یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حمید مصدق



      حمید مصدق
...

شاعر
1318-1377
در دهمین سال خاموشی حمید مصدق ، انتشارات نگاه به چاپ مجموعه کامل اشعار وی همت گمارد و غروب سه شنبه 20 آذر ماه مراسم رونمایی این کتاب با همکاری مجله بخارا در محل انتشارات نگاه برگزار شد .
این مراسم را علی دهباشی ، مدیر مجله بخارا آغاز کرد :
به‏نام خداوند و جان و خرد
دومین رونمایى از کتاب‏هاى انتشارات نگاه را در آذر ماه آغاز مى‏کنیم. بنده از طرف مدیر انتشارات نگاه آقاى علیرضا رئیس‏دانا به دوستان گرامى، شاعران، نویسندگان، سردبیران نشریات ادبى، خبرنگاران محترم و به‏ویژه همسر گرامى زنده‏یاد دکتر حمید مصدق سرکار خانم لاله مصدق و دختر گرامى‏شان ترانه خیرمقدم عرضه مى‏کنم. جاى غزل، دیگر دخترشان که دور از وطن هستند سبز باشد. همان‏طور که مستحضر هستید امشب مراسم رونمایى از کلیات اشعار زنده‏یاد حمید مصدق را برگزار مى‏کنیم.
انتشارات نگاه در آستانه دهمین سالگرد خاموشى حمید مصدق اقدام به انتشار این کتاب نموده است.
مجموعه اشعار مصدق در چاپى که امروز مراسم رونمایى آن را شاهد خواهید بود دربرگیرنده مجموعه‏هاى: درفش کاویان (1341)، آبى، خاکسترى، سیاه (1343)، در رهگذار باد (1347)، از جدایى‏ها (1358)، سال‏هاى صبورى (1369) و شیر سرخ (1376) را در بر مى‏گیرد.
نگاهى کوتاه به زندگى و آثار حمید مصدق را ارائه مى‏کنم و مراسم را پى مى‏گیریم:
حمید مصدق در بهمن سال 1318 در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به همراه خانواده‏اش به اصفهان منتقل شد. تحصیلات ابتدایى را در دبستان شمس و دوره متوسطه را در دبیرستان ادب گذراند. در دوره دبیرستان با نامدارانى چون منوچهر بدیعى، هوشنگ گلشیرى، محمد حقوقى و بهرام صادقى هم‏مدرسه بود و با آنان دوستى و آشنایى داشت. در سال 1339 وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته بازرگانى درس خواند. سپس در مؤسسه تحقیقات اقتصادى دانشکده حقوق به کار پرداخت و همزمان با کار تحقیق، از سال 43 در رشته حقوق قضایى تحصیل کرد و بعد از آن هم فوق‏لیسانس اقتصاد گرفت. در سال 1350 در رشته فوق لیسانس حقوق ادارى از دانشگاه ملى فارغ‏التحصیل شد و در دانشکده علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به تدریس پرداخت. وى پروانه وکالت خود را از کانون وکلا دریافت کرد و در دوره‏هاى بعدى زندگى همواره به کار وکالت مشغول بود و کار تدریس را در دانشگاه‏هاى اصفهان، بیرجند، ملى (شهید بهشتى) دنبال مى‏کرد. در سال 1345 به منظور ادامه تحصیل به انگلیس رفت و در زمینه روش تحقیق به تحصیل و تحقیق دست زد. تا سال 1358 بیشتر به تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از سال 1360 عهده‏دار تدریس درس حقوق بخصوص حقوق تعاون شد و تا پایان عمر عضو هیأت علمى دانشگاه علامه طباطبایى بود. مدتى نیز سردبیرى مجله کانون وکلا را به‏عهده داشت.
دوستانش او را مردى دوست‏باز و نیز انجمن‏باز معرفى مى‏کنند. به خاطر اینکه روحیه اجتماعى داشت و همه را دور خود جمع مى‏کرد. جلسات شعر و بحث راه مى‏اندخت. به ایجا انجمن‏هاى ادبى علاقه‏مند بود. دست‏کم دو انجمن ادبى تأسیس کرد: انجمن ادبى صائب در اصفهان در زمانى که هنوز دانش‏آموز دبیرستان بود و به دست او تأسیس شد و انجمن خصوصى یاران امید را در سال‏هاى شکوفایى در تهران تشکیل داد. انجمن ادبى صائب زمانى که او اداره آن را به‏عهده داشت برخلاف انجمن‏هاى آن دوران که جملگى به شعر کهن مى‏پرداختند، محلى براى ارائه شعرهاى نو و داستان‏خوانى و ادبیات جدید شد.
آثارش در زمینه کارهاى دانشگاهى عبارتند از:
- مقدمه‏اى بر روش تحقیق‏
- قوانین و مقررات آپارتمان‏نشینى و اجاره‏
- رباعیات مولانا جلال‏الدین مولوى با مقدمه او
و در زمینه شعر کتاب‏هاى:
1- درفش کاویان، 2- منظومه آبى، خاکسترى، سیاه، 3- منظومه در رهگذار باد، 4- منظومه از جدایى‏ها، 5- سال‏هاى صبورى (مجموعه شعرهاى کوتاه)، 6- مجموعه «تا رهایى» که شامل تمام این کتاب‏هاى منتشر شده تا آن زمان بود، و شیر سرخ که آخرین کتاب او در زمان حیات است‏ حمید مصدق در هشتم آذر ماه 1377 بر اثر بیمارى قلبى در تهران درگذشت.
و اما درباره مجموعه‏هاى شعر که به‏صورت کلیات اشعار شاعران معاصر از نیمایوشیج تا معاصرین را دربر مى‏گیرد به چند نکته اشاره مى‏کنم:
براساس آنچه که آقاى علیرضا رئیس‏دانا مدیر مؤسسه انتشارات نگاه اعلام کردند در طول 34 سال فعالیت‏هاى مستمر فرهنگى و ادبى خود، 1200 عنوان چاپ و منتشر کرده است. در این میان 350 عنوان از شعرهاى کلاسیک و معاصر بوده است. و ما در اینجا تنها به عناوین مجموعه اشعار چاپ شده در شکل کلیات اشعار اشاره مى‏کنیم:
کلیات اشعار نیمایوشیج، احمد شاملو، سیمین بهبهانى، شهریار، نادر نادرپور، عماد خراسانى، منوچهر آتشى، ژاله اصفهانى، نصرت رحمانى و سیدعلى صالحى‏
از مجموعه اشعار در دست انتشار مى‏توان به عناوین زیر اشاره کرد:
مجموعه اشعار جواد مجابى، حسین منزوى، م. آزاد، مفتون امینى و شمس لنگرودى‏ »

پس از آن فیلمی کوتاه از حمید به نمایش درآمد و در ادامه بیتا رهاوی بخشی از شعر بلند و به یاد ماندنی حمید مصدق ، « آبی ، خاکستری ، سیاه » را قرائت کرد . سپس محمد علی سپانلو به عنوان قدیمی ترین دوست این شاعر از خاطرات خود با او گفت و افزود « همیشه گفته ام که حمید مصدق شاعر جنبش دانشجویی است .او شاعر نسل جوان است . من این بعد اجتماعی او را دوست دارم که مؤثرترین نقش را نیز دارد . وقتی هم که جنبش دانشجویی تکرارشد باز این شعر تکرار شد . ما هر دو حقوق خواندیم و از دیر باز با یکدیگر حشر و نشر داشتیم . مصدق با همین شعر خود ایرانگیر شد . لحنی که در سپهری هم هست و می توان در فریدون مشیری هم دید . وزن آن صمیمی است و بیانی ساده دارد . ... »
محمد حقوقی نیز از حمید مصدق چنین یاد کرد : « کلاس آخر متوسطه بودم . من 1316 به دنیا آمده بودم و حمید 1318 . دو سال از من کوچکتر بود . معمولاٌ ما با هم بودیم ، گاهی هم بهرام صادقی می آمد ، گاهی هم بدیعی و بعضی اوقات هم ابوالحسن نجفی . بعد به انجمن صائب رفتم که بنیانگذارش حمید بود و هوشنگ گلشیری هم در این انجمن آمد و شد داشت . بعد هم که با یکدیگر مجله جنگ اصفهان را راه انداختیم و در آنجا حمید با کسرایی آشنا شد که خوب کسرایی روی او تأثیر گذاشت . شعر می خواندیم و با هم دوست بودیم گرچه دیدگاه های ما از شعر با یکدیگر تفاوت داشت اما این به رفاقت ما کاری نداشت . و این دوستی سال ها تا پایان زندگی حمید ادامه پیدا کرد.... »
دکتر محمد سریر که سال ها پیش بر روی یکی از اشعار مصدق ( شیشه پنجره را باران شست ) آهنگی نوشته که توسط محمد نوری هم به اجرا درآمده از چند و چون آشنایی خود با حمید مصدق حکایت کرد و نحوه ساخت اولین آهنگ خود بر روی شعر حمید مصدق در سال های گذشته و نیز اخیراٌ بر روی یکی ازآثار منتشر نشده ی او که به خط خود مصدق نزدش باقی مانده بوده و این آهنگ را هفته گذشته چکناواریان به اجرا در آورد . دکتر سریر در پایان گفته های خود همان شعر دست نویس را قرائت کرد و سپس محمد رضا صادقی با همراهی گیتار آرش منتظری این ترانه را برای حاضرین خواند .
پس از آن مفتون امینی ضمن سپاس از همت اهل نشر از حمید مصدق سخن گفت و درباره ی ویژگی های شعر وی ابراز داشت که «وی با استقلال زبان و نحوه ی تقطیع توانست به جایگاه خاصی در اجتماع دست یابد . ناقدان درباره ی او گفته اندکه مصدق این جایی و این وقتی شعر گفته و ممکن است در روزهای آینده جایی نداشته باشد که دیدیم چنین نشد .»

در ادامه سیروس علی نژاد با عنوان شیپور ملی گرایی از حمید مصدق یاد کرد و افزود :
« چرا شعارهایی که از درون شعر حمید مصدق بیرون آمده، هنوز کاربرد دارد؟ چرا دانشجویان از زمان انقلاب تا کنون از این شعارها استفاده می کنند؟ چرا هنوز وقتی گروههای معترض در جایی جمع می شوند این شعارها را بر سر دست بلند می کنند؟ چرا این شعارها کهنه نشده است؟
و چرا تمام شعارهای انقلابی از درون شعرهای معاصر فارسی و از زمان انقلاب مشروطه به بعد بیرون آمده است؟
واقع این است که شعر فارسی از زمان انقلاب مشروطه احساس رسالت کرد. شاید بتوان گفت که از زمان انقلاب مشروطه تئوری ادبیات تغییر کرد و بهتر است بگوییم ادبیات و شعر برای اولین بار دارای تئوری شد. تا آن زمان و در تمام طول هزار سال پیش از آن که ادبیات فارسی جریان داشت، ادب فارسی که شعر برجسته ترین عنصر آن است، هیچ گاه از دادخواهی خالی نبوده است؛ نامه اهل خراسان انوری، شعر ناصرخسرو که در دری را به پای خوکان نمی ریخت، و بوستان سعدی که سرشار از عدالت خواهی به معنای قدیم کلمه است، نمونه هایی از این دادخواهی هستند اما در هیچ شعر فارسی تا پیش از پیدایی افکار نو و مشروطه خواهی، ادبیات داعیه دار تحول اجتماعی نبود. ادبیات فارسی تا آن زمان قصد تغییر دنیای فارسی زبان را نداشت. اما از زمان مشروطه خواهی است که شعر مثل دیگر رشته های فکر و ادب احساس رسالت کرد. از آن زمان است که شعر فارسی و شاعر فارسی زبان قصد دارد جهان را تغییر دهد. کهنه و نو ندارد. محتوای شعر فارسی از زمان مشروطیبت به بعد چه درشکل کهن و چه در شکل نو از این زاویه که من نگاه می کنم یکی است و احساس رسالت می کند. برای خود وظیفه قائل است.

کار محمدعلی سپانلو در باره چهار شاعر آزادی و کار ماشاء الله آجودانی در زمینه « یا مرگ یا تجدد » بزرگترین نشانه های داعیه داری شعر فارسی و احساس رسالت شاعران در زمینه اجتماعی است. در شعر شاعران آزادی یعنی فرخی، عشقی، عارف، ایرج و بویژه در شعر سید اشرف الدین حسینی، نسیم شمال، یا در شعرهای علامه دهخدا ما با فوران احساس رسالت رو به روییم. در شعر شاعران نوپرداز حتا در شعر خود نیما این احساس رسالت موج می زند. « غم این خفته چند » نمونه درخشان همین احساس رسالت است. شعر شاملو و شعر اخوان بخصوص شعرهای از این اوستا داعیه دار همین تغییر و تحول اجتماعی – سیاسی است، و این موضوع در شعر شعرای بعدی و شعرای جوان تر هم ادامه پیدا کرده است. حمید مصدق یکی از آنهاست که این داعیه داری و تحول خواهی در آن پر رنگ است. شاعر بیش از آنکه مطابق معمول شعرای سنتی عاشق باشد، عاشق تغییرات اجتماعی است. نام و محتوای نخستین منظومه او « درفش کاویانی » گویای همین معنی است. نام درفش کاویانی با آن محتوا، گویای نکته دیگری هم هست. در شعر شعرای بعد از مشروطه بویژه در شعر شعرای نوپرداز بعد از سالهای 1320، این تحول خواهی رنگ چپ دارد. مثلا آرش کمانگیر با همه قهرمان ملی بودنش در شعر سیاوش کسرایی تا حد قابل توجهی رنگ چپ به خود گرفته است. آبشخور فکری تقریبا تمامی این نوع شعرها سوسیالیسم است. به همین جهت است که مثلا در شعر سایه می خوانیم: « دیرگاهی است که در خانل همسایه من خوانده خروس، وین شب سرد عبوس، می فشارد به دلم پای درنگ ».

ایدئولوژی حاکم بر شعر در این گونه مواقع احتمالا سبب شده است که شاعر صدای خرس را با صدای خروس اشتباه بگیرد. اما آن بحث دیگری است. شاید هم همین چپ گرایی سبب شده باشد که آن دسته از شعرهای ما که قابلیت آن را داشت که تبدیل به شعار شود، به خاطر رنگ باختن ایدئولوژی، رنگ خود را از دست داده است اما در شعر حمید مصدق که آبشخور فکری آن نه ایدئولوژی چپ، بلکه ناسیونالیسم و ملی گرایی است، این رنگ ثابت و قابل استفاده مانده است. برای اینکه ملی گرایی مصدق سبب شده است که آن دسته از شعرهای او که تبدیل به شعار شده، چنان کلیتی داشته باشد که نتوان از آن تعبیر خاص کرد. گویا حمید مصدق تنها شاعر نوپرداز ما باشد که شعرش از ابتدا تا انتها رنگ ملی گرایی خود را حفظ کرده است. مقصود این نیست که ملت گرایی بهتر یا بدتر از چپ گرایی و ایدئولوژی های دیگر است. شاید باشد و شاید هم نباشد. آن بحث را باید در جای خود مطرح کرد. حتا مقصودم این نیست که در شعر شعرای چپگرا رنگ ملت خواهی بکلی محو و نادیده گرفتنی است، پیداست که در بیشتر آنها ملی گرایی و چپ اندیشی به هم آمیخته و درهم تنیده است. چنانکه اخوان که از جانب چپ شروع به حرکت کرد سرانجام به زردشت و مزدشت رسید. مقصودم این است که در بین تمام شعرای بعد از سالهای 1320 که ایدئولوژی چپ بر افکارشان غلبه داشته، حمید مصدق تنها شاعری است که به راه دیگر می رود و ملی گرایی در او غلبه دارد. به غیر از زبان که شاعر سعی می کند حرفش را به قابل فهم ترین کلام باز نماید، این وجه شاخص افتراق او با دیگر شاعران است و هویت شعر او را می سازد. همین امر سبب می شود که بتوان او را در بین یک جمعیت انبوه با قد و قواره و با چهره و قیافه دیگری باز شناخت. و همین امر سبب می شود که او - خارج از خوب بودن یا بد بودن شعرش، نو بودن یا کهنه بودن سروده هایش، عالی بودن یا میانه حال بودن سطح کلامش، به صدای مردم خود و به شیپور جوانان مرز و بوم خود بدل شود. نیز شاید همین امر سبب شده باشد که او ده سال پس از خاموش شدن، هنوز زنده تر از هر شاعر زنده ای در میان ما باشد. »

شمس لنگرودی به عنوان سخنران بعدی معتقد است که شعر حمید مصدق نوقدمایی است که بنا به تعبیر او شعری را دربرمی گیرد که نه به شعر کهن فارسی تعلق دارد و نه از نوع نیمایی است . در حقیقت چیزی بین این دو است . و به گفته ی او این نوع شعر خیلی طرفدار پیدا کرد و اشعار نادر نادرپور ، اخوان ، توللی و سایه را می توان از این نوع شعر دانست که در واقع لطیف و خوش آهنگ بوده . اما این تنها ویژگی و علت ماندگاری از اشعار حمید مصدق نشده ، لنگرودی گفتار خود را با این پرسش پایان داد که چرا این همه شاعر نوقدمایی بوده اند اما هیچ کدامشان حمید مصدق نشده اند ؟

پس از سخنان شمس لنگرودی منصور احمدی ، استاد سنتور که یادگارهای وی در برنامه ی گل های جاویدان به گوش همگان رسیده قطعه ای به همین مناسبت نواخت و در ادامه سید علی صالحی ، شاعر معاصر قطعه شعری را که به همین مناسبت سروده بود قرائت کرد و در پایان این مراسم لاله مصدق ، همسر زنده یاد حمید مصدق از او چنین حکایت کرد :
« اولین بار زمان دانشجوئی، آبی خاکستری سیاه را درکتاب ده منظومه که از کتابخانه دانشگاه امانت گرفته بودم، خواندم و هیچ تصوری ازشاعرش نداشتم. هیچ نمی دانستم مدتی بعد او را می بینم و هرگز باور نمی کردم روزی بدون او و ازطرف او اینجا باشم.
اولین هدیه ای که به من داد، کتاب دو منظومه بود و یک دوره ژان کریستف.
چند ماه بعد، یک بعد ازظهر از آذرماه 51 با ساده ترین مراسم ممکن و با هزاران امید و آرزو ازدواج کردیم و به خانه کوچکمان که قبل از هرچیز یک قفسه پر از کتاب داشت رفتیم.
میز نهارخوری ، میز مطالعه ما بود و انبوه کتابهای درسی من و کارهای او رویش تلمبارمی شد.
چند سال بعد بچه ها آمدند. خودش همان لحظه اول اعلام کرد ، این غزل است. و چند سال بعد هم گفت: این هم ترانه. آنقدر درست و دلنشین گفته بود که جای هیچ حرف دیگری نبود. مختصر و مفید. ساده و بی آلایش.
فکرمی کرد شعرهم باید همینطورباشد؛ ساده و قابل درک و قابل دسترسی برای همه. دوست داشت چیزی بگوید که همه بفهمند و لذت ببرند. می گفت شعر را برای مردم می گویم نه شعرا.
زمان دانشجوئی مدتی در کوره آجرپزی کارکرده بود. گویا درلحظه های استراحت بین کار، شعرهایش را برای کارگرها می خواند و اگر نمی فهمیدند، تغییرشان می داد تا ساده تر و قابل درک تر باشد.
یکی از وسواس هایش قیمت کتاب بود. دوست داشت دانشجو ها بتوانند آن را راحت بخرند. هرگز تنگنای مالی زمان دانشجوئی را از یاد نمی برد.
گاهی بی مقدمه با صدای بم و آرامش شروع به خواندن شعری می کرد که چند لحظه پیش سروده بود.
حیف که زندگی فقط لحظه های خوش شاعرانه نیست. نمی دانم کی این همه سال گذشت. هنوز وارد اتاق که می شوم منتظرم چیزی برایم بخواند.
یا کاغذی به طرفم دراز کند تا پاکنویس کنم چون جزمن و خودش کمتر کسی می توانست خطش را بخواند.
دلم برای آواز خواندنش تنگ شده. همیشه می خواند، توی ماشین در تمام مسیر سفرها، درحمام، توی اتاقش، موقع دلتنگی خودش یا دلتنگی من.
از وقتی دانش آموز دبیرستان بود ، انجمن ادبی و جلسات شعرخوانی تشکیل می داد. و اگر جائی نبود، همه را به خانه پدری دعوت می کرد. یادگارآن روزها انجمن ادبی صائب در اصفهان است. یادم می آید می گفت من بنیان گذارآن هستم، نه رئیس آن.
بعدها درسال 64 با شرکت و کمک دوستانش جلسات شعرخوانی خصوصی را درخانه آغاز کردند و بعد ازفوت اخوان، نام جمع خود را یاران امید گذاشتند.
او استاد تمام وقت و عضو هیأت علمی دانشگاه بود. وکیل دادگستری و داو طلبانه و تا جائی که قدرت داشت وکیل اهل قلم بود. شاعر شناخته شده و مورد توجه دوستان و دوستدارنش بود ولی تا آنجا که من شاهد بودم، ازاین سه جنبه متفاوت و گاهی متضاد، چیزی که دوست داشت و با عشق و علاقه به طرفش می رفت تدریس و ارتباط روحی با جوانان و دانشجویانش بود.
این محبت و عاطفه همیشه دو طرفه بود و من و دخترهایم هنوز دلمان ازشعله محبتی که بین او و دانشجویانش بود گرم است و درموارد زیادی آن را با همه وجود لمس کرده ایم.
بعد ازعمل جراحی قلبش وقتی اولین بار توانستیم حرف بزنیم با هیجان گفت : می دانی بعد از به هوش آمدن چه دیدم؟ یکی از پرستارها شعرهای مرا با ماژیک روی میز فلزی مخصوص بیمار که روی تخت قرار می گیرد نوشته بود.
گویا این آشنائی یادگار زمان تدریس او درمدرسه عالی پرستاری بود که درس مورد علاقه اش روش تحقیق را به آنها یاد می داد.
همانطور که همه دوستان و آشنایان با خلق و خوی او می دانند، اوشخصیتی اجتماعی داشت و حلقه ارتباطی خیلی از آدمهای زندگیش بود. تمام تلاش و دوندگی هایش هم براین اساس بود.
نکته دیگر این که، هربار کتابی چاپ می شد سعی می کردم درغلط گیری کمکش کنم. به من یاد داده بود چطور این کار را بکنم. اما وقتی کاغذ ها را به او برمی گرداندم، آنها را دوباره می خواند ، باز بارها در آنها دست می برد و عوضشان می کرد. ابیاتی کم و زیاد می کرد. کاغذ ها خط خطی می شد تا بالاخره تا حدودی راضی شود.
درنهایت او مسئول بود نه من. ولی این بار درغیاب او دستی ازغیب به طرف من دراز شد و دوست خوبمان آقای علی نژاد مسئولانه درتمام مدت غلط گیری و انتخاب حروف و صفحه بندی به کمکم آمدند و تا امروز کمک ها و راهنمائی های بی دریغشان ادامه داشته و بی نهایت از لطف و دقت ایشان سپاسگزارم.
این کتاب حاصل صبر و حوصله ناشر و سعی و تلاش من بی تجربه و ناشی است. امیدوارم تا آنجا که ممکن است بی غلط ازآب درآمده باشد».
اسدالله امرایی ، سید علی صالحی ، ترانه مسکوب ، ناهید طباطبایی ، گلبرگ برزین ، فرزین هومان فر ، روجا چمن کار، بهاره رضایی ، نسترن زندی ، بهنام قلی پور ، بیتا بختیاری ،احسان لامع ، محمد علی سپانلو ، صفدر تقی زاده ، فاطمه علی بخشی ، صدیق تعریف ، ناهید موسوی ، جلال هاشمی ، محمد علی جعفریه ، . دکتر سهراب فتوحی ، حسین صافی ، اصغر نوری ، سحر کریمی مهر ، اصغر مهدی زادگان ، فریبا میرشکرایی ، بیژن بیژنی ، تابا رستمی ، تانیا محمد صادق ، سیمین بهبهانی ، علی محمد مسیحا، محمد علی نیازی ، دکتر سید محمد ترابی ، سبا خویی ، هیوا مسیح ، مریم روشن ، یاسمین تقفی ، مهین خدیوی و... شماری دیگر از دوستداران شعر حمید مصدق در این مراسم حضور داشتند.

به نقل از سایت تادانه
.



همچنین مشاهده کنید