پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

درباره منوچهر آتشى؛ زیباتر ازشکل قدیم جهان



      درباره منوچهر آتشى؛ زیباتر ازشکل قدیم جهان
ساره دستاران

وقتى همه خوابند ، شاعر هفتاد ودوساله روزش آغاز مى شود. صبح او ساعت سه ، سه ونیم نیمه شب است . بیدار مى شود، چاى دم مى کند واگر قرار باشد برود مجله کارنامه، تا ساعت شش حتماً رسیده است. آنجا هم او چاى دم مى کند. آن وقت پشت میز کارش ، کنار پنجره اى که پیچک هاى ریز سبز از پشت آن بالا آمده، مى نشیند وبعد در خلوت ، با پاکت سیگارى که لحظه لحظه تهى مى شود شعرش را مى نویسد. شعر هم که ننویسد، کاغذ، سپید نمى ماند؛ ترجمه ونقد ومقاله مى تواند دیگر نوشته هایش باشد. «نظریه هاى ادبى از افلاطون تا بارت» روى میزش است وعنوان نوشته پیش رویش، «جدال با افلاطون». افلاطون با شاعران چندان میانه اى نداشته و در مدینه فاضله اش جایى براى آنها نبوده، آتشى شاعر حالا حتماً پاسخى براى او دارد واعتراضى به دید فلسفى اش...

منوچهر آشتى شاعر و مترجم

تولد دوم مهرماه۱۳۱۰ دهرود دشتستان- وفات: ۲۹ آبان، ۱۳۸۴، تهران

مجموعه‌های شعر:

آهنگ دیگر ۱۳۳۸

آواز خاک ۱۳۴۶

دیدار در فلق ۱۳۴۸

بر انتهای آغاز ۱۳۵۰

گزینه اشعار ۱۳۶۵

وصف گل سوری ۱۳۷۰

گندم و گیلاس ۱۳۷۱

زیباتر از شکل قدیم جهان ۱۳۷۶

چه تلخ است این سیب ۱۳۷۸

خلیج و خزر ۱۳۸۰

باران برگ زوق: دفتر غزل‌ها ۱۳۸۰

اتفاق آخر ۱۳۸۰

حادثه در بامداد ۱۳۸۰

ریشه‌های شب ۱۳۸۴

غزل غزل‌های سورنا ۱۳۸۴

ترجمه ها: فونتامارا (ایکتنازیو سیلونه)

 مهاجران، نمایشنامه دلاله (تورنتون وایلدر)

 جزیره دلفین هاى آبى رنگ (اسکات اوول) و منظومه لنین (مایاکوفسکى)

آتشى همچنین «قصه کشور کوچک براى بچه ها» را نیز توسط کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان منتشر کرده است.

وقتى همه خوابند ، شاعر هفتاد ودوساله روزش آغاز مى شود. صبح او ساعت سه ، سه ونیم نیمه شب است . بیدار مى شود، چاى دم مى کند واگر قرار باشد برود مجله کارنامه، تا ساعت شش حتماً رسیده است. آنجا هم او چاى دم مى کند. آن وقت پشت میز کارش ، کنار پنجره اى که پیچک هاى ریز سبز از پشت آن بالا آمده، مى نشیند وبعددر خلوت ، با پاکت سیگارى که لحظه لحظه تهى مى شود شعرش را مى نویسد. شعر هم که ننویسد، کاغذ، سپید نمى ماند؛ ترجمه ونقد ومقاله مى تواند دیگر نوشته هایش باشد. «نظریه هاى ادبى از افلاطون تا بارت» روى میزش است وعنوان نوشته پیش رویش، «جدال با افلاطون». افلاطون با شاعران چندان میانه اى نداشته و در مدینه فاضله اش جایى براى آنها نبوده، آتشى شاعر حالا حتماً پاسخى براى او دارد واعتراضى به دید فلسفى اش.

ساعت سه بعدازظهر به خانه مى رود ، یک ساعتى مى خوابد والبته چاى عصر هم با اوست. تلویزیون اگر فوتبالى داشته باشد تماشا مى کند، وگرنه روزنامه وکتابى مى خواند. گاهى برنامه هاى فلسفى شبکه چهار را دنبال مى کرده، حالا اما به نظرش برنامه ها چندان دلچسب نیست. در نوجوانى وجوانى فوتبال بازى مى کرده وحالا هم به کشتى وفوتبال علاقه مند است. البته فوتبال خارجى را بیشتر دوست دارد واز تیم هاى داخلى فقط معروف ها را مى بیند. به نظرش تیمهاى انگلیسى با تعصب وخوب بازى مى کنند، اسپانیایى ها وبعضى تیم هاى ایتالیایى هم خوبند ، هرچند حساسیت زیادى روى روسیه وبلوک شرق دارد. روز آتشى بعداز خوردن داروهاى فشارخونش به پایان مى رسد؛ ساعت ده دیگر کم کم خوابش مى گیرد تا سه نیمه شب برسد وباز روز دوباره شاعر…

منوچهر آتشى از نوجوانى شعر مى گفته. مدتى از محل سکونتش ـ بوشهر ـ به روستا مى گریزد وترانه ها و دوبیتى هاى فائز دشتستانى همدمش مى شود. تحت تأثیر آنها از سیزده چهارده سالگى ترانه سرایى مى کند. بعد که به بوشهر برمى گردد وبه دبیرستان مى رود غزل و قصیده مى گوید تا روزى که یک برگ فتوکپى از شعر فریدون توللى به دستش مى رسد.

تا آن روزتصویرهاى هیچ شعرى را آن طور نزدیک به خود احساس نکرده بود.

تحت تأثیر آن شعر مدتى چهار پاره هاى پیوسته مى نویسد تا اینکه خیلى زود به نیما مى رسد و سبک وسیاق او را در پیش مى گیرد. بانیمادر فاصله سالهاى ۳۵ تا ۳۸ که واپسین سالهاى زندگى اوبوده برخوردمى کند. در یکى از تابستان ها که به تهران مى آید به یکى از اقوامش مى گویددوست دارد با شاعرانى که تنها اسم شان رادر نشریات دیده آشنا شود.خویشاوندش اورا به کافه فردوس مى برد در آنجا با رویایى، رحمانى، شاهرودى و شاملو آشنا مى شود ومدتى بعد با سپانلو واخوان که دوست صمیمى و رفیق خانه و گرمابه اش مى شود. شب هاى زیادى به منزل او مى رفته و اواخر، اخوان با دیگر دوستان شاعرش چون عماد خراسانى در منزل آتشى که بعد از انقلاب مجرد شده بود جمع مى شدند ؛آنجا محفل بحث هاى ادبى وغیر ادبى شان مى شود.

منوچهر آتشى از نیما تا امروز باتمامى چهره هاى شعر هم آشنا بود و هم در رفت وآمد. به قول خودش دور و بر نیما مى پلکیده تا چیز یاد بگیرد و به راز و رمز انقلابش پى ببرد. با شاملو هم دوستى طولانى داشته .در خوشه با او همکار بوده ودر کتاب هفته هم، تا اینکه سردبیرى را به اعتمادزاده مى دهند و دیگر انگار راه آتشى به آن سمت جفت نمى شود. شاملو جزو آدمهایى است که همیشه به کار اوعلاقه مند بوده. آن روزها دوستى وهمنشینى اهل ادبیات در کافه ها بود؛ کافه فردوس، کافه نادرى وکافه فیروز که آنجا جلال آل احمد، غلامحسین ساعدى و دیگران دورهم جمع مى شدند و بحث هایى داشتند در باره ادبیات و گهگاهى سیاست که به قول آتشى همیشه در این مملکت توسرى خور بود. پاتوق اصلى البته کافه فردوس بود، کافه قنادى کوچکى در اوایل خیابان استانبول که هدایت به آنجا رفت وآمد داشت. آن روزها هرکس زودتر مى رسید سرمیزى مى نشست که زمانى میز هدایت بود.

هدایت که مدت ها در فرانسه زندگى مى کرد، کافه نشینى را همراه دیگر دوستانش چون شهید نورایى، جرجانى، مینوى، خانلرى و... در ایران رواج داد.

کافه فردوس، آغاز گاه آشنایى آتشى با چهره هاى شعر وادبیات، بعد از مدتى تعطیل مى شود و بعد، کافه نادرى محل گردهمایى شاعران ونویسندگان آن روز مى شود: ابراهیم گلستان، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایى، احمدشاملو وبقیه صبح ها طبقه بالا که کافه قنادى بود مى نشستندوعصرها طبقه پایین که رستوران بود . پاتوق بعدى کافه فیروز بود که سیاست بازها وانقلابیون آنجا جمع مى شدند. کافه نشینى، هرچند هم زمان با انقلاب تمام شد ، اما برنامه هاى دیگرى تدوین شد . هرگروهى روز مشخصى در هفته در منزلى که دور هم جمع مى شدند که این محافل هم همین اواخر گسیخت و حالا دیگر کمتر مجلسى وجود دارد. منوچهر آتشى هم با یادآورى اینکه مرحو م بیژن جلالى به کافه شوکا مى رفته ومحمود دولت آبادى هم گاهى به آنجا سر مى زند، مى گوید: هنوز آنجا نرفتم. دیگر به کافه نشینى نمى رسم. نوشتن، زندگى و معاش دیگر فرصتى نمى گذارد.

آتشى در سال ۳۵ قرار بود اولین کتابش را چاپ کند که به ناگاه با دگرگون شدن سبکش پشیمان مى شود. او که تحت تأثیر فریدون توللى شروع کرده بود، به آن قالب ها و چهار پاره ها بى علاقه مى شود و به شعرآزاد و عروض نیمایى تعلق خاطر پیدا مى کند. اما چاپ «آهنگ دیگر» در سال ۱۳۳۸ بر مى گردد به آشنایى اش با فریدون مشیرى و مجله روشنفکر، در جمعى با حضور فریدون مشیرى، محمدزهرى، ناظر فرهنگ، جمال میر صادقى و رضا سیدحسینى شعر مى خوانده که سیدحسینى پیشنهاد چاپ آن شعرها را به آتشى مى دهد. او هم هر چه شعر همراه داشته به سیدحسینى مى سپرد. چاپ هزار جلدکتاب، در آن زمان دوهزار تومان مى شده که آتشى چندى پیش، زمان اهداى نشان شوالیه از طرف سفارت فرانسه به رضا سیدحسینى، متوجه مى شود که او به کسى مى گوید پولى را که براى خرید زمین جمع کرده بود، از همسرش مى گیرد، تا کتاب آتشى را چاپ کند: «این انسان بزرگوار همیشه به گردن من حق دارد. حالا هم هرجا بروم، به خاطر من مى آیدتا خاطراتمان را تعریف کند.

«آهنگ دیگر» مورد استقبال قرار مى گیرد و جلساتى براى آن مى گذارند.

در جلسه اى رؤیایى درباره کتاب سخنرانى مى کند و یک آمریکایى که فارسى مى خوانده آن را براى انگلیسى زبانان حاضر در جمع ترجمه مى کند. همان جا بود که خانمى تند تند به طرف آتشى مى آید و خود را فروغ معرفى مى کند. آن موقع هنوز «تولدى دیگر» درنیامده بود و فروغ به آتشى مى گوید که با کتاب اولش گل کرده است: «آن قدر فروتن و ساده بود که همه چیز رامى گفت.» آخرین دیدار آنها در کافه نادرى بود، که بعد هم با بقیه به منزل فروغ مى روند وشعر مى خوانند. سال بعد که آتشى به بوشهر مى رود، همان جا خبر تصادف و مرگ فروغ را مى شنود. بعد از «آهنگ دیگر» ادامه تجربه هاى شاعرانه آتشى در حدود ده مجموعه دیگر متجلى مى شود: آواز خاک، دیدار در فلق، برانتهاى آغاز، وصف گل سورى، گندم و گیلاس، زیباتر از شکل قدیم جهان، چه تلخ است این سیب، حادثه در بامداد، خلیج و خزر و اتفاق آخر که جایزه کتاب سال ۱۳۸۱ را نصیب خود کرد.

منوچهر آتشى مدتها دبیر بوده. وقتى دیپلم داشته در بوشهر، ادبیات، انگلیسى، عربى و حتى جبر و هندسه تدریس مى کرده است. در کنکور دانشسراى عالى در رشته زبان انگلیسى که قبول مى شود به تهران مى آید. شبها در دانشسراى عالى در سیدخندان درس مى خواند و روزها تدریس مى کند. از رباط کریم تا خانى آباد و نظام آباد و دیگر جاها تا سال ۱۳۵۵. مدتى هم با رادیو تلویزیون همکارى داشته و مسؤول صفحه ادبیات مجله «تماشا» بود که بعد از انقلاب «سروش» مى شود. تا سال ۶۰ که بازنشسته شود آنجا مشغول به کار مى ماند و همان سالهاست که به بوشهر برمى گردد و به قول خودش به کار گل مى پردازد براى معاش، هرچند، چند مجموعه شعر رهاورد آن سالهاست. حالا البته پنج شش سالى است که آتشى دوباره به تهران بازگشته و ادامه زندگى را اینجا پى گرفته است.

شاعر چند ترجمه اى را هم در کارنامه خود دارد، کتابهایى چون فونتامارا، مهاجران، دلاله، منظومه لنین و جزیره دلفین هاى آبى رنگ که بهترین ترجمه سال براى جوانها شناخته شد. حالا هم اگر حوصله کند به ترجمه مشغول مى شود و بخصوص اگر سر ذوق باشد به ترجمه شعر مى پردازد. این روزها حتى به فکر ترجمه شعر فارسى به انگلیسى هم افتاده، هر چند برایش سخت و دشوار و زمان بر است.

منوچهر آتشى وقتى هنوز محصل بوده به گفته خودش بنیان تئاتر را در بوشهر مى گذارد. زمانى که رئیس امور تربیتى شهر مى شود و بچه ها را به اردوهاى هنرى مى برد، سرپرستى و کارگردانى کارها را خود به عهده مى گیرد. بعد از آن تئاتر و بازى را رها مى کند و در سینما هم یک بار، آن هم به خاطر رفاقت ظاهر مى شود. در «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایى با اسم خودش بازى مى کند که البته هنوز آن را ندیده؛ اصلاً خوشش نمى آید که در فیلمى نقش بازى کرده است. واقعیت این است که منوچهر آتشى همیشه شاعر است. چه هنگام کارگرى در پالایشگاه، چه سالهاى پاتوق نشینى اش، چه حالا وقتى در خلوت صبحگاه پشت آن میز نزدیک پنجره مى نشیند. خودش درباره اینکه چه زمانى حس و حال بیشترى براى شعر گفتن داشته مى گوید: واقعیتش این است که من همیشه شاعرم!

- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران ؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.

- این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

 elitebiography@gmail.com

ویرایش نخست: 1393

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ«
http://www.anthropology.ir/node/21139

ویژه نامه ی نوروز 1393
http://www.anthropology.ir/node/22280