یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

عقل‌گرايي و مدل‌هاي آن



       عقل‌گرايي و مدل‌هاي آن
علیرضا محمدی

  چارلز تيلور[1] در مقاله‌ي خود تحت عنوان "عقلانيّت"[2] سؤالي را به اين صورت مطرح مي‌کند که :   " آيا استانداردهاي عقلانيّت در همه‌ي فرهنگ‌ها به مانند يکديگر هستند؟ براي مثال آيا ما مي‌توانيم ادعّا کنيم که مردمان داراي فرهنگ پيشاعلمي[3] که به جادو و يا جادوگري باور دارند، نسبت به مردمان داراي فرهنگ علمي از عقلانيّت کمتري برخوردارند؟ و يا اينکه باورهاي آنها نسبت به باورهاي ما بهره کمتري از عقلانيّت دارند؟" 4]  اين نمونه از سؤالات مبيّن آن است که ارايه‌ي‌حدس و گمانه‌اي تقويت شده[5] و يا تعريفي[6] درباره‌ي عقلانيّت دشوار است. در تاريخ فلسفه متداول است که دو فيلسوف بزرگ يوناني يعني افلاطون[7] و ارسطو[8] را به عنوان پرچمداران عقل‌گرايي[9] و تجربه‌گرايي[10] معرفي مي‌کنند.

  افلاطون در کتاب جمهوري[11] خود نقشي غالب و نافذ را براي خرد هم در کشف چگونگي اشياء و هم در توجيه اين چگونگي کشف و همچنين وظيفه‌ي مديريّت صحيح زندگي انسان را در نظر مي‌گيرد. مطابق نظر افلاطون خرد همچون چشم روح است و بعد از دوره‌اي مطالعه و آموزش مي‌تواند واقعيّت را تشخيص دهد. شناخت[12] و فضيلت[13] در مفهوم افلاطوني عقلانيّت به يکديگر گره خورده‌اند و منظور آن است که کسي که راه صحيح را نداند در شناخت و رسيدن به هدف به خطا خواهد رفت. اما ارسطو به استدلال عقلانيّت عملي[14] و عقلانيّت شناختي[15] از يکديگر قايل بود و بنابراين باور داشت که فردي ممکن است چيزي را که مي‌داند در عمل به اشتباه انجام دهد.[16] به تبع اين دو فيلسوف و اخلاف بعدي آنها، تجربه‌گرايان ادّعا مي‌کنند که شناخت درباره‌ي اشياء فقط از طريق آزمايش بدست مي‌آيد و عقل‌گرايان بر آنند که با کمک تعدادي از اصول پيشيني و موضوعه[17] و همچنين تعاريف مي‌توان به صدق و اثبات راجع به گزاره‌ها دست يافت. از اين اصول موضوعه‌ي قطعي و يقيني است که با طي مراحل قياسي به معرفتي يقيني دست پيدا مي‌کنيم. اين اصول عمومي و بديهي که عقل‌گرايان ادّعا مي‌کنند، امور محتمل[18] نيستند. با کانت است که به تئوري و سيستمي مي‌رسيم که اين دو منظر را با هم ترکيب مي‌کند و نظم نويني برمي‌افکند.[19]

  از نظر کانت کسب معرفت از رهگذر تجربه آغاز مي‌شود، اما بدان محدود نمي‌ماند و فهم افراد از آنچه بديهي مي‌پندارند در طول زمان دستخوش تغيير مي‌شود و به اين ترتيب بداهت اصول موضوعي مخدوش مي‌گردد. از نظر برخي الصاق صفت عقلاني به انديشه‌ها مي‌بايست

واجد اوصاف منطقي[20] ، تجربي[21] و يا عملي[22] باشند. ممکن است نگاه و منظري داراي هر سه جزء ياد شده نباشد ولي بايد حداقّل يکي از آنها را دارا باشد تا بتوان صفت عقلاني را به آن نسبت داد. حال بسته به آنکه افراد چه ميزان از جزئيّات سه‌گانه‌ي فوق را به انديشه‌اي نسبت مي‌دهند وزن و رنگ عقلاني را به آن انديشه متصّف مي کنند. از اين لحاظ برخي بيش از آنکه اصطلاح عقلاني را امري فلسفي و معرفتي بدانند آن را روانشناسانه تلقي مي‌کنند.[23]

  پس مي‌توان بيان کرد که عقلانيّت پديداري انساني است و از تحوّلات انسان، جامعه‌ي انساني و ديدگاه‌هاي آدميان تأثير مي‌پذيرد. ماهيّت سيال و متغيّر عقلانيّت، ارايه‌ي تعريفي جامع و مانع را براي آن ناممکن مي‌سازد. هر چند ارايه‌ي تعريفي جامع و مانع براي هر موضوعي و از جمله عقلانيّت غيرممکن است ولي مي‌توان به نظام‌هاي باور، نظريّه‌ها، افعال و کنش‌ها، افراد و حتّي نهادها و هويّات اعتباري صفت عقلانيّت را نسبت داد.[24] عقلانيّت، تاريخي پرفراز و نشيب و غير دقيق دارد ولي جهت روشن‌تر شدن مطلب و بحث مي‌توان معيارهاي متفاوتي از مشروعيّت[25] را براي خرد و عقلانيّت ارايه کرد. تعدادي از انواع عقلانيّت مورد اقبال عبارتند از:

  اول، عقلانيّتي که مطابق با قوانين قياسي منطق است. بنابراين از اين لحاظ مي‌توان چيزي را عقلاني ناميد که مثلاً از قانون وضع مقدّم[26] تبعيت کند. از مقدمّات «باران مي‌بارد» و «اگر باران ببارد، خيابان خيس مي‌شود»، مي‌توان نتيجه گرفت که «خيابان خيس است»، در حاليکه غيرعقلاني[27] خواهد بود اگر از دو مقدّمه‌ي اول استنتاج کنيم که «خيابان خيس نيست». دوم، عقلانيّتي که بوسيله‌ي محاسبات رياضياتي توصيف و تشريح مي‌شود. براي مثال عقلاني است تا استنتاج کنيم که "12x>" و آن‌را از مقدّمات، "x عدد فرد است" و "11x>" بدست آوريم. شکل سوم عقلانيّت درست بودن معناي کلمات[28] است که بستگي به متني که در آن به کار برده مي‌شود دارد. براي مثال عقلاني است استنتاج کنيم که اگر دو نفر با يکديگر پسر عمو باشند، حداقّل در يک پدربزرگ مشترک هستند. شکل چهارم عقلانيّت بوسيله‌ي استقراء محتوا- افزا[29] حاصل مي‌شود که از اطلاعات تجربي شروع مي‌شود و به سمت يک تئوري عمومي به پيش مي‌رود. شکل پنجم بوسيله‌ي آمار و احتمال رياضياتي ايجاد مي‌شود و نکته‌ي اتکاي اين نوع عقلانيّت علم آمار است. شکل ششم به صورت تئوري‌هاي فلسفي عقلانيّت خود را نشان مي‌دهند که به صورت ايجابي يا آري‌گوي[30] و سلبي[31] مي‌باشد. تئوري‌هاي ايجابي يا آري گوي نقش‌هايي را براي فرهنگ در عقلانيّت در نظر مي‌گيرند يا نقش‌هاي بيشتري را ارايه مي‌دهند، در حالي که تئوري‌هاي منفي و سلبي به صورت اختصاصي اعتبار بيشتري را به يک و يا تعدادي موارد خاص اختصاص مي‌دهند.

 

 

[1]- Charles Taylor

[2]- Rationality

[3]- Prescientific

[4]- Taylor, Charles, (1982), "Rationality", in Rationality and Relativism, edited by: Martin Holis and Steve Lukes, Blackwell, P. 88.

[5]- Corroborated

[6]- Definition

[7]- Plato

[8]- Aristotle

9- عقل‌گرايي (Rationalism) : در ادامه‌ي مطالب اين بخش به عقل‌گرايي و انواع آن پرداخته خواهد شد.

10- تجربه‌گرايي (Empiricism): جنبش و حرکتي معرفت‌شناسانه که مطابق با آن 1) هيچ چيزي در اطراف ما قابل شناخت نيست مگر آنکه وجود آن از طريق اطلاعّاتي که به صورت مستقيم از تجربه‌ي حسّي بدست مي‌آوريم براي ما آشکار شده باشد. 2) تفاوت‌هاي موجود در ميان مکاتب را بايد بتوان از طريق آزمون و تجربه مورد محک قرار داد و به عبارتي بتوان مکاتب را در چارچوب تجربه مورد تجزيه، تحليل و شناخت قرارداد. جنبش تجربه گرايي بزرگ‌ترين شارحان و مفسّران خود را (مانند لاک، برکلي و هيوم) در قرون شانزدهم و هفدهم پيدا کرد. پس از اين فلاسفه‌ي ديگري نيز به ترويج و تفسير آن پرداختند که تا به امروز ادامه دارد. (ibid, P326)

[11]- Republic

[12]- Knowledge

[13]- Virtue

[14]- Practical

[15]- Cognitive

[16]- Ibid, P. 89.

[17]- Axioms

[18]- Contingent

[19]- Edwin Curely, "Rationality", in A Companion to Epistemology, edited by Jonathan uancy and Ernest Sosa, Blackwell, 1993.

[20]- Logical

[21]- Empirical

[22]- Pragmatic

[23]- Rational and irrational belief, Edited by Daniel David, Steve Jay, Albert Ellis, Oxford University, 2010, PP. 3-4.

5- کارل پوپر، اسطوره‌ي چهارچوب، ترجمه‌ي علي پايا، تهران، انتشارات طرح نو، 1384.

[25]- Legitimacy

[26]- Modus pollenso Ponens

[27]- Irrational

[28]- Semantic

[29]- Ampliative

[30]- Affirmative

[31]- Negative