پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
بَر مَفرَشِ خاکْ مردگان میبینم
مشکل ما: خوانش مدرن و اگزیستالیستی رباعیات خیام. فرامرز معتمد دزفولی. تهران: نگاه معاصر، 1394. 220ص. 120000 ریال.
1. خیام خوانی برای من، یادآور دوره های خاصی از زندگی است. گویی در لحظات مشاهدة مرگ، شکست و بیماری بیشتر میشود با خیام همنشین شد. سه لحظه و سه دورة خاصی از زندگی که گذر زمان و ناپایداری وجود، بیش از هر زمان دیگری ملموس و باورپذیر میشود و خیامخوانی میتواند تسلّیبخش آن لحظههای گزنده و گدازنده باشد. فرامرز معتمد دزفولی نیز گویی در چنین لحظه هایی است که به سراغ خیام میرود. او میخواهد «این اثر ادبیِ کهن را درون موقعیتهای زندگی و شرایط آن» (ص7) بخواند. زمانی و مکانی که در پایان هر رباعی درج شده، نشان میدهد که درگیری ذهنی و عینی و وجودی او با بیماری به عنوان یکی از موقعیتهای ویژة زندگی، بیش از سایر موقعیتها او را به درک ناپایداری هستی و ناپایداری وجود انسان رسانده است. با یک تفاوت بزرگ با خیام. رباعیات خیام در اوج درک نومیدانة هستی، مخاطب را به چشیدن خوشباشانة اکنون و به قدر وسع چشیدن دعوت میکنند. این خوشباشی رویة دیگر نومیدواری اوست. در حالیکه در لایهلایة توضیحات فرامرز معتمد دزفولی، جای آن حس خوشباشانه خالی است.
2. بهنظر معتمد دزفولی، مشکل خیام «مشکل ما» است. و این «مشکل ما» همان مشکل خیام است:
برخیز بُتا، بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن «مشکل ما»
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گِل ما
پس مشکل خیام روبهرو شدن با مرگ است پیش از کامروا شدن از زندگی. یعنی فرصتی که ناغافل از دست میرود. همیشه پیش از آنکه منتظرش باشی، این فرصت از دست میرود. معتمد دزفولی به عنوان خوانشگر مدرن و اگزیستانسیالیست خیام، مشکل خود و خیام یا به تصریح خودش، مشکل ما و خیام را در همین غلبة مرگ میبیند و از دست روندگی روزگار . اما اگر بخشی از مصداقهای «ما»ی امروز را از «ما»ی خیامی و «ما»ی اگزیستانسی جدا کنیم تفاوتهای چشمگیری خواهیم دید. «ما»ی خیامی نمونة «ما»ی نخبهای است که خودش یکی از آنهاست و با مخاطبانی از جنس خودش نیز سخن میگوید. بی آنکه بخواهم در بُعد هستیشناختی هستة اصلی تفکر خیام یعنی ناپایداری زندگی و غلبة مرگ چون و چرا کنم، میخواهم ادعا کنم که مرگ نه در معنای اگزیستانسیالیستی و نخبهگرایانه، بلکه در بُعد کاملاً عینی و روزمره و در متن زندگی هرروزه است که به «ما»ی امروزی، حتی مجال آویختن به لحظة اکنون را نمیدهد. اگر خیام مرگ را در زیباترین حالتهایش کوزه، جام شراب، سبزة روییده بر طرف جوی، بنفشه و ... میبیند و در ذرّات خاک، انسان امروز مرگ را با همین دو چشمِ سر در ساحل دریای مدیترانه، در قایقهای واژگون شده، در بیمارستانها و مدارس بمباران شده، در سقوط هواپیما، در کودکان سوختة مدرسهای دورافتاده در روستایی دورافتادهتر، در زندان، در بازداشتگاه، در خیابان، در مرزها، در کامیونهای حمل مواد، در وانتبارها، در آوار سیل و زلزله و ابولا، کولهپشتی انتحاری و نوجوانان انفجاری در مساجد و معابد و پیادهروها میبیند. انسان امروز بهخصوص انسان خاورمیانهای که به نوعی هموطن و همکیش خیام است مرگ را نه در سبزة خوش آب و رنگ بهاری، بلکه در بدنهای تکهپاره و دمپاییهای غرق در خون و جسد بیجان کودک سه سالة سوری در ساحل دریا میبیند. خیام و انسان امروز هر دو «بر مفرش خاک خفتگان میبینند» اما یکی به چشمِ دل و این یکی به چشم سر. مرگ برای این «ما»ی امروزی، یک مرگ کاملاً فیزیکی، مادّی، عینی است. مادیّت و عینیّتی که بر بنیانهای برباد رفتة اخلاق است، و بسیار هولناکتر از آن است که به دیدة خیام میآمد. از این مقایسه میخواهم به این نتیجه برسم که «مشکل ما»ی خیام، «مشکل ما»ی انسانهای امروز نیست. انسانهایی که دیگر نه مرز جغرافیایی و نه مرز تمدنها آنها را از هم جدا نمیکند. مشکل خیام میتواند «مشکل من» انسان امروز باشد اما بعید است که همان «مشکل ما»ی امروز باشد.
3. نکتة بالا را میتوان با تأمل دربارة مفهوم «اکنون» و اهمیتی که در نگاه خیام دارد، روشن ساخت. به باور خیام، گذشته دست نیافتنی است چون رفته است و آینده نیز دست نیافتنی است، چون خارج از دسترس است و هنوز نیامده است. پس غم رفته و نامده را چرا باید خورد؟ به لحظة معتبر «اکنون» باید چنگ زد و تا فرصت هست از آن نوشید. مسئله دقیقاً همین جاست. میان «اکنون» خیامی و «اکنون» انسان امروز، تفاوت بیش از شباهت است. خیام به اکنون میآویزد نه از ترس آینده و نه حسرت گذشته. بلکه صرفاً به دلیل درک ناپایداری هستی و ماهیت گذرنده و سیّال زندگی، درست مثل رودخانه که هیچ وقت نمیتوانی در آن بمانی و آب جاریاش را برای خودت و در مشتات نگه داری. «اکنون» برای خیام همان رودخانه و فرصت شناوری و شناگری و برخورداری از لذّت سرشار آن است. «اکنون» اکنونی پُربار و مرفه است (برای همین هم او را و مخاطبش را نخبه و به تعبیر امروزی، روشنفکر مرفه بهخصوص از نظر ذهنی و روانی و در درجة دوم مادّی میپندارم.). در حالیکه «اکنون» انسان امروز یک «اکنون» لرزان، تهی، هولناک و فاجعهبار است. اگر خیام میتواند از «اکنون» کام بگیرد و همان دَم را خوش باشد که ابیات بسیاری دلالت میکند بر این کامیابی و خوشباشی:
بر چهرة گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
یا
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین وخوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت
یا
خیام اگر ز باده مستی، خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار و جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
این نمونهها نشان میدهند که «اکنون» با همة ناپایداریاش تکیهگاه محکمی است برای خیام. در حالیکه برای انسان امروز (خاورمیانهای بهخصوص) یعنی انسانی که در جنگ زاده میشود و با ترس از جنگ پرورده میشود، «اکنون» شبی تیره و تهی است که او مستأصل با خود زمزمه میکند: «به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندة خود را». در چنین موقعیتی، خبری از سبزهنشینی و جام می نیست. حتی «قبای ژنده» هم روی دست او مانده است. در واقع اگر «اکنون» خیام معنایی اگزیستانسی دارد که دارد، کامگیری او از اکنون و درآمیختن به آن و تکیه زدن بر آن، عاقلانهترین کار و شاید تنها امکانِ انسانی زیستن باشد. در حالیکه «تنها امکان انسانی زیستن» یعنی یک زیستن مجاز حداقلی هم برای انسانهای امروز در سرزمینهای دور و نزدیک محال شده است. تنها امکان گریز از خود و پناه آوردن به دیگری در وضعیتی کاملاً غیرانسانی است. وضعیتی حقارتبار که آن دیگری او را و عزیزتر از جانش را با یک هجوم و با یک تیپا به گوشهای پرت میکند و یا این دیگری بستهای غذا و یک بطری آب میدهد به او. «اکنونِ» بسیاری از انسانهای همکیش و همخاکِ خیام چنین محتوایی دارد. خبری از خشت سر خُم و شبنم و بنفشه نیست. خون و جنایت و نکبت است. «اکنون» برای انسان امروز، همانقدر آرامشبخش و سرشار و غنی نیست که برای خیام بود. درک انسان امروز از اکنون، درکی سراسر رنج و فقدان است و آوارگی. انسان امروز در گریز از همین اکنونِ آواره و بیپناه و نامطمئن، به فردای نامطمئنتر امید میبندد. امروزش گرسنگی است. شلاق است. بمب است. حقارت است. ممنوعیت است. اجبار است و ... اینها هیچکدام از جنس اکنون اگزیستانسیالیستی و دردهای وجودی نیستند. نه دردهای وجودی خیاموار و نه دردهای عینی و روزمرة انسان بهخصوص خاورمیانهای امروز، هیچکدام بیاعتبار نیستند و هیچکدام نسبت به دیگری تفضل ندارند. البته که تا دردهای ملموس درمان نشود، امکان رسیدن به دردهای اگزیستانسی و در نتیجه رسیدن به لحظات اکنونی سرشار مهیا نمیگردد. اما خیالبافانه هم نمیتوان دردهای انسانی را از هر نوع که باشد، به دردهای درجة یک و دو و ... تقسیم کرد. فقط مسئله اینجاست که «مشکل ما» چیزی است متفاوت از مشکل خیام.
4. فرامرز معتمدی دزفولی در مقام خوانشگر مدرن و اگزیستانسیال رباعیات خیام، به نقد و تفسیر و تحلیل رباعیات نپرداخته است. بلکه با زبانی بسیار ساده و روان، ابیات را توضیح داده است. بهگونهای که برای عموم خوانندگان با سطوح متفاوت معلومات، قابل درک و مفید و روشنگر است. او معناها را در هم نمیپیچد و دور از ذهن نمیسازد. همانطور که خود رباعیات دور از ذهن نیستند. به زبان فلسفی هم به شرح ابیات نمیپردازد. شرح غیرفلسفی و سادة او کمک میکند تا خوانندگان جوان بهدرستی با اندیشة نهفته در دل رباعیات آشنا شوند. اگرچه میشد رباعیات را نه به ترتیب حروف قافیه و تنظیم آنها براساس نسخة محمدعلی فروغی بلکه بر اساس تقسیم موضوعی و معنایی شرح کرد. در چنین تقسیم و شرحی، امکان تأملات بیشتری در خوانش اگزیستانسیالیستی ایشان میتوانست فراهم شود. مثلاً در مجموعة رباعیات خیام، چند موضوع بهوضوح قابلتأمل و تفسیر است. یکی مرگآگاهی است که با مرگهراسی فرق دارد. خیام از مرگ نمیترسد اما واقف بر ناگهانی بودن و ناگزیر بودن مرگ است. بخشی از رباعیات به همین ناگهانی بودن ناظرند. مرگ ناگهانی است به عنوان تنها تجربة منحصربهفردی که وقتی دست بدهد، هیچ خبری از آن نمیتوان به دیگری آورد. ناگهانی بودن مرگ را فقط در مرگ دیگران میتوان نظاره کرد. از این رو شاید بتوان مدعی شد که انسان خیامی انسانی تماشاگر است. در حالیکه انسانِ امروز، انسانِ درگیر است. این هم یک دلیل دیگر است که نشان میدهد مشکل خیام، مشکل ما نیست. او نیستی خودش را به شکل مجازی به واسطة نیستیِ دیگران در مییابد. در حالیکه انسان امروز ذرّهذرّه و هر روزه دارد به طور تدریجی جنبههای هستیمندانة انسانیاش را به طرز مشخصی از دست میدهد. او بیواسطه، درگیرِ نبود شدنِ خویش است. بخش دیگری از رباعیات خیام که شاید بتواند بیش از بقیه مشابهت و اشتراک رنج خیام را با رنج انسان امروز نشان دهد، آگاهی از هیچ بودن و پوچبودگیِ هستی انسان است. این هیچی را هم میتوان در بیاحساسی و کوری جهان بیرون از انسان یافت که نسبت به انسان کاملاً نادردمند و فاقد ادراک است و هم در بیحاصلی آمد و رفت انسان به این جهان و هم در نامعلومی آغاز و انجام این سفر ناخواسته. سفری که نه آغازش و نه پایانش، خواستنی و مطابق ارادة آدمی نیست:
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شدهام کوزة هر خَمّاری
یا
مِی خور که هزار بار بیشَت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی
یا
مِی خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و مِیِ روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
اما هیچکدام از این ابیات به اندازة تکستارة رباعیِ زیر بیانگر رنج انسانِ امروز نیست. رنجی که از دل همة رنجهای ملموس و عینی عبور کرده، از بدنهای پوست و گوشت و خوندار گذشته، تا رسیده است به کُنه وجود و یا همان وجدان او که مینالد:
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم
وز داس سپهرِ سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم
این دو بیت، شرح چکیده و عصارة تجربیات انسان امروز است که بعد از به آزمون گذاشتن همة آرمانها و ایدهها و طی کردن همة طریقهای مشقّتبار، سرانجام با دستان تهی به پایان خط رسید: فرسوده، بیفایده، ناکام و نابود. حتی اطلس هم نمیتوانست ماندن در چنین موقعیت طاقتفرسایی را تاب بیاورد. انسانِ خاورمیانهای امروز شاید قهرمانتر از اطلس شده که میخواهد با این عدمها درآویزد و راه گریزی بجوید به بیرون از این دایرة بستة موقعیت محتوم. گریز از موقعیت یا ماندن در موقعیت، یکی دیگر از موضوعاتی است که میشود در طبقهبندی رباعیات خیام راهی به آن جست و مشاهده نمود که انسان خیام بهرغم آگاهی از سلطة موقعیتی که بیرون از اختیار اوست، در برابر موقعیت زانو نمیزند و سر فرود نمیآورد؛ بلکه برخورد فعالانه با آن دارد. او با نادیده گرفتن چنان سلطهای، سلطة خوشباشانة لغزان خودش را به عنوان تنها داراییاش، بر اکنونِ ناپایدار اعمال میکند. یعنی با یک امر ناپایدار با امر ناپایدار دیگری روبهرو میشود. این وجه شاید تنها وجه مشترک «مشکل ما» باشد. «ما»ی خیام و «ما»ی انسان خاورمیانهای امروز، که بهرغم «بیفایده فرسوده شدن»اش نمیخواهد به این همه ناکامی و نابودگی تن بدهد. رسیدن به درک «بیفایده فرسوده شدن»، فرد را به موقعیت دیگری میبرد. موقعیت فروریزی سقفهای اعتماد و اعتقاد که به نوبة خود انسان را در آوارگی درونی و بیرونی سرگردانتر میسازد و پناهگاه الهی و یا متافیزیکی و قضا و قدری او را ویران میکند:
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
یا
در مجمر چرخ جان چندین پاکان
میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟
5. خوانشگر مدرن این رباعیات خواسته است با رویکردی اگزیستانسی موقعیتهای مشابه خیاموار را در زندگی امروز ما برملا سازد. از همة فرصتها در زندگی روزمره استفاده کرده تا با درگیر کردن احساس وجودیاش، آن موقعیتها را برای مخاطب امروزی خیام بازسازی و مشابهسازی کند. در دفتر کار، در مطب پزشک، در کنار تخت پدر بیمار، در نوبت انتظار، در بانک، در پارک کنار زمین بازی کودکان، در شبهای رمضان، در قطار، در اتوبوس، در نیمهشب خوابزده ،در دید و بازدیدهای نوروزی و مهمتر از همه، آنچنان که از تاریخ هر نوشته بر میآید، در هنگامة بیماری و کوچ پدر از این سرای نامطمئن و ... او در همه حال هوای قلم و فکر و نزدیکیاش با خیام را داشته است؛ اما بنا به همان نکات گفته شده در بارة مشکل ما و مشکل خیام، یعنی تفاوت اکنون سرشار خیام و اکنون تباه ما، و بسنده کردن به شرح و توضیح، او کمتر موفق به درگیر کردن ذهن و روح مخاطب با مضمون و محتوای رباعیات خیام میشود. هر چند که در همه حال، خیام خود با رباعیاتش فرد را درگیر میسازد و رهایش نمیکند. بهخصوص انسانی که تجربة بیشمار شکست و مرگ پاکان را پشت سر گذاشته، بدون آنکه دودی و نشانهای روشن بر افق دور دیده باشد. نکته اینجاست که انسان خاورمیانهای امروز که به مرور دارد از کاسته شدگیهای وجودی و مادی و معنویاش آگاه میشود و شأن فلاکتبارش را در مییابد، هنوز خیلی دور است از آستانة درک طربناکی خیاموار نیستی و هستی.
این مقاله در چارچوب همکاری های مشترک انسان شناسی و فرهنگ و نشریه جهان کتاب منتشر می شود.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست