سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

نقش چندگانه : خانه دار سنتی و شاغل مدرن



      نقش چندگانه : خانه دار سنتی و  شاغل مدرن
گفتگوگر: آزیتا اسدپور

 در باب وضعیت زنان شاغل
مقدمه: در جامعه ایران، ورود زنان به عرصه اجتماعی و بازار کار، یکی زا شاخص های توسعه و تحولات اجتماعی برشمرده شده است. آنچه که در این میان رخ داده، نوعی تلفیق و ترکیب نقشهای سنتی و جدید است. حضور در نقش انسان شاغل، در شرایطی رخ داده که نقش های سنتی یک زن همچنان حضور دارند. لذا ما با شرایطی برای زنان مواجه هستیم که هم نقش همسر را دارند، هم مادر (یعنی نقش ترکیبی سنتی به نامه خانه داری) و نقش شاغل بودن با همه دغدغه هایش. اقتضائات اقتصادی و زندگی شهری امروز سبب شده نوعی ضرورت کار اقتصادی زنان وجود داشته باشد.

معمولا در بررسی های موقعیت زنان، این وضعیت ترکیبی و گاه بغرنج خیلی مورد نظر قرار نمی گیرد. متن مصاحبه زیر گفتگویی است با یک زن شاغل، که بطور کامل درگیر ایفای نقش های ترکیبی همسر-مادر-شاغل  در بستری از دوگانگی سنتی و مدرن است. فارغ از اینکه این موقعیت اشتغال زنان را فرصتی برای توسعه بدانیم یا نه، نکته مهم دشواری این موقعیت است که به دلیل نواقص نهادی و عدم رشد هماهنگ ساختارها و زمینه های اجتماعی و فرهنگی برای اشتغال زنان، آنها مجبورند بدون بستر مناسب، همه این نقشها را برعهده بگیرند. به عبارت دیژر ذیل ایدئولویی توسعه، موقعیت دشواری بر زنان تحمیل شده که آنها در مسئولیت همزمان، خانه دار سنتی و شاغل مدرن، قرار میدهد.  در این مصاحبه این زن، که به نسبت از نظر جامعه زن موفقی است، روایتی از رنج این موقعیت دشوار را ارائه کرده است.

 

 

مصاحبه با خانمی که هم شاغل است و هم دانشجو و در عین حال به امور منزل و دروس فرزندش رسیدگی میکند:

 

  1. سلام،میشه خودتون رو معرفی کنید و مدرک تحصیلی و شغلتون رو بگید.

سلام بر شما من م. الف. هستم.دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مدیریت بازرگانی.در حال حاضر در بانک مشغول به کار هستم.

 

  1. شما متاهل هستید؟  چند فرزند دارید؟

بله من متاهلم و یک پسر 9 ساله دارم.

 

  1. شما قبل از ازدواج هم شاغل بودید؟

خیر من حدودا سه ماه بعد از ازدواجم مشغول به کار شدم .

 

  1. هدفتون از کار کردن چیه ؟واقعا به این کار و حقوقش نیاز دارید؟

حقیقتش من قصد کار کردن نداشتم .یعنی هرگز تصور موقعیتی که الان دارم رو نداشتم ،چون فکر میکردم از عهده کار بیرون از منزل و کارهای داخل منزل بر نمییام.اما بعد از ازدواج شوهرم به اصرار خانواده اش دائم برای من دنبال کار میگشت و به من تلقین میکرد توی خونه از صبح تنها هستی و افسرده شدی.البته این رو هم بگم که بلافاصله بعد از ازدواجمون شوهرم استعفا داده بود در اون زمان بیکار بود و فقط در دانشگاه تدریس میکرد و حقوقش کفاف اجاره خونه و شارژ آپارتمانمان را هم نمیداد.به هر حال این شغل فعلی ام را مدیون پدر شوهرم هستم که با پارتی بازی برام جور کردومدتی که از سر کار رفتنم گذشت به این نتیجه رسیدم که دیگه توان ادامه این راه را ندارم اما وقتی این موضوع را مطرح کردم طوفانی در خانواده به پا شد.چون مادر شوهرم معتقد بود که همسرش به خاطر من به خیلی ها رو انداخته و من باید سپاسگزار باشم و هرگز به فکر ترک کار نباشم.و این سر آغاز این کارزار بود. در حال حاضر شاید واقعا به این حقوق احتیاجی نداشته باشم ولی هم به کار کردن عادت کردم و هم دلم میسوزه که در
سخت ترین شرایط سر کار رفتم مثلا وقتی باردار بودم یا بچه شیر خوره داشتم و به خاطر اینکه شاغل بودم نتونستم بهش شیر مادر بدم،و حالاکه پسرم از آب و گل در آمده و چیزی به بازنشستگی نمانده دیگه نمیتونم کارم را ترک کنم.

 

  1. با توجه به خستگی های جسمی و روحی ناشی از کار در بیرون از خانه و مسئولیت های متعددی که بر عهده شماست،میخواستم اگه ممکنه بدونم این خستگی روی روابط عاطفی و زناشویی شما چه تاثیری داشته ؟

حقیقتش رو بخواین باید اعتراف کنم احساس میکنم هیچی از جوونی و زندگیم نفهمیدم.ظاهرا جوری رفتار میکنم که شاید خیلی از دوستای خودم به موقعیت من قبطه میخورن و گاهی حتی به زبون مییارن که تو خیلی زن توانمند و مدیری هستی که همزمان چند کار مختلف را هندل میکنی و در همشون هم موفق هستی. ولی این فقط ظاهر امرهست و من در باطن اصلا از وضعیت موجود راضی نیستم.به شدت روی روابط عاطفی با همسرم تاثیر گذاشته به دلیل اینکه همانطوریکه قبلا گفتم بهتون به نوعی میشه گفت همسرم و خانواده اش من را مجبور به کارکردن در بیرون از منزل کردند و دائم سرکوفت این مسئله رو به همسرم میزنم. ما خیلی کم همدیگرو میبینیم و من از خستگی شبها خیلی زود خوابم میبره حتی گاهی قبل از اینکه همسرم به منزل بیاد البته همسرم هم تا دیر وقت سر کار است.وگاهی پیش اومده در طول هفته روزی ده دقیقه صبح ها توی ماشین همدیگرو میبینیم که اون هم همش به جر و بحث میگذره.به طور کلی در یک کلام بخوام بهتون بگم شغلم تمام زندگی و آرزوها و جوانی من را به باد داده ولی جسارت اینکه کارم را ول کنم هم ندارم.

 

  1. با توجه به مشغله زیاد چطور روابط فردیتون رو چه با همسر و فرزند و یا بستگان و دوستان مدیریت میکنید که به مشکل برخورد نکنید؟

من در واقع تمام ساعات شبانه روزم را بین شغلم و کارهای دانشگاه و درسهایم و بعد پسرم و رسیدگی به درسهایش و بعد هم آشپزی و خانه داری تقسیم میکنم و هیچ وقتی برای کارهای شخصی خودم ندارم چه برسه به تفریح کردن.البته این نوع زندگی به من یاد داده که همیشه اولویت با دیگران است.همسرم به دلیل مشغله ای که داره خودشم خیلی وقت نداره که با ما بگذرونه چون اون هم از صبح تا بعد از ظهر کارمنده و از غروب میره تو فست فودش میشینه و به کار کارکنانش نظارت میکنه.بنابراین اصلا وقت نداره که کوچکترین کمکی به من بکنه ولی تا دلتون بخواد از من توقع داره.هر شب شام خونگی میخواد و برای ناهار فرداش هم غذا میخواد و میگه ناهار شرکت خوب نیست معده ام اذیت میشه.من از صبح که از خواب بیدار میشم اول صبحانه و ناهار سه تایی مون رو آماده میکنم و برای هر کدوممون دو تا لقمه صبحانه و یه ظرف غذا و قاشق و چنگال و  سالاد و گاهی ماست و برای پسرم خوراکی و تنقلات بسته بندی میکنم و کیف سه تامون رو آماده میکنم و راه میافتیم پسرم را میگذاریم مدرسه و خودمون میریم شرکت.تا عصر که شرکت هستم،با یه دست دارم کارهای اداریم رو انجام میدم لابه لای آنها دارم درس میخونم و کارهای تحقیقی ام را انجام میدم و همزمان در مغزم برای ساعات آینده روزم نقشه میکشم و برنامه ریزی میکنم که مثلا به مدرسه پسرم زنگ بزنم و به معلم زبانش اینو بگم به همکلاسی دانشگاهم زنگ بزنم و ازش سوالی بپرسم و شام چی درست کنم تازه جالبه گاهی هم پدر و مادر پیرم رو هم به دکتر میبرم و کارهای اونها رو هم انجام میدم.بعد از ساعت اداری با عجله میرم خونه و به محض رسیدن به خونه لباسم رو عوض میکنم و میرم توی آشپزخونه مشغول میشم و همزمان به پسرم دیکته میگم و توی درساش کمکش میکنم.جالبه بهتون بگم گاهی پیش میاد دو روز میخوام برم حموم ولی وقت نمیکنم.معمولا مهمانی ودید و بازدید مخصوص 5شنبه و جمعه هاست که تعطیل هستیم. البته بیشتر ما میریم خونه مادر پدر هامون و اونها خیلی کم میان. اغلب شبها بعد از اینکه پسرم میخوابه با خستگی فراوان از کارهای روزانه ، تازه شروع به درس خوندن میکنم.پس میبینید که مدیریتی در کار نیست و معمولا روابط ما تیره و تار است.تازه با این همه زحمتی که میکشم هیچ کس ازم ممنون هم نیست و هر کسی معتقده که من یکی از وظایفم را باید کم کنم .همسرم گاهی میگه واسه چی ادامه تحصیل میدی.گاهی میگه کارتو ول کن .مادرم میگه انقدر شام و ناهار نپز.کارگر بگیر خونه رو تمیز بکنه.پدرم میگه ادامه بده الان جوونی میتونی و.....

  1. بطور کلی در یک نگاه از شرایط وسبک فعلی زندگیتون راضی هستید؟ فشارها و سختی ها و رنج های این موقعیت زن شاغل و در عین حال همسر ومادر بودن چی هستند؟ چگونه آنها را مدیریت می کنی؟

حیقتش رو بخوام بگم اصلا راضی نیستم .اغلب به حال زنهای خانه دار غبطه میخورم.در زندگی من هیچ چیز سر جای خودش نیست . روحیات من مردانه شده. من خیلی سعی میکنم با
خیال پردازی در مورد آینده پسرم به خودم انرژی بدم.من فشار زیادی رو در زندگی تحمل میکنم. و معتقدم اگه در زندگی دلخوشی و امید به آینده ای بهتر باشه همه سختی هایی از نوع سختیهای زندگی من راحت میشه و این به نوع روابط زن و شوهر بستگی داره که اگه همراه و پشتیبان هم باشن همه چیز درست میشه.ولی متاسفانه در زندگی من این مهم وجود نداره و همسرم اصلا یاور من نیست و به همین دلیل من با شرایط موجود خیلی مشکل دارم و به امید اینکه به زودی درسم تموم میشه و حدود 7سال دیگه بازنشسته میشم و از اون به بعد زندگیمو اونجوری که میخوام میسازم دارم روزها رو سپری میکنم.

8-خوبی این شرایط در چیست؟ چه چیز آن برای تو لذت بخشه یا حداقل تو را قانع میکنه که این شرایط را ادامه بدی؟

خوبی این شرایط فقط استقلال مادی آن و از طرفی اینکه در اجتماع حرفی برای گفتن دارم و خوشحالم که گوشه ای از چرخ صنعت بانکداری به دست من میچرخه.چیزی که برام لذت بخشه اینه که در زندگی خیلی پوچ و بی هدف نبودم و تونستم از عمرم استفاده بهینه بکنم هر چند خیلی بهم سخت گذشته.به فکر این هستم که خودم و پسرم از لحاظ مالی به کسی وابسته نیستیم و من یک زن مصرف کننده نیستم و خودم تولید کننده هستم.از لحاظ تحصیلات و موقعیت اجتماعی هم در سطح بالایی قرار دارم.همین ها برای ادامه این راه پر پیچ و خم کافیه.

 

 

  1. دوست دارم با توجه به تجربیاتتون،نظرتون رو راجع به کار کردن خانما بدونم؟

اگه کمک داشته باشن چرا که نه خیلی هم خوبه و با ادامه تحصیل در این شرایط خودم کاملا مخالفم.اگه کسی مثل من تنهایی میخواد این راه رو بره میگم هرگز این اشتباه رو نکنه . عمر و جوونی و راحتیش رو اینقدر ارزون نفروشه.آدم اگه بخواد به تنهایی با یه دست چند تا هندونه بلند کنه قطعا نمیتونه و چیزی رو از دست میده که دیگه قابل جبران نیست.من در این راه زندگیمو از دست دادم و با همسرم به بن بست رسیدم الان در کنار هم مثل دو تا غریبه یا شاید بهتره بگم مثل دو تا دشمن زندگی میکنیم.

  1. پسرتون از این شرایط  راضیه؟ منظورم درس خوندن و کارکردن همزمان شماست.

اصلا .هر موقع از پسرم بپرسی میگه آرزو داشتم مامانم خونه دار بود منم مثل بقیه بچه ها زود از مدرسه میومدم خونه و ناهار خونه با مامانم میخوردم وظهر با مامانم میومدم خونه نه با سرویس کاشکی مامان انقدر همیشه درس نداشت و به من نمیگفت صدای تلویزیون رو کم کن درس دارم و هزاران کاشکی دیگه.

  1. دوست دارید فرزندتان در آینده چه شغلی را انتخاب کند؟

نمیدونم .تا حالا جدی بهش فکر نکرده بودم.ولی اینو مطمئنم که دوست دارم کارمند نشه و یه شغلی داشته باشه که ساعت کار مشخص و محدود ولی حقوق خوب داشته باشه تا بتونه بیشتر به خونواده اش برسه . شاید اگه پزشک بشه خیلی خوب باشه.البته با این طرز درس خوندنش بعید میدونم!

  1. در آخر حرفی یا نصیحتی برای خانمهایی که در شرایط شما هستند،ندارید؟

تنها نصیحتی که میتونم بکنم اینه که خیلی زندگی رو سخت نگیرید. حالا  دلیلی هم نداره در همه کارها شما اول باشید گاهی آخر بودن هم لذت بخشه. چون خودم همیشه در تمام کارها سعی کردم اول باشم در درس شاگرد اول در کار کارمند نمونه در خانه داری و کدبانوگری هم کارهایی که من انجام میدم یه خانم خونه دار انجام نمیده.اینو گفتم یاد اون خرگوشه و لاک پشته افتادم که با هم مسابقه دادن و آخرش لاک پشت برنده شد.من اون خرگوشه هستم.مهمترین چیزی که داشتم رو از دست دادم و در مقابل مدرک تحصیلی و موقعیت اجتماعی و پول بدست آوردم.که اینا هیچ کدوم ماندگار نیست.به خانمهای عزیز میگم اول خودتون بعد زندگی مشترکتون ودر آخر شغل و تحصیل.