلویِ اول نسبت به متون کهن فارسی، بسیار زیاد است و همین موجب نگرانی است.
ما چطور باید واسطۀ پیوند این نسل با ادبیات کهن باشیم؟! نسلی که باید برایش گفت: کوی یعنی کوچه، رخنه یعنی سوراخ، قبا نوعی از جامه بوده است و جامه یعنی پوشیدنی تا چه رسد به واژههایی چون مُستی، تضجّر، بُرقع، سالوس و ... .
نوجوانِ امروز با زبانی سر و کار دارد که به سرعت به سوی سادگی پیش میرود. همانطور که نوجوان و جوان دهههای چهل و پنجاه برای انتخاب واژه و پرورش روح و زبان به سراغ اشعار اخوان ثالث، نیما یوشیج، هوشنگ ابتهاج، داستانهای محمود دولتآبادی، نمایشنامههای غلامحسین ساعدی، فیلمهای بهرام بیضایی و تصنیفهای و ترانههای روزگارش میرفت، این نسل نیز به سراغ زندگیِ روزمره و جریاناتِ ادبیِ رایج در زمانهاش میرود؛ به سراغ سریالهای تلویزیونی، فضاهای مجازی، ترانههای روز، هنر پست مدرن و ... . نوجوان امروز به سرعت از ادبیات کهن فارسی فاصله میگیرد و باید چارهای اندیشید.
در اینخصوص دو پرسش جدی وجود دارد:
- آیا شاعران و نویسندگان معاصر به عنوانِ ادبیاتسازان توانستهاند ارتباط خود و به تبع آن، مخاطبانشان را با متون کهن حفظ کنند؟
- استادان و پژوهشگران ادبی چگونه میتوانند متون کهن را با جامعۀ نو آشتی دهند؟
در پاسخ به سؤال نخست باید گفت که قرنها پیش از شکلگیری رسمی دانشکدههای ادبیات، ادبیاتشناس و ادبیاتساز یکی بود؛ مثلاً حافظ به همان اندازه که در شاعری توانا بود، از دقایق بلاغی، بدیعی و نحوی هم آگاه بود و پیشینۀ شعر فارسی را میدانست. بهرهمندیهای هنرمندانۀ وی از فنون ادبی و دستمایه قرار دادنِ بسیاری از مضامین و ابیاتِ شاعران پیشین در دیوان او، گواه خوبی بر این مدعاست.
این پیوستگی در مطالعۀ آثار کهن و خلق آثار نو سالها ادامه داشت و در عرصۀ ادبیات بزرگانی را بوجود آورد که از یکسو به مطالعۀ متون کهن مشغول بودند و از دیگرسو به آفرینش سبکها و طرزهای نو؛ کسانی چون اخوان ثالث که شعر حماسی را روزآمد کرد؛ سهراب سپهری که از پسِ روزآمد کردن سبک هندی برآمد؛ هوشنگ ابتهاج و سیمین بهبهانی که سبک عراقی را به زمانه و حتی برخی وقایع اجتماعی و سیاسی روزگار خود پیوند زدند؛ و یا هوشنگ گلشیری که در بعضی آثارش شیوۀ انشای بیهقی را با موتیفهای عصر تازه همآوا نمود و... . امّا امروز تقابل بی حدّ و مرز ما با دنیا و آشنایی با ادبیات دیگر ملل و نظریههای ادبی ایشان -گرچه دریچههای تازهای را در بازشناخت متون کهن به رویمان گشوده- نسلی را هم از شاعران و نویسندگان به بار آورده که بیتوجّه به فرهنگ، ادبیات، تاریخ و اوضاع اجتماعی خویش بیوقفه در جستجوی قالبهای تازهای هستند که آنها را از سایرین متمایز کند و نتیجۀ آن پدید آمدن غزلها، رمانها، داستانکها، هایکوها و شعرهای آزادیست که تنها به قالب پرداخته، تقلیدی، از متن جامعه جدا و از اندیشۀ عصر خویش عاریست.
این امر چالش جدیدی را پیش روی استادان و پژوهشگران تازهنفس در حوزۀ ادبیات فارسی قرار داده و آنها را در برخورد با افق انتظارات نسل فردا و پیوند آن با پیشینۀ ادبی دچار مشکل کرده است.
استادانِ نسلهای اول و دوم، ادبیات کهن را به دانشجویان عرضه میکردند و این آزادی عمل را هم داشتند که بگویند: اگر از این میان چیزی را نمیپسندید میتوانید در دنیای ادبیات معاصر همتایی باب میلتان انتخاب کنید! میتوانید به سراغ شعر نیما بروید؛ به سراغ توللّی، حمیدی شیرازی، فروغ، ناتل خانلری، ابتهاج، شفیعی کدکنی، بهبهانی، سپهری، امینپور یا به سراغ داستانهای جمالزاده، هدایت، دولتآبادی، دانشور، معروفی و ... . امّا به نظر میرسد استادانِ فردا از چنین امکانی بیبهرهاند یا بهرۀ بسیار کمتری دارند. به راستی مدرسانِ آینده به دانشجویانشان چه خواهند گفت؟ چگونه رابطۀ ادبیات کهن و ادب معاصر را برقرار خواهند کرد و این دو را به زندگی نسل آیندۀ پیوند خواهند داد؟ آیا میتوانند به ایشان بگویند که اگر غزلیات سعدی را نمیپسندید به جایش غزل پست مدرن بخوانید؟!
اگر باور داشته باشیم که هنرمندان هر دوره با خلق آثار، زمانۀ خویش را معنا میکنند -همانطور که شاهنامۀ فردوسی معنایِ هنریِ اوضاع تاریخی، اجتماعی و سیاسیِ زمانۀ اوست و تذکرۀ عطار بازگو کنندۀ عصر او- چگونۀ میتوان آثار ادبیِ معاصر را که معنای زمانهایست که به لحاظ زبانی و ایدئولوژیک به سرعت از پیشینهاش فاصله میگیرد، پلِ پیوند گذشته و آینده کرد؟
این پرسشها، سؤالات جدّی و قابل بحثی هستند که نسل تازۀ دانشجویان و پژوهشگران ادبی ناچار به یافتن پاسخهایی برای آن هستند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست