یکشنبه, ۲۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 16 March, 2025
معرفی سفرنامه کولیور رایس درباره زنان ایرانی و راه رسم زندگی آنان

تحقیق درسی
سفرنامه زنان ایرانی و راه رسم زندگی آنان توسط کلارا کولیور رایس به رشته تحریر درآمده و دکتر اسدالله آزاد ترجمه آن را به عهده داشته است.
کلارا کولیوررایس زنی انگلیسی و همسر یکی از مسیونرهای ساکن جلفای اصفهان بود. وی در مجموع چهار بار به ایران سفر کرد و به وضوح از حرفه و پیشه خود سخنی نگفته است.
کولیور رایس، کلارا، 1366، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمه دکتر اسد الله آزاد، انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
مقدمه
سفرنامه زنان ایرانی و راه رسم زندگی آنان توسط کلارا کولیور رایس به رشته تحریر درآمده و دکتر اسدالله آزاد ترجمه آن را به عهده داشته است.
کلارا کولیوررایس زنی انگلیسی و همسر یکی از مسیونرهای ساکن جلفای اصفهان بود. وی در مجموع چهار بار به ایران سفر کرد و به وضوح از حرفه و پیشه خود سخنی نگفته است.
مطالب نقل شده توسط وی تقریبا مربوط به یک قرن پیش از زمان ماست. وی هدف خود از نگارش این اثر را «طرح سیمای زن ایرانی و محیط پیرامون وی، ترسیم وضع، شخصیت، قلمرو قدرت، شیوه های انجام امور و نمایاندن غم و شادیهای زنان آن روزگار برمی شمارد» (ص8)
کتاب فوق از این جهت دارای ارزش و امتیاز است که زندگی همه قشرهای زنان ایرانی چه شهری و روستایی، چه متمکن و چه درد کشیده را به تصویر می کشد. کتاب حالتی داستان گونه داشته و مطالب آن جالب و در عین حال آموزنده و سرگرم کننده است. با توجه به اینکه شرایط زندگی زنان ایرانی توسط فردی غیرایرانی با هنر کلمات به تصویر کشیده شده، لذا برداشت شخصی نیز در لابه لای مطالب به چشم می خورد که می توان حمل بر درک ناصحیح وی از روحیات زنان ایرانی کرد. شایان ذکر است که در جایی خود به این قضیه اذعان دارد و معتقد است که تنها با یک جفت چشم و از یک دیدگاه به زندگی زنان ایرانی نگریسته است.
کتاب حاضر حاوی 26 فصل است که در مجموع 282 صفحه را شامل می شود و در خرداد ماه 1366 توسط انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی با تیراژ 3000 نسخه در اختیار عموم قرار گرفت.
در مجموع کتاب حاصل طرحی کلی از زندگی زنان و پیرامون آنها است و به عقیده نویسنده «هیچ تک تصویری نمی تواند از انجام این مهم برآید.»
فصل یکم: زندگانی زنان ایرانی
نویسنده با مهاجرت آریاییها به فلات ایران آغاز و به پیشینه ایرانیان می پردازد و با نگاهی جامع تاریخ ایران را به دوره اسلامی می کشاند. از فرقه های مختلفی که در ایران ساکنند سخن میراند، آیین مسیحیت، مانی، مهرپرستی، زرتشتی، بهاییت و... را به طور کلی بررسی می کند. در مورد زنان وی معتقد است «قرنها زنان ایران سرنوشت سختی داشته اند، زن ایرانی در اسارت بود امکان پیشرفت نداشت و تمامی طرز نگرش او در قید و بند بوده در دنیایی تاریک نگه داشته شده است حتی شادی مادر بودن پرتو نوری به زندگانی او نتابانده است.» (ص 15)
با این تعریف و برای بررسی زندگی زن ایرانی در گذشته و حال، در فصول پیش رو به تمامی جوانب زندگی آنان می پردازد.
فصل دوم: زنان پارسی، یهودی و ارمنی
فصل دوم ابتدا به توصیف پارسیان یا زرتشتیان پرداخته و آنان را بازماندگان اصیل قوم ایرانی می داند و پس از توصیف ویژگیهای اقوام زرتشتی و آداب و آیینهایشان و ویژگیهای زنان زرتشتی به توصیف یک مجلس عروسی که خود شخصا در آن شرکت داشته می پردازد و تمام جزییات را مو به مو با ایجاز کلام به تصویر می کشد.
اما در ادامه قوم یهودیت را مورد تحلیل قرار داده و ویژگی زنان آنان، اعتقاداتشان، آداب و رسومشان و آیینهایشان را بررسی می کند. وی پس از بررسی زنان پارسی و یهودی به بررسی مجامعی از زنان ارمنی می پردازد. جلفای اصفهان را یکی از مکانهای تجمع آنان معرفی می کند. پیراهن و پوشش زنان و دختران ارمنی را به همراه جزییات معرفی می کند و از تحصیلاتشان سخن می گوید و با یک شرح از توصیف زیبایش خواننده را به یک عروسی ارمنی میهمان می کند. در نهایت نیز از مهمان دوستی آنها سخن گفته و بخشی از خوشترین خاطراتش را دوستی با ارمنیان میداند.
فصل سوم: زنان مسلمان شهری
در این فصل کلارا رایس به توصیف زنان مسلمان می پردازد و زنانی را که پیشتر از آنها سخن رفت زنان ایرانی نمی داند مگر آنها که بقایای رسوم زرتشتی را دارا باشند. وی معتقد است که زن زرتشتی زنی آزاد و برابر با مردان بوده اما زن مسلمان زنی محجور و بدور از هرگونه فعالیت اجتماعی است و معتقد است که از جامعه ای که زنان در آن عقب نگه داشته شوند نمی توان انتظار پیشرفت داشت.
وی با بیانی شیوا به توصیف زنان ایرانی می پردازد. پوشش آنها را توضیح می دهد و از ویژگیهای آنها حرف می زند. او معتقد است زنان ایرانی تمایلی به نقل مکان ندارند و ترجیح میدهند در همان مکان که ساکنند باقی بمانند زیرا بدلیل محدودیتهایی که دارند یافتن دوست جدید در مکان تازه برایشان دشوار است. او در توصیف زنان درباری به رفت و آمد آنها و بازدید بستگانشان اشاره می کند و اینکه هرگز بدون آنکه در کالسکه ای مخصوص سوار شوند و خواجه ای آنان را همراهی کند میسر نیست. رایس معتقد است که برای شناخت زن ایرانی حتما باید به خانه اش بروید و با او همکلام شوید وی ایرانیان را بسیار مهمان نواز و در عین حال بسیار کنجکاو و خودستا می داند.
نویسنده پس از این توصیفات به شرح میهمانیها و بازدیدهایی که از خانه های شاهزاده خانمها داشته پرداخته و تمامی اتفاقات را توصیف می کند و یکی از مسائلی که بازدید از یک شاهزاده خانم را ناخوشایند می سازد این است که هرگز نمی توان او را تنها ملاقات کرد و همواره شماری از زنان در اطراف او ایستاده و شنونده سخنانشان هستند.
با دقتی بسیار بالا به ذکر جزییات می پردازد و حتی طریقه ریختن چای و چگونگی شستن استکان توسط افراد مختلف نیز از نظر وی دور نمی ماند.
به طور کلی کلارا رایس زنان ایرانی را به گونه ای می داند که نگارش آن کار ساده ای نیست وی معتقد است «زندگی زن مسلمان از اهداف متعالی تهی است، نه آرمانی، نه اندک عشقی واقعی، نه کسب و کار جذابی، صرفا طرز نگرشی یک بعدی و پس از آن پیری که هیچکس خواهان آن نیست و آنگاه خاموشی و تاریکی، حتی زندگانی آن جهانی نیز کمتر به وی خشنودی و اطمینان می بخشد.» وی معتقد است نگرش مردان نسبت به زنان باید دگرگون شود و اگر ایران بخواهد جایگاه خود را در میان سایر کشورهای خاورمیانه بازیابد نیازمند روشنی فکر و اندیشه و دل در میان زنان و مردانش است.
فصل چهارم: زنان روستایی
این فصل به زنان روستایی و ویژگیها و پوششان می پردازد. وی زندگی زنان روستاها را نسبت به شهرها آزادتر و سالم تر و پوششان را هم مناسب تر می داند. زنان روستایی را زنانی توانا و اهل کار معرفی می کند و ذکر می کند که بسیاری از آنان در مزارع و کشتزارها کار می کنند و بسیاری از کارها نیز چون نشا برنج، خوشه چینی، آسیاب گندم، پخت نان و ... نیز توسط آنان صورت می گیرد.
ویژگیهای روستاها، انواع درختان میوه، طریقه خشک کردن میوه ها چون انگور، آلو و غیره، تهیه لبنیات محلی، چگونگی تهیه ماست، کره، پنیر و غیره از دیگر توصیفات این فصل است. رایس از بافته های روستاییان سخن گفته و حتی به طرز کار دستگاههای بافندگی اشاره می کند و از قالیها سخن می گوید. وی زن روستایی را فاقد سواد می داند و بیان می دارد که اطلاعاتش از دنیای خارج و حتی مذهبش بسیار ناچیز است و حتی بسیاری از آنان سن خود و فرزندانشان را نمی دانند. وی از مهمان نوازی روستاییان گفته و به توصیف خاطراتی که به دنبال رفتن با دوچرخه به روستایی برایش رخ داده بود می پردازد، توصیفات وی از کنجکاوی و جمع شدن کودکان به دنبال دوچرخه و پرسش و پاسخهای اهالی از وی و چگونگی پذیرایی از او از مطالب جالب توجه این فصل است.
رایس در نهایت معتقد است که رفتار و آداب و رسوم در روستاها بسیار به کندی دگرگون و متحول می شود کمااینکه هزاران روستا دور از جاده های اصلی قرار دارند که کتاب و روزنامه به ندرت به دستشان رسیده و اگر هم برسد به استثنای یک یا دو نفر بقیه توان خواندن ندارند. در مجموع آنان در دنیای کوچک و بدون ارتباط با دنیای خارج خود روزگار را می گذرانند و به اعتقاد نویسنده در این مناطق «اندیشه و زندگی محکوم است بی هیچ تحولی ادامه می یابد»
فصل پنجم: زنان ایلاتی - بختیاریها
کلارا رایس تمرکز فصل پنجم را روی توصیف ایلاتیها و شاخه بختیاریها قرار می دهد. وی بختیاریها را افراد ایل بزرگی می داند و در مورد اصل ومنشاء آنان به جمله ای از لرد کرزن اشاره می کند که معتقد است منشاء آنان «یکی از رازو رمزهای ناگشوده و ناگشودنی تاریخ است.»
وی این افراد را متحور، بی باک، سختکوش، هوشمند و تیزهوش می داند و زندگی در جوار کوههای خطرناک و نهرهایی با جریان تند و بورانهای سنگین، محلهای متنوع و ... همگی از جمله عواملی هستند که در روحیه و شیوه زندگی این افراد تاثیر بسزایی گذارده است.
اما رایس زنان بختیاری را زنانی شاداب تر از روستائیان و شهریان توصیف می کند که بسیار برای مردان ایل دارای ارزشند. وی زنان بختیاری را از نظر موقعیت و مقام تا حد زیادی برابر با زنان ایران باستان میداند. وی از کودکان و میزان مرگ و میر در آنها، شیوه لباس پوشیدن، سبک آرایش موها و ارزشهای تربیتی و بسیاری مسائل دیگر سخن به میان می آورد و این فصل را نیز به انتها می رساند.
فصل ششم: زنان ایلاتی - قشقاییها
قشقائیها و چگونگی زندگی زنان ایل قشقایی از موضوعات فصل ششم است. آنها ایل ثروتمند و پر قدرتی هستند و در این کتاب گفته می شود که تیره ای از ترکها می باشند. کلارا آشنایی با ایل قشقایی را یکی از اتفاقات تلخ و پر هراس زندگی خود ذکر کرده و به طور مفصل به توصیف این داستان و ربوده شدن خود و خانوده اش توسط آنان می پردازد. وی زنان قشقایی را از لحاظ جسمانی و رفتارو سلوک متناسب و متعادل ذکر می کند و آنان را زنانی دارای استقلال و اقتدار می داند. زنان قشقایی را زمان جوانی دارای زیبایی خیره کننده میداند که به واسطه کارهای مداوم و سخت به زودی صاحب چهرهایی تیره و آفتاب سوخته می شوند. از رسم و رسومات آنان سخن می گوید و عروسی آنان را توصیف و معتقد است که نشانه هایی از پیش از اسلام را در آنها می توان یافت.
فصل هفتم: مقام و منزلت زن
در این فصل رایس مقام ومنزلت زن ایرانی را در قالب کلمات توصیف می کند. بهعقیده او «زنجزیی از اجزا مایملک شوهر است و شوهر می تواند بنا به میل خویش هر رفتاری با او داشته باشد.» (ص 77)
وی بزرگترین ضعف اجتماعی ایران را پایین بودن اعتبار زنان می داند و زن را بزرگترین سرمایه یک ملت می داند که محروم و منزوی و محصور نگه داشتنش را موجب عقب ماندگی ایران می داند. به گفته او زن ایرانی پرده نشین است. وی زن را از نگاه جامعه موجودی می داند که هرگز توجهی به استعدادها و تواناییهایش نمی شود، فردی که با بی اعتنایی و جلوگیری از تحصیل، موجودی غافل و ناآگاه محسوب می شود. رایس آمار زنان با سواد ایرانی را تنها 3 درصد بیان میکند و زن ایرانی را فردی می داند که با غم و اندوه می زید و همینگونه زندگی را به پایان میرساند.
فصل هشتم: شوهران
نویسنده بخشی از کتاب را نیز به مردان اختصاص داده و معتقد است که مرد در سرزمین اسلامی در بالاترین سکو قرار گرفته و زن همیشه در سکوی پایین تر.
او معتقد است یک ایرانی «به کشور، عظمتهای گدشته، دین، پسران و خودش افتخار میکند». او ایرانیان را افرادی می داند که به شعر و شاعرانش افتخار می کند. مردان ایرانی را از نژاد هندواروپایی می داند، مردانی خوش چهره با موها و چشمانی سیاه و ابروان پرپشت و بینی خمیده و پیشانی بلند توصیف می کند و معتقد است که افرادی محتاط و سخت کوش و صرفه جویند. او ایرانیان را در زمره عاشقان شکار و اسب به شمار می آورد که افرادی قانع هستند.
رایس جایگاه قرآن و ایمان به خداوند یگانه و نماز را در زندگی ایرانیان توصیف کرده و به توضیح دو فرقه سنی و شیعه می پردازد. نویسنده مرد ایرانی را پدر و پسر خوبی می داند اما معتقد است که در بسیاری موارد نمی توان وی را شوهر خوبی به حساب آورد. وی در جایی دیگر نیز ذکر می کند «نباید تصور شود که در ایران شوهران خوب که مسلما وجود دارند کمیابند، اما خط سیر کلی زندگی بر اساس بزرگنمایی مرد و کم جلوه دهی زن است.» (ص 84)
فصل نهم: هووها
این فصل به تعداد زوجات اشاره می کند که بنا بر نص صریح قرآن در سوره نسا آیه 25 امری شرعی و مورد تایید رسمی است و با شرایط قانونی زمان زیادی است که در ایران رایج است و زنان قانونی و شرعی هوو خوانده می شوند. نویسنده به مشکلات و مسائل حاصل از چند همسری اشاره کرده و به توصیف روابط، تجارب، کنشها و واکنشها میان این افراد می پردازد.
فصل دهم: کودکی
فصل ده اشاره به کودک و کودک دوستی ایرانیان دارد وی معتقد است که کودکان هنگام نوزادی سالم و جذابند اما به دلیل کمبود دانش صحیح در پرورش کودکان اکثرا در 9 ماهگی تا یک سالگی ضعیف و بیمار می شوند و به زحمت بالای 40 تا 50 درصد کودکان زنده می مانند و وی دلیل عمده این مساله را خرافات، نادانی و قَدَرگرایی می داند. وی پسر را محور اصلی زندگی ایرانیان می داند. مقدمات جالب تولد پسران را ذکر کرده و در کنارش از بی اهمیتی و سادگی مراسم تولد دختران سخن به میان می آورد و در جایی نیز اشاره می کند که در صورت دختر بودن شایعه می شود که نوزاد پسر است تا آبروی والدین حفظ بماند و گاهی نیز «لباس دخترانه بر تن پسران میپوشاندند تا خطر ناشی از چشم بد و حسادت را کاهش دهند.» (ص 92)
نویسنده به لباسهایی که بر تن کودکان می پوشاندند می پردازد و از میان چیزهای مهم برای کودک از طلسم، دعاها و چشم زخمهایی نام می برد که باید همراه کودک باشد که مهمترین آنها قرآن است. یکی از مرسوم ترین این اشیا چشم خشک شده گوسفندی است که روز عید قربان در مکه قربانی شده باشد. تسلیم به قضا و قدر جایگاه مهمی در پرورش و تربیت کودکان دارد. کتاب به اشارات قرآن درباره کودکان نیز می پردازد. به جز قرآن، شاهنامه، هزار و یک شب و چند کتاب دیگر کودکان ایرانی را محروم از کتب مناسب با سنشان می داند. رایس از بازیهای کودکان سخن می گوید و گاها دنیای زیبا و کوچکشان را به تصویر می کشد. حتی شیوه تنبیه شدنشان را هم ذکر می کند. رایس تاثیر جهل و بی سوادی و عقب ماندگی مادران را بر روی فرزندان متذکر می شود و ادعان دارد که امروزه (زمان نویسنده) بسیاری در طلب علم و دانشند. در نهایت نیز رایس با آرزوی دوران کودکی زیبا برای تمام کودکان ایرانی این فصل را به اتمام می رساند.
فصل یازدهم: دختران ایرانی
این فصل جایگاه دختران در خانواده ایرانی را توصیف می کند و نوزاد و تولد دختر را اتفاقی نامبارک می داند و دخترکان ایرانی را با ظاهری نامرتب توصیف می کند که هرگز تعلیم و تربیت نمی بینند و موقع ازدواج چون کالایی که باید خریداری شوند به دقت مورد وارسی قرار میگیرند و به گفته نویسنده هیچگاه آرزوهایشان پرسیده و نظرشان خواسته نمی شود.
نویسنده با شرکت در یک جشن عروسی جزییات را ذکر و کل مراسم را توصیف می کند. در انتها معتقد است در ایران ازدواجی که موفق و سعادتمند برای زوجین باشد کم وجود دارد و دلیل آن را پایین بودن سطح فکر و نبود روح اتحاد میان زن ومرد می داند.
فصل دوازدهم: تعلیم و تربیت
فصل 12 با ذکر داستانهایی از افراد مختلف درباره مدرسه آغاز میگردد و محیط مدرسه آن زمان را فضایی سرشار از حول و هراس معرفی میکند در این میان نویسنده مدارس آمریکایی را نیز توصیف میکند که از نظر کارایی به درجات بالایی دست یافته بودند و از امکانات آموزشی مناسبی برخوردار بودند و ایرانیان تمایل زیادی به داشتن چنین مدرسههایی که از آن خودشان باشد نشان میدادند. رایس برپایی مدارس را امری مقدس دانسته و معتقد است که عقل و شعور و فهم ایرانی همواره طالب و مستحق چنین مکانهایی است.
فصل سیزدهم: لباس
نویسنده این فصل را به لباس ایرانیان اختصاص میدهد و لباس مردان را با شکوه و هنرمندانه میداند و در مقابلش لباس زنان را یکنواخت و ساده. نویسنده با ذکر جزییات به توصیف لباسهای مردان و زنان میپردازد و معتقد است که مدهای اروپایی راه خود را باز کرده و تغییر لباس به سرعت در حال روی دادن است.
وی پوشش زنان شهری را بسته به سن و طبقه اجتماعی متفاوت میداند و در کنار استفاده ناهمگون لباسهای اروپایی توسط برخی زنان، بسیاری را نیز خوش پوش میشمرد. رایس پوشش کودکان را نیز بسیار مشابه بزرگترهایشان توصیف میکند و زمان تعویض لباس را وقتی میداند که به حمام میروند.
فصل چهاردهم: منازل ایرانی
منازل ایرانی و تنوع وتفاوت آنها هسته اصلی این فصل است. نویسنده منازل ایرانی را دارای ویژگیهای مشترکی میداند که آنها را از خانههای غربی مجزا میکند. وی خانههای ایرانی را دارای دو بخش میداند بیرونی یا مردانه و اندرونی یا زنانه و عنوان میدارد که دارای دو بخش تابستانی و زمستانی است. از ایوانها، پنجره، کاشی کاریها و ویژگی داشتن طاقچه مطالبی نقل میکند و اظهار میدارد که ایرانیان اشیایی چون چراغ، ساعت، گلدان، سماور، قوری و ... را روی این طاقچهها قرار میدهند. حتی وسایل خواب را توصیف میکند، به تشریح آشپزخانه میپردازد، به کرسی اشاره میکند و وسایل مربوط به خانه را برای زن ایرانی بیش از زن انگلیسی دارای اهمیت میداند اما در عین حال نیز معتقد است چون زن ایرانی به ندرت خانه را ترک میکند خانه برایش تنها مفهوم منزل را دارد اما برای یک زن اروپایی خانه مأمن و مأوای او تلقی میگردد.
فصل پانزدهم: خوراک و شیرینی
نویسنده در ابتدا که وارد ایران میشود غذاهای ایرانی را بیمزه و تنها برای رفع گرسنگی قلمداد میکند اما خود اذعان دارد که زندگی طولانی در کنار آنان به همراه صرف غذاهای مختلف نظر او را کاملا تغییر داد. در این فصل به انواع نانها، غذاها، شیرینیها و شربتهای ایرانی اشاره میکند و یکی از بهترین غذاهای ایرانی را فسنجان میداند که نمیتوان در مقابل آن مقاومت ورزید. وی اشکال مختلف غذاهای ایرانی را عموما چرب میداند و بخش خوشمزه غذاها را ته دیگ آنها قلمداد میکند. وی معتقد است با وجود اینکه سرزمین ایران گرم وخشک است اما نوشیدنیهای قابل توجهی ندارد. پس از شربتها چای را مهمترین نوشیدنی ایرانی دانسته و اذعان دارد که هیچ چیز دیگری برای ایرانی نمیتواند جای چای را بگیرد. از گز و انواع مختلف آن صحبت میکند و در نهایت نیز آجیل را بهترین ومهمترین مایه سرگرمی ایرانیان میداند که بسیار به آن علاقمندند و از خوردن آن لذت میبرند.
فصل شانزدهم: خرید
این فصل به تشریح بازارهای ایران پرداخته و انواع بازارها را توصیف میکند بازارها را پیچ در پیچ دانسته که همیشه تاریکند در تابستان خنک و در زمستان گرمند وی بازار را برای ایرانیان مرکز همه چیز مینامد و معتقد است که تمام خبرها در آنجا ردوبدل میشوند. در این فضا همه بلند صحبت کرده و هر کس به تبلیغ کالای خویش می پردازد.
وی یکی از ویژگیهای یک دکان ایرانی را بسته بندی نکردن کالاها دانسته و ذکر میکند که خریدارن باید خود کیسه یا دستمال به همراه داشته باشند تا مواد خریداری شده را در آن بپیچند.
رایس از چوبی سخن میگوید که هر مغازه دار از آنها داشته و وقتی مشتری به صورت نسیه خرید میکند خطی بر روی آن میاندازد و وقتی کل چوب پر از خط شد مشتری باید حساب خود را تصفیه نماید. چانه زدن در بازارهای ایران بسیار رایج است و معتقد است که داشتن صبر و حوصله از موارد اساسی و لازمی است که هر خریداری در بازارهای ایران باید داشته باشد.
فصل هفدهم: سرگرمی
رایس زنان ایرانی را تقریبا دارای اوقات فراغت زیادی میداند که جز خانه داری و بچه داری و انجام امورات شخصی نمیدانند بقیه اوقات را چگونه بگذرانند وی به مقایسه یک زن انگلیسی و یک زن ایرانی میپردازد و اذعان دارد که اداره سادهترین خانههای انگلیسی نیازمند کار و فکری است که یک زن ایرانی از آنها بینیاز است. معتقد است که حتی کودکان نیز بخش اعظم زندگی زنان ایرانی را به خود اختصاص نمیدهند بلکه آنها کاملا خود بار میآیند و برای سرگرمیشان هیچ کاری انجام نمیشود.
وی متاسفانه غیبت و یاوه سرایی را نزد زنان ایرانی بسیار عزیز عنوان میکند و قلیان را از لوازم و اسباب سخن چینی برمیشمرد. نویسنده موسیقی را مورد پسند عامه نمیداند و معتقد است که این روزها بیشتر ثروتمندان در خانه دارای گرامافون هستند. زنان ایرانی علاقمند میهمان و سرگرم کردن دوستان خود هستند. وی حمام را یکی از جالب ترین و هیجان انگیزترین رویدادهای زندگی طبقات زنان آن روزگار میداند. باغ نیز یکی از تفرجگاههای ایرانی قلمداد شده و بیش از هر چیز آن را به بهشت نزدیک میدانند و اقامت یک روزه یا چند روزه در باغ را دگرگونی مطلوبی در زندگی به حساب میآورند.
فصل هجدهم: سفر
سفر در ایران به دلیل مسافت زیاد و کندی حرکتو بدی جادهها و سایر مشکلات بسیار دشوار است و ایرانیان معمولا نه برای تفریح و سرگرمی بلکه به جهت کسب و کار و داد و ستد به سفر میروند. نویسنده نسبت زنانی را که به سفر می روند بسیار اندک ذکر می کندو عنوان میکند کسانی هم که به سفر میروند غالب سفرشان زیارتی است.
وی در ادامه به ذکر شیوه های مسافرت ایرانیان پرداخته و کاملا آنها را تشریح میکندو معایب و محاسن هر یک را برمیشمرد.
در نخستین درجه اهمیت، سفر با الاغ و قاطررا رایج میداند.شیوه دیگر، استفاده از کجاوه است که از چوب ساخته میشودو تا حدودی به زنبیل سرپوشیده شبیه است.رختخواب مسافر را در آن پهن میکنندتا روی آن بنشیند.او معتقد است در ایران وسیله درجه یک تخت روان است. وسیله درجه یکی که برای حمل آن نیازمند چهار قاطر استو تنها ثروتمندان از آن استفاده میکنند.وسیله دیگر دلیجان است که توسط چهار اسب حمل میشود.نویسنده کالسکه را راحت ترین وسیله نقلیه میداند و تازه ترین و بهترین شیوه سیرو سیاحت در ایران را استفاده از اتومبیل میداند. او درباره کاروانسراها که محلی برای اقامت مسافران بوده نیز مطالبی بیان داشته و در نهایت نیز از راهزنی در راههای ایران سخن میراند و این نکته را جالب میداند که راهزنان این پیشه را به عنوان عملی شجاعانه و مایه سرافرازی میانگارند و هرگز از انجام این کار احساس شرمساری نمیکنند.
فصل نوزدهم: صنایع
در ابتدای این فصل نویسنده به مقایسه صنایع ایرانی و غربی میپردازد و معتقد است بسیاری از کالاها که در اروپا طرفدار دارد در ایران هیچ جایگاهی ندارد نظیر کلاه و کت و متذکر میشود که مد لباس در ایران به کندی تغییر میکند و زنان کمتر از میزان نیاز خود لباس دارند و کارخانه و کارگاه بزرگ تولید لباس در ایران وجود ندارد وآن میزان مورد نیاز نیز توسط زنان تهیه میشود. وی بیشتر امور تجارت را در دست مردان میداند. از هنر زنان پیشه سوزن دوزی را ذکر میکند و معتقد است که دو هنر قلاب دوزی و روبنده دوزی مهارت زیادی نیازمند است و به طور کامل به توصیف این دو هنر میپردازد. گیوه دوزی و بافت جوراب نیز از دیگر هنرهای زنان برشمرده میشود و قالی بافی را یکی از هنرهایی میداند که سود زیادی عاید بازارش میشود. وی ایرانیان را دارای قدرت درک و فهم بسیار بالا در شناخت رنگها میداند و معتقد است که استفاده ترکیب رنگها در قالیهای ایران بسیار شگفت انگیز است.
او در کنار سایر هنرها از ابریشم بافی و عبا بافی ذکر میکند و در نهایت نیز با نظر شخصی خود این فصل را به انتها میرساند و معتقد است که در افق زندگی زنان ایرانی یافتن نقاط روشن کار بسی دشواری است و کار را به ندرت مایه شادی و تنها یک ضرورت میداند.
فصل بیستم: ایام سور و سوک
این فصل به جشنها و عزاداریهای رایج در ایران میپردازد. نویسنده یکی از دلایل عقب ماندگی ایرانیان را تعداد ایام سور و سوگی میداند که ایرانیان بدانها پایبندند. او حدود چهل آیین را برمیشمرد و تنها به ذکر چند آیین برجسته تر نزد ایرانیان میپردازد.
رایس نوروز را تنها عید ایرانی میداند که ارتباطی با دین ندارد و از باستان برای ایرانیان به یادگار مانده است. آداب و آیینهای عید نوروز را در مناطق مختلف ایران تشریح کرده و پس از آن به توصیف عزاداری در ماههای محرم و صفر میپردازد. از تعزیه و سخنرانی سخن می راند و اوج عزاداری ها را در روز عاشورا ذکر میکند. به ماه رمضان میپردازد و معتقد است در این ایام بازار دادو ستد، قنادیها، قصابیها و شیرینی فروشیها بسیار گرم است. از اعیاد مذهبی به عید قربان اشاره می کند واین عید را بزرگترین جشن مذهبی برمی شمرد.
فصل بیست و یکم: خرافات
نویسنده معتقد است «دریایی از افکار و اعمال خرافی» ایران را فرا گرفته است و کمتر کسی یافت میشود که بدین مسائل معتقد نباشد. او ریختن خون و مالیدن و پاشیدن آن به منظور شفای بیماران، اعتقاد به چشم زخم و استفاده از انواع افسونها، طلسمها، فال بینی، پیش گویی و جادو و... را برمیشمرد و به تشریح و توضیح هر یک از آنها میپردازد. ذکر میکند که ایرانیان عطسه را به فال بد میگیرند ومعتقدند که عطسه دوم شومی عطسه اول را از بین میبرد. صحبت از نماز و روزه و وضو و سایر اعتقادات و باورهای مذهبی ایرانیان از دیگر مطالبی است که در این فصل بدانها پرداخته شده است.
فصل بیست و دوم: بیماری و مرگ
نویسنده در این فصل ایران را با توجه به توضیحاتی که در فصول پیش داده شد کشوری عقب مانده توصیف میکند و از لحاظ دانش و تجربه پزشکی نیز عقب مانده تر از جنبههای دیگر ذکر میکند. از اتفاقات ناگواری که در اثر سهل انگاری و نداشتن علم کافی توسط پزشکان روی میداد سخن میگوید و استفاده از افسون و دعا را در درمان بیماران یک امر طبیعی برمیشمرد.
وی میزان سلامتی در ایران را به دلیل کمبود منابع آبی مناسب و کمبود بهداشت بسیار پایین میداند و شایعترین بیماریها را تب معمولی، تب نوبه، مالاریا، جرب، خارش و کچلی می داند و مصرف تریاک را نیز عامل بسیاری از رنجها و بلاها میداند که در کرمان بیش از سایر جاها رایج است.
وی بیشتر حوادث را نیز محصول استفاده از سلاح و افتادن از اسب یا درخت و پشت بام و سوختگی میداند و دلایل این همه اتفاق را ناشی از بیاطلاعی و درک پایین افراد از مسائل و اعتقاد به خرافات می داند.
رایس از لحظه فوت یک نفر و چگونگی اطلاع رسانی و شیوه غسل و دفن وی نیز سخن میراند و از اعتقادات ایرانیان به هنگام مرگ و جهان پس از مرگ نیز به طور کامل صحبت میکند و در پایان نیز معتقد است کسانی که مایلند اسلام را بشناسند باید حتما قرآن را بخوانند و با احادیث و روایات آشنا شوند.
فصل بیست و سوم: میهن دوستی
این فصل به توصیف میهن دوستی زنان میپردازد و معتقد است «داد و گرفت زنان ایرانی با کشورشان بسیار اندک است، نه کشور چندان چیزی به آنان میبخشد و نه چندان توقعی از آنان دارد» اما با همه این گفته ها رد پای حضور زنان زیادی را در تاریخ این سرزمین میتوان مشاهده کرد که به خاطر وطن و سرزمین خویش جان خود را به خطر انداختهاند. وی به نهضتهایی از زنان اشاره میکند که در خلال انقلاب 1910 و 1911 با محاصره درب ورودی مجلس وارد آن شدند و با پاره کردن روبندههای خود خواهان آزادی و شکوه ایران شدند. از انتشار چندین روزنامه ونشریه سخن میگوید و از انجمن آهنین ایران که هدفش دموکراسی اجتماعی بود سخن به میان میآورد.
وی همچنین به اقدام میهن پرستانه زنی اشاره میکند که مایل بود اتحادی میان خواهران انگلیسی – ایرانی برپا دارد و از این طریق به شکوفایی هرچه بیشتر ایران و افکار زنان ایرانی کمک کند و اظهار امیدواری میکند که روزی در ایران فراخواهد رسید که مردان دست یاری به سمت زنان دراز خواهند کرد.
فصل بیست و چهارم: آینده زنان ایران
در این فصل کلارا رایس آینده زنان ایرانی را امیدوار کننده معرفی میکند و اذعان دارد که هر زن ایرانی دارای پتانسیل بالایی است که در جامعه پابهپای مردان فعالیت کند. وی زنان را صاحب نفوذ میداند و ذکر میکند «تنها چیزی که لازم دارند این است که بیاموزند و نیروهای خود را در راه تعالی جماعت زنان مورد استفاده قرار دهند» (ص 223) و در جایی دیگر معتقد است «تا زنان ایرانی عوض نشوند ایران هرگز نخواهد توانست گامی به پیش نهد» در واقع پیشرفت ایران را در همه عرصه ها منوط به رشد زنان این سرزمین میداند و چشم انداز نوید بخشی را پیش روی این سرزمین میبیند.
فصل بیست و پنجم: زن انگلیسی در ایران
نویسنده انگلیسی ایران را سرزمینی میداند که اگر کسی چند سال در آن زندگی کند شیفته آن میشود وی با همه کمبودها، مشکلات، عقب ماندگیها، سختیها و کاستیها ایران را سرزمینی میداند که فریبندگی آن در آسمان زیبا و آب و هوای دلپسندش و همچنین سهولت در اداره امور منزل و آزادی زندگی موجب جذب زنان اروپایی میشود. او معتقد است «در ایران به سادگی میتوان خانه و باغی تهیه نمود و در سراسر سال از سواری لذت برد» (ص 228). شیوه زندگی زنی که به ایران میآید را به علت سفر آن فرد مرتبط میداند.
او خانههای ایرانی را جادار و دلباز تعریف میکند که کاملا قابلیت تبدیل به خانههای انگلیسی را دارند. به گفته او یافتن زنی برای نظافت و سایر امورات منزل بسیار آسان است. کلارا در جایی باغهای ایران را با باغهای انگلستان قیاس کرده و معتقد است که باغهای ایرانی صفای بسیاری دارد. از گردشهای دسته جمعی سخن میگوید. تئاتر ایرانی را چندان جالب نمیداند. از آثار باستانی ایران چون شیراز، شوش و همدان سخن میراند و زیباترین ویرانه ایران را خرابههای پرسپولیس میداند و معتقد است که هر سال وضعیت ایران از همه نظر چه بازار و چه کالا و سایر مسائل در حال بهبود و پیشرفت است و این ناشی از تماس و مراوده ایران با کشورهای خارج است.
فصل بیست و ششم: تعطیلات و بازگشت به وطن
کلارا رایس در این فصل که فصل انتهایی است ادامه سفرش را توصیف میکند، از محلهایی که عبور کرده سخن میراند، از دیدههایش حرف میزند و اساسی ترین اتفاقاتی را که در طول سفرش روی داده تعریف میکند. مدتی اقامت در شیراز مدتی در جنوب ایران و سایر جاها و تفریح در حاشیه دریای مازندران و سپس سفر به باکو و سرانجام قسطنطنیه و در نهایت به تورانتو میرسد و پس از گذراندن شبی در بیمارستانی عمومی از طریق رم و تونل مونت سنیس به موطن خود انگلستان باز میگردد و کتابش را با این جمله به پایان میرساند «اکنون پس از سه سال و نیم که در انگلستان به سر میبرم هنوز ایران مرا فرا میخواند.»
پرونده «زنانگی» در انسان شاسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/9983
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست