چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
تأملی بر تعامل شهـر, معماری و فرهنگ در برلین (گذری و سفری به آلمان)
بودن در اینجا [برلین], هر چند کوتاه, لیکن دریچهها و نظرگاههایی را بر ذهن و فکر من گشوده که علیرغم ابهام و پرسشآلود بودنشان, سؤالات متعددی را برایم مطرح ساخته و زمینههای فکری جدیدی ایجاد کرده است. البته, اغلب اینها در راستای همان دلمشغولیهای گذشته است که نمیتوان و نمیشاید سالها بودن و زیستن در آن عوالم را به کناری گذارد و بیاعتنا به آنها بود. و اما برلین ---- هر روز رویدادهای متعدد فرهنگی-اجتماعی در شهر و در گوشهگوشهی آن در جریان است. رویدادهای کوچک و محلی و یا رویدادهای بزرگ شهری و ملی. به این چهرهی تصور شده, باید سرسبزی شهر که زاییدهی بارندگی فراوان است, سامانهی حملونقل گسترده و شبکهی درهم تنیدهی خطوط مترو و اتوبوس و تراموا و ... را افزود. خدماتی که در ایجاد تصور ذهنی از مفهومی به نام شهر برلین, مؤثراند. گستردگی شهر, که به تعبیری, بزرگتر از تهران است در مقابل, جمعیت قلیل آن در قیاس با تهران خودمان (شاید یکسوم آن), این سؤال را به ذهن متبادر میکند که اگر اینجا نیز جمعیتی و شلوغیای به اندازه و به نسبت تهران میداشت, چه میشد؟ اگر اینجا نیز همانند تهران و شهرهای متعدد در ایران, موضوع «خانه», به «سرپناه» (و به تعبیر جنابعالی به «کالا»), بدل شود, چهرهی شهر و بناهای آن و نیز اقتصاد شهریشان, چگونه میشود؟ و پاسخ ایشان در چنان شرایطی چه خواهد بود؟ (در اینجا بسیاری از خانهها و ساختمانهای مسکونی, قدمتی بالای 50 سال دارند که برای زندگی امروزین, بازسازی و بهروزآوری شدهاند.)
رفتار, حریم, حقوق
آلمانيها هم مانند هر ملتي, آدابي دارند كه چه خوب و چه بد, با آن آداب رفتارشان معني پيدا ميكند. حریمها و فاصلهها در اینجا تعریفشده و مورد تأکید و احترام است در موقع صحبت با یک آلماني, رعایت این فاصله, در تداوم گفتگو, مؤثر است. این حریمگذاری و فاصله مناسب با دیگران هنگام انجام امور اختصاصی هر فرد, به نحو نهادینهای رعایت میشود.
احترام به حریمهای خصوصی در عرصههای عمومی و فضاهای شهری نیز متجلی است. مفهوم فضای شهری, فضای عمومی, عرصهی عمومی و خصوصی, درک عمومی افراد, همزیستی مسالمتآمیز و یا حداقل بیآزار تفکرات و تربیتهای متفاوت و متنافر در کنار هم و ..., همه نکات و تلنگرهایی تأملبرانگیز در روزها و شبهای این ماههای حضور در برلین است. تلاشی وصفناپذیر اما نظاممند و متفکرانه برای تبدیل جسمی دونیم شده به قلبی واحد و تپنده نهتنها برای آلمان یکپارچه که برای اروپای متحد, آشکارا دیده میشود. کوششی که علاوه بر زیرساختهای اقتصادی و سیاسی و ... , معطوف و متمرکز بر مقولهی فرهنگی و اجتماعی است.
تقابل و تعامل رویکردهای بعضاً متضاد در باززندهسازی تاریخ, دیدنی است؛ این تقابل و تعامل رویکردهای گوناگون, نه با تهاجم و تخاصم که با کار علمی و فراهمآوری برهانهای متعدد و نهایتاً رجوع به آرای «شهروندان» (و نه «مخاطبان»), صورت میگیرد. بدیهی است که در این بین نمیتوان بهرهگیری از اهرمهای سیاسی و حزبی را کتمان کرد که آن نیز خود برآمده از ارادهی جمعی است.
گاه به این فکر میکنم که مفهوم «شهروند» و «حقوق شهروندی» چیست؟ چرا اصطلاحاتی مثل شهرنشین, ساکن شهر, تبعه و ... را به این اندازه و به یکمعنا بکار نمیبریم؟ آیا شهروند همان مفهوم وسیعی است که عمدتاً دارای ابعاد سیاسی, حقوقی و اجتماعی میباشد؟[1] در اینجا معنی شهروند عبارت از فردی است که از مجموعهای از حقوق و تکالیف حاکم بر روابط اجتماعی برخوردار است یا به عبارتی, حقوق شهروندی بر روابط شهرنشینان با یکدیگر و روابط آنها با نهادهای دولتی دلالت دارد.
یکی از اصلیترین مباحث در حوزهی شهروندی, آشنایی شهروندان با قوانین و مقررات مرتبط با زندگی اجتماعی آنهاست. از جمله در حوزهی کالبدی شهر و معماری. افراد زمانی به عنوان شهروند شناخته میشوند که حقوق و وظایف خود را شناخته و به آن عمل کنند و بدانند که باید به مطالبهی چه حقوقی بپردازنـد و راههای دستیابی به این حقوق چیست.
اینجا نیز سنت و مدرن, محل بحث دارد؛ اینجا نیز نسلها با هم متفاوتاند؛ اینجا هنوز بسیاری از مردم و حتی تحصیلکردگان, پس از گذشت بیست سال از فروپاشی دیوار, خود را شرقی و یا غربی میدانند و مینامند. ... و بسیاری موارد دیگر. اما هیچکدام مانعی و سدی برای تداوم زندگی مسالمتامیز و احترام به دیگری و تحمل حریم خصوصی در رفتار و گفتار نمیگردد و تقابلی را موجب نمیشود. اینجا هم خارجی[2], حتی اگر نسلهای قبلیاش به اینجا مهاجرت کرده باشند, باز هم خارجی است و گروههای سیاسیای در تلاش برای محدود کردن ورودشان هستند, اما در عرصهی زندگی عمومی و فضاهای شهری, رنگی از خشونت و یا لحنی از عداوت در تقابل با آنها نمیبینی[3].
هویت, قانونمندی و نظم عمومی
همواره شنیدهام که «هنر نزد ایرانیان است و بس», که صد البته در بسیاری زمینهها همین موضوع در گذشتهی تاریخیمان بر ذهن متبادر میشود, ولی امروز این سؤال به ذهن میآید که چگونه است که این هنر و هنرمندیِ منحصر به منِ ایرانی, مرا در زندگی معاصرم و در هیاهوی دنیای هزارتوی امروزین, بکار نمیآید؟!
برخی صاحبنظران, مراتبی را برای هویت معماری قائلاند و معتقدند که در معماری امروز ایران, ما مقدمات و به عبارتی, زمینیترین مراتب هویت را در عرصهی معماری خودمان فراهم نکردهایم و همچنان گرفتار سطح نازلتر این بحثیم.[4] شرط اول و اصلی برای رسیدن به معماری با هویت, درست بودن آن معماری (یعنی معقول بودن, اقتصادی بودن و متناسب با محیط بودن) است؛ چیزی که در معماری آلمانی به وضوح میتوان دید. به عبارتی, درصد بالایی از مفهوم هویت در همین مرحله شکل میگیرد (همانند املای درست و بیغلط). درصد کمتر باقیمانده, مورد توجه و دارای جذابیت برای خواص است و در صورت تحققِ آن است که میتوان انتظار نوشته شدن انشاهای زیبا در این زمینه را داشت. به نظر میرسد در معماری امروز آلمان, دیکتههای بیغلط زیادی نوشته میشود, لذا هر از چندگاهی, نگارش إنشایی فاخر و عالی در معماریشان رؤیت میشود.
اما دلیل این وضعیت ما در قیاس با ایشان چیست و تفاوت ما با آنها در کجاست؟
یکی از تفاوتهایی که میشود به آن اشارهای مشخص داشت, روشنبودن تکلیف مردمان و متفکران این بلاد در بارهی عموم چیزهاست. شاید بتوان چنین گفت که به جای آنکه همه, هر روز, به مسانل خرد و روزمرهی خود فکر کنند و چارهجویی نمایند, نخبگان و قانونگزاران و دولتمردان, انجام آنها را چارهجویی کرده و به شکل نظامیافتهای از سامانههای مختلف درآوردهاند. اینان بسیاری از مسائل را برای خود حل کردهاند و ذهنشان درگیر بسیاری از نکات ریز و درشت نیست. مهمتر از همه, روش کارشان برای خودشان معلوم است. میدانند که مثلاً بایستی از نقطهی «الف» به نقطهی «ب» بروند و میدانند که چگونه این کار را انجام دهند. فرد آلمانی یك فرد پایبند مقررات و علاقمند به نظم و ترتیب است.
چگونگی رانندگی و ترافیک خیابانی که به قولی گویای فرهنگ عمومی مردم یک خطه است, در اینجا دیدنی است؛ اینجا هم برای هم بوق میزنند, به هم اعتراض میکنند و گاه بر هم نیز پرخاشی و دادی میزنند, اما تکرار رؤیتش آنقدر اندک است که از دیدن آن متعجب میشوی, نه آنکه همانند برخی ممالک, این امر یک عادت و نبود آن در پارهای از لحظات, تعجببرانگیز باشد.
شهروند آلمانی, قوانین و مقررات رانندگی را نه به خاطر جریمه نشدن, بلکه به این خاطر رعایت میکند که ایمان دارد با زیر پا گذاشتن آنها, زندگی را در مفهوم اجتماعی آن ناممکن خواهد کرد او برای همهی موارد, دنبال قانون نیست بلکه تفکر مبتنی بر زندگی اجتماعی او منشاء رفتارهای وی میباشد.
اینجا نیز کارهای اداری بعضاً پیچیده است و گاه برخی از آنها تعجببرانگیز؛ لیکن به کنه ماجرا که مینگری, دلیلی و پاسخی قانعکننده مییابی و آنرا برآمده از تلاشی تجربهشده و آزموده شده میبینی که نفع عمومی را در نظر دارد.
به نظر میرسد چیزی که تمامی این قالبها و چارچوبها را در محیط (اعم از شهری و اداری و رفتاری و مجازی و ...) منظم و چارچوبمدار ساخته است, قانون برآمده از ارادهی جمعی است.
یکی از دوستان که سالها در آلمان زندگی و تحصیل کرده بود, تعبیری جالب داشت؛ وی میگفت: اینجا, قانون است که حرف اول و آخر را میزند و جای چندانی برای احساسات و اخلاقیات برای حل مشکلات و مناقشات نمیگذارد و این در حالی است که رویه در ایران, و حداقل در تهران, متفاوت است. یعنی اخلاقیات و روابط عاطفی است که چارچوبها و حریمها را ساخته و قانون, چندان حضور و بروزی و احترامی در عرصهها و حیطههای مختلف ندارد. و شاید در آلمان, برداشتن قانون, موجب هرج و مرج و بههمریختگی گردد و در ایران, تنزل و اضمحلال نظامات اخلاقی و عاطفی.
با تأملی چند, قانون اینجا را منبعث از خرد جمعی و حاصل تلاش اندیشمندان و خردورزانشان مییابیم که تلاش کردهاند برای هرآنچه با زندگیشان سر و کار دارد قاعده و چارچوبی بسازند و وجوه مختلف آنرا در شرایط مختلف بسنجند و آنرا بپردازند, انگونه که تفسیرپذیر نگردد و همگان از آن قرائتی یگانه داشته باشند. اما قوانین ما, حداقل در عرصهی شهرسازی و معماری, به چنان کلاف به هم پیچیدهای میماند که گیجی و گمگشتگی را باعث میگردد و دست رندان را آزاد میگذارد تا با قرائتهای موضعی, خر خود برانند و از خلاءهای موجود نهایت سودآوری را برای خود به ارمغان ببرند.
شاید این مهم را بیربط با ساختار زبان فارسی در قیاس با ساختار زبان آلمانی نتوان یافت. چراکه از یک جمله در زبان فارسی میتوان تفسیرهایی کاملاً در تضاد و تقابل با هم داشت و این ابهام و لایهلایهگی زبانی و مفهومی, گاه می و مطرب و عاشق و مست را کافر و گاه بندهای خداجو میانگارد؛ لیکن در زبان آلمانی, در بیشتر موارد, قرائتی یکسان و قرین به واحد از یک عبارت و جمله برداشت میگردد و کار را به تأویل و تفسیر وانمیگذارد.
تنوع و هماهنگی یا هرج و مرج و آشفتگی
تنوع چهرهی ساختمانها نیز در اینجا دیدنی و عین حال, بیآزار است. تکثری که چیزی پنهان از نظر آنها را در کنار هم نشانده و چندان بیننده را آزار نمیدهد. هر چند تفاخری و تظاهری نوستالژیک هم ندارند و گویی همان که ساختمان, عملکرد درست و شایستهای داشته باشد, کفایت میکند. (از معدود جاهایی که نگاهی واحد و خواستی از بالا و آمرانه چهرهای متحد و یکپارچه برایش ساخته و پرداخته است, خیابانی است در محدودهی برلین شرقی, به نام خیابان کارل مارکس که با تفکرات استالینی حاکم بر آن دورهی آلمان شرقی, ساخته شده است.[5] )
در اینجا, روزهایی در سال به عنوان روز درهای باز در ادارات و ساختمانهای دولتی و حکومتی نامیده میشود؛ طی آن روز, مردم میتوانند از بیشتر بخشهای آن ساختمان و روند گردش کاری ان بازدید کنند و از نزدیک فضای کاری مسئولین حکومتی و یا ایالتی خود را ببینند. در این بازهی زمانیِ حضور در برلین در یکی از همین روزهای درهای باز, موفق شدم که از ساختمان صدراعظم آلمان بازدید کنم. چیزی که در بسیاری از کشورها, قابل تصور نیست.
از مکانهایی که هر گردشگری از آن بازدید میکند, مجلس آلمان است که آن را بیش از یک بنای اداری و تاریخی, میتوان یک سمبل نامید؛ سمبلی که معماران و مهندسان خبره با بهرهگیری از فناوری برتر دنیا در ساختمان تاریخی رایشتاک, تلاش کردهاند تا آن را نمادی از شفافیت, و آمیخته با جریان عادی زندگی نشان دهند؛ جایی که در آن, آشکارا میتوان همنشینی اضداد را در کنار هم دید؛ چارچوب و قانونمندی و حد و حدود در ساختمان مجلس آلمان, در کنار بیشکلی و تفریح و آزادی از چارچوبهای رسمی و قراردادی, در فضای عمومی و شهری دربرگیرندهی ساختمان و رفتار شهروندان و گردشگران.
كوي بازسازيشدهی پوتسدام (Potsdamer Platz) در برلين که آنرا "انعکاس تاریخ آلمان" مینامند, از مکانهایی است که دیدن آن برای هر معمار و شهرسازی, لطفی بسیار دارد؛ کوی پتسدام دارای شهرتی تاريخي است که روزگاري قلب برلين و شلوغترين نقطهی اروپا و مظهر نوپردازی (مدرنیزاسیون) بوده است. در بازسازی صورت گرفته, که با بهرهگیری از آثار برجستهترين معماران مشهور دنیا انجام شده, بزرگترين و مجهزترین مرکز سینمایی- خدماتی در شهرهاي اروپای امروز به وجود آمده تا همچنان پیشقراولی برلین در نوپردازی, حفظ شود.
میتوان چنین گفت و نتیجه گرفت که نظم محیطی در اینجا, حرف اول را میزند؛ نظمی که در فضای کالبدی شهر, تصور و درک تنوع و نه همشکلی را ایجاد کرده است؛ اما در ایران و به ویژه در شهرهای بزرگ آن, بینظمی, به شکل هـرج و مرج محیطی و آشفتگیِ همه چیز به ویژه در چهرهی شهر, که ظرف زندگی اجتماعی است, جلوه میکند؛ ظرفی که به شدت از مظروف خود تأثیر میگیرد؛ چیزی که گویی همچون حرکتی سیال در جریان است و در حال سرعت گرفتن.[6]
عرصههای عمومی و فضاهای شهری
نکتهای که شاید به واسطهی پژوهشم بیشتر برایم جلب توجه کرده است, موضوع عرصههای عمومی و فضاهای شهری است. فضایی که محلی برای به اشتراک گذاردن و بروز دادن آنچه از حیطهی خصوصی برمیآید با آنچه از دیدگاه حکومتی نشأت میگیرد. همانند فصل مشترک دو دایرهای که بر هم نشستهاند؛ یکی دایرهی آداب و رسوم و مراسم مردمی و غیر رسمی, و دیگری دایرهی دربرگیرندهی مراسم و رویدادهای رسمی و دولتی. در اینجا فصل مشترک این دو دایره بسیار زیاد است تا حدی که میتوان آنها را در بسیاری موارد, یکی و منطبق بر هم دانست؛ مقایسهی این امر با آنچه در ایران میگذرد, آدمی را به فکر فرو میبرد و بعضاً به مقایسه با آنچه در اینجاست وامیدارد. چراکه بعضاً این دو حیطه و دایره چنان از هم دور هستند که گاه فصل مشترکی اندک میتوان بین آن دو یافت. این امر در دههها و سالهای اخیر بیشتر و بیشتر نیز شده است. اساساً عرصهای برای بروز روابط و رویدادهای اجتماعی روزانه در فضاهای شهری در ایران تعریف نشده است و حال اینکه در اینجا, به شکلهای گوناگون این موارد امکان بروز و ظهور دارند.[7] فضاهای عمومی ما, فضاهایی شهروندمدار نیست که در آنها رویدادهای اجتماعی به شکلی سیال, جریانی دائمی داشته باشد؛ بلکه این فضاها, به فرض وجود کالبدی مناسب که بتوان به آنها فضای شهری اطلاق کرد, عمدتاً فضایی در خدمت مخاطب خاص است.
بیشفرهنگی یا فرهنگ غالب
کانونهای تولید اندیشه و فرهنگ در اینجا, با بهرهگیری از کلیهی امکانات و فناوریهای رسانهای, عمدتاً در راستای «بیشفرهنگی و تکثر و ارزشمند بر شمردن همهی دیدگاهها» در تلاشاند. تبلیغ فرهنگ خودی و ارزشهاي مورد قبولِ حاكميت, از رسانهها و دستگاههاي ايدئولوژيك, مواردی است که در درجهی بعدی و در سطح محدودی قرار دارد.
در مقابل, در جامعهی ایران, با کانونها و پایگاههای متضاد در تولید اندیشه و فرهنگ مواجهیم, به شکلی که قرائتهای متفاوت از فرهنگ غالب را ارائه میکنند. این امر طی سالهای اخیر, چهرهی یکسویهتری به خود گرفته و فضای سیاسی غالب در قالب فرهنگ رسمی, خود را بیشتر و بیشتر بر فضای فرهنگی و اندیشهورزی, مسلط میکند.[8]
یکی از فرایندهای فرهنگی در دهههای اخیر در ایران سیاست دولتها مبنی بر دولتی کردن سنتها و آیینهای فرهنگی است. این امر از طریق سیاستهای فرهنگی صورت میگیرد و رسانهها و نهادهای آموزشی و هنری و فرهنگی ابزارهای اجرای این سیاست هستند؛ اما تلاش برای دولتی کردن فرهنگ با ناکامیها و پیامدهای تلخی همراه بوده است. چرا که دخالت دولتی در حوزهی فرهنگ عمومی, که گاه با استفاده از روشهاي غيرفرهنگي برای حل مسائل فرهنگي صورت میگیرد, انرژي سياسي منفي در جامعه توليد ميكند.
مستندسازی؛ مسئولیتپذیری, نقدپذیری و احترام به تاریخ
از اعجابآورترین چیزهایی که در آلمان نظر هر کنجکاوی را به خود جلب مینماید, موضوع «مستندسازی» است. ثبت وقایع, رویدادها, اقدامات, ساختوسازها و ... , به شکلی نظامیافته و فراگیر, امری است که از ویژگیهای ستودنی آلمانیهاست. میتوان دربارهی هر چیز که در این کشور گذشتهای داشته, پروندهای یافت و به اسنادی استناد کرد. برای هر بنایی, اطلاعاتی دقیق موجود است که نکتهی جالب آن, باقیماندن بسیاری از این دادهها, طی دوران جنگ و ویرانیها آن میباشد. آغاز مستندسازی دربارهی ابنیهی معماری و ساخت و سازهای شهری در آلمان, به سال 1866 میلادی (همزمان با سال 45-1244 شمسی و سلطنت محمدشاه قاجار در ایران), میرسد.
وقتی در معنای واژهی «مستنَد» (یعنی, کسی که پناه به او برده شود/ تکیه کرده شده, و یا معنای لغت «سند» به عنوان تکیهگاه, و همینطور کلمهی «استناد» به معنای پشت به چیزی دادن[9]), عمیق میشویم, آنگاه میفهمیم که احترام به تاریخ و مسئولیتپذیری در قبال حال و آینده, و همینطور قدرت نقدپذیری, یعنی چه. کسی که گذشته را محترم بدارد و آنرا ریشهی خود و خود را دنباله و تداوم آن بشمارد, به راحتی, خانهی تاریخی یا گنبدخانهی امامزادهای را شبانه و برای ساخت چیزی نو و بزرگتر, تخریب نمیکند؛ کسی که ببیند آنچه میگوید و انجام میدهد و میسازد و یا خراب میکند, همه به دقت مستند میشود و ثبت میگردد, ناخودآگاه, در مقابل همهی آنچه از او سرزده و یا خواهد زد, خود را مسئول مییابد. بهراستی که در فقدان تاریخ مکتوب و ثبت وقایع, شناخت تاریخ معاصر ممکن نیست. ناگاه به ایران مینگرم و میبینم که بیمبالاتی ما و بیتوجهیمان در ثبت و ضبط و مستندسازی امروزمان, ریشهای نهچندان کوتاه دارد؛ برای ما چندان که باید و شاید, رخدادهای تاریخی مرتبط با معماریمان مکتوب نشدهاند. کمتر سندی, تحقیق مستندی و اثر هنری در خوری در ارتباط با سرگذشت معماریمان و شهرهایمان داریم. اطلاعات بناها, به جز اندک مواردی, به شکل خاطرات طی دوران در تاریخ و حافظهی شفاهی نسلها[10] در گردش بوده است. این امر را باید در نگاه ما به گذشته و آینده جستجو کرد و ریشههای فرهنگی آنرا بازشناخت.
آلمانیها, هنوز نازیسم (National Socialism) و شعلعور ساختن جنگ جهانسوز دوم را, که همچون «گناه جمعی» بر وجدانشان سنگینی میکند, به یاد میآورند و نه تنها جایی این خطای تاریخی را کتمان نمیکنند بلکه مستندات و پروندههای آنرا به دقت حفظ و نگهداری میکنند. میتوان گفت که مخالفت با نژادپرستی و پذیرش چندفرهنگی, زادهی احساس گناه در اروپاییان در قبال استعمار و شرم از نژادپرستی ددمنشانه, و ترس از تکرار دوبارهی این تراژدی در نسلهای بعدیشان است.[11] اروپاییها و بهویژه آلمانیها تلاش کردهاند که پس از جنگ جهانی دوم, در زمینههای گوناگون نظیر فلسفه, هنر, جامعهشناسی, روانشناسی و…, به صورت عمیق به نقد خود بپردازند.[12]
کلام آخر و نگاهی به ایران
شاید تفاوت اینجاییها را با خودمان بتوان در بهرهگیری ممتد از تجارب همنسلان و نسلهای پیشینشان, در زمینههای مختلف دانست که در بستر اجتماعی نسبتاً آرام, طی هفتاد سال گذشتهی پس از جنگ دوم جهانی کسب نمودهاند. به نظر میرسد اینان, نسبت به فرهنگ زیست در سرزمین خود آگاهی مناسبی دارند و در شناخت از خود و تشخیص ایجابات محیط پیرامونشان, تا حد زیادی درست عمل نمودهاند.
در انتهای این گذر زودگذر چند ماهه بر برلین, دیدهها و یافتههایم را از فرهنگ و معماری آن در 6 مورد زیر خلاصه میکنم؛ مواردی که در محیط و فضایی آرام و به دور از تلاطمهای واژگونساز, طی دهههای اخیر حاصل آمده است:
- رفتار توأم با احترام به حریمها و حقوق دیگران در عرصههای عمومی و فضاهای شهری
- عقلانیت در تمامی زمینهها (از جمله, ساخت و ساز به منزلهی بخش اصلی هویت معماریشان)
- قانونمندی و نظم عمومی در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی
- تنوع و هماهنگی به جای هرج و مرج و آشفتگی
- بیشفرهنگی به جای فرهنگ غالب
- مستندسازی؛ مسئولیتپذیری و احترام به تاریخ
معماری بازتاب فرهنگ و تمدن ملل است و هویتِ فرهنگی هر کدام از ملتهای جهان را بایستی در معماری آن کشورها جستجو نمود؛ و به همین سبب نیز هویت کالبدی و فرهنگ ملل در معماری آنها متجلی است.
در ایران اما, مهمترین غفلت را میتوان کمبود آشنایی با ویژگیهای زیستی و فرهنگی در گوشهگوشهی سرزمین ایران و نیز تشخیص نادرست نسبت خود با محیط پیرامون (در مقیاسهای گوناگون و از جنبههای مختلف) برمیشمرد. غفلتی که همهی این تنوع قارهگون را به یک چوب میراند و نسخهای واحد را برای برپا داشتن بنا در جای جای آن, تجویز میکند.
تلاطم و ناآرامیهای هر از چندگاه در آب و خاک ایران, تحولات بحرانزا و بحرانهای تحولافزا را به همراه داشته که این امر به نوبهی خود تمرکز اجتماعی را در پرداختن به تجارب برآمده از تاریخ بر هم زده است؛ تحول برای فرهنگ در حکم زندگی و رشد است, اگر فرهنگی تحول نیابد بیشک از میان خواهد رفت؛ لیکن این تحول نیازمند بستر مناسب است تا به بیراهه نرود.
از جمله تحولات بحرانزا, که بدون فراهم بودن بستر مناسب از دههی 40 شمسی در تهران و بسیاری از شهرهای ایران رخ داده, مسأله مهاجرت بوده است؛ آدمهای بیشماری از بستر اجتماعی پیشین ریشهکن شدهاند و دنیای اجتماعی جدیدی را خلق کردهاند که در آن تنها بخشی از عادات پیشین, هنجارهای اجتماعی و باورهای آنها به رسمیت شناخته شده است؛ آدمهایی از اطراف کشور طی مدت زمان کوتاهی در تهران گرد هم آمده و یک کلانشهر غولآسا بنا نهادهاند. این حقیقت به میزان قابل ملاحظهای ما را با جامعهی شهری و جابجاییهای انجام شده در نهادها و مناسبات اجتماعی شهر آشنا میکند.
اما آیا تفاوت ما با اینان, صرفاً در همین است و شتاب و تعجلمان در بهروز شدن و تغییر کردن و پیشرفت نمودن, خطاهایمان را افزایش داده و گاه به کجراههایی سوقمان داده است؟ آیا آشفتگیهای شهری, اعم از سیما و منظر شهر و یا نظامات اجتماعی آن, ناشی از شتابزدگی در نوپردازی (مدرنيزاسيون) و یا سیل مهاجرت بوده است که در دورهی معاصر, جامعهی ایرانی را با بحران مدنیت مواجه ساخته است؟
در شرح علل این آشفتگی و گریز از هماهنگی, تنها تحلیلهای تاریخی یا سبکشناسی هنری و معماری به کار نمیآید؛ به نظر میرسد چیز مهمی در «مـا» عوض شده است. به نظر میآید, این ماییم که عوض شدهایم؛ معماری ما, عین فرهنگمان است و البته, فرهنگمان نیز عین معماری ماست ... همان قدر آشفته و گیج و بلاتکلیف ... مدیریتمان هم در همین حال و هواست از جمله در امر معماری و شهرسازی.
دکتر اسلامی ندوشن ایرانشناس بزرگ معاصر در «همایش ملّی آیندهشناسی هویّتهای جمعی در ایران» (بهار سالجاری) در مقالهای با ذکر نکاتی مهم درخصوص ایران, دربارهی افول اخلاق اجتماعی در ایران هشدار داده است؛ وی تضعیف اخلاق را به عنوان نابترین تجلّی انسانیّتِ انسان باعث فروریزی پایهها میداند. این است که در تجربهی روزانه به مردمی برمیخوریم که چهبسا ناخواسته, عبوس و کژخلق و بیحوصله و حریص هستند. زمانه آنها را به این نتیجه رسانده است که همهی راهها به یک نقطه ختم میشود و آن پول است.
معماری و شهر, آیینهی و انعکاسدهندهی زندگی فردی و جمعی انساناند. به هر گونه که ما هستیم, معماریمان و شهرهایمان نیز همان گونه است. باید خودمان اصلاح شویم؛ یعنی پاسخ اینکه چگونه میتوانیم معماری بهتری داشته باشیم, این است که ما هر وقت انسان بهتری شدیم, معماریمان هم متأثر از ما, بهتر میشود.
پی نوشت:
[1] در این نوشتار کوتاه برآمده از دیدهها، صرفاً بعد اجتماعی «شهروند» که ناظر بر زندگی اجتماعی افراد میباشد، مد نظر قرار میگیرد.
[2] مهاجرين در آلمان طيفهای مختلفی دارند. بزرگترين گروه به عنوان کارگران مهاجر از ترکيه به آلمان آمدهاند و گاه تا نسل سوم هم در آلمان زندگی میکنند. گروه ديگر مهاجرينی هستند که مدت زمان کمتری را در مقايسه با دسته اول در آلمان بودهاند. اين گروه شامل مهاجرين ايرانی نيز میشود. در ميان اين گروه کسانی هستند که برای تحصيل و يا (در مقياسی کمتر) برای کار به آلمان آمدهاند. پناهندگان سياسی و اجتماعی هم طيف بزرگی از اين مهاجرين را در بر میگيرند. ايرانيان ساکن آلمان عمدتاً در اين گروه جای میگيرند. طبق آمار رسمی همچنين، اين کشور سه ميليون مسلمان دارد که در درجه اول ترک تبار و بوسنی تبار و پس از آن عمدتاً عرب هستند.
[3] در خصوص مهاجرین مسلمان، در آلمان تا زمانی که دستورات شریعت (قوانین اسلامی)، نظم عمومی جامعه را بر هم نزنند و مغایر قانون اساسی آلمان نباشند، دارای اعتبار هستند. آنجلا مرکل صدراعظم آلمان میگوید: «... در آلمان همچنان قانون اساسی است که مبنای همبستگی اجتماعی است و نه قوانین شریعت.»
[4] کلامی از مهندس سید محمد بهشتی
[5] این خیابان در دههی 1950 میلادی توسط بلوکهای مسکونی به سبک غالب کلاسیک سوسیالیست (Gingerbread style)، ایجاد شد.
[6] البته هستند اروپائیانی که با دیدن شهری همانند تهران، آنرا جالب و دیدنی توصیف کرده و دلیل آنرا، تنوع و عدم یکنواختی خستهکننده برمیشمرند. شاید بهترین حالت برای قیاس، بررسی و تحلیل وضعیت هر شهر (اروپایی و یا ایرانی) در بستر اجتماعی و فرهنگی خودش باشد.
[7] ذکر این نکته ضروری است که مراسم مذهبی سالیانه همچون عزاداریهای محرم و حضور همگانی مردم در دستههای عزاداری و یا برپایی جشنهای مذهبی و ...، مواردی هستند که سالیانه و نه روزانه، برپا میشوند که پرداختن به آنها در این مقال نمیگنجد و خود نگاهی مستقل را طلب میکند.
[8] فرهنگ رسمی، با اتکا به امکانات و قدرتی که دارد تلاش میکند از راه آموزش و پرورش، رسانههای دولتی، مراکز فرهنگی، آموزش عالی و نهادهای مذهبی، تسلط خود را تثبیت و استمرار بخشد.
[9] بر اساس لغتنامهی دهخدا.
[10] حافظهی انسان همانند جادهای لغزنده برای حفظ خاطرات است؛ به همین علت حفظ تاریخ شفاهی دارای اهمیت فراوانی است و دقت فراوانی را میطلبد. چرا که منابع شفاهی میتوانند سیر تحولات یک جامعه را نشان دهند و به همین علت اصولا در کشورهای پیشرفته اهمیت فراوانی به این موضوع داده شده و حتی در سطح دانشگاهی نیز به آن پرداخته میشود.
[11] گاه به یاد این پرسش برخی فلاسفه میافتم که "چگونه انسان مدرن در اوج پیشرفت روشنگری و نووارگی، که همیشه عدالت، انساندوستی و برابری را نوید میداد، شاهد ظهور فاشیسم و شکل نژادپرستانهی آن، نازیسم، در قلب اروپای متمدن، و بروز فاجعهای به این هولناکی بوده است؟"
[12] از این رو، مکاتب و نحلههای فلسفی و علوم اجتماعی، چه پسانوگرایی (پستمدرنیسم) باشد و یا مکتب فرانکفورت، در حقیقت پاسخی به ریشهها و دلایل ظهور فاشیسم و تمامیتخواهی (Totalitarianism) بوده است.
ایمیل نویسنده
manoochehrmoazzami@yahoo.com
این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است.
http://anthropology.ir/publication/10240
مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات پزشکیان ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی مجلس شورای اسلامی
عربستان قتل پلیس تهران وزارت بهداشت هواشناسی قوه قضاییه خانواده آموزش و پرورش شهرداری تهران سازمان هواشناسی حوادث
خودرو اقتصاد ایران اینترنت دولت سیزدهم قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو بازار سرمایه دلار قیمت سکه حقوق بازنشستگان
سارا بهرامی تخت جمشید علیرضا قربانی سینمای ایران تئاتر سینما تلویزیون رسانه ملی کنسرت دفاع مقدس کتاب فیلم
مغز دانش بنیان وزیر علوم ماهواره
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه غزه اسرائیل آمریکا فلسطین روسیه فرانسه جو بایدن دونالد ترامپ چین
فوتبال یورو 2024 استقلال پرسپولیس کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال جام ملت های اروپا باشگاه پرسپولیس لیگ برتر نقل و انتقالات لیگ برتر ایران سپاهان
هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ اینستاگرام سامسونگ اپل فیبرنوری موبایل ربات ایرانسل
تغذیه قهوه میوه کاهش وزن سرطان بیماری هندوانه سیب زمینی ویتامین تب دانگ فشار خون