پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

دیگه باید افترا شیم! زبان مطربی درگفت‌وگو با مجید افشار (بازیگر سیاه صحنه)



      دیگه باید افترا شیم! زبان مطربی درگفت‌وگو با مجید افشار (بازیگر سیاه صحنه)
آزما

مجيد افشار سالهاست که نقش سياه را بازي مي‌کند. در طول اين سال ها زبان مطربي را آموخته و به آن تسلط دارد. پس مي‌شد که با او درباره زبان مطربي به عنوان يکي از انواع زبان هاي صنفي حرف زد. قرارمان در دفتر مجله بود. آمد و دو ساعتي حرف زديم...

بهتر است با توضيحي درباره زبان مطربي شروع کنيم و اينکه اين زبان از کي رايج شد.

از قديم مرسوم بوده هر صنفي زبان خاص خودش را داشته باشد که خارج از فهم و درک طرف مقابل مشتري يا ارباب رجوع باشد. مثل زبان مرغي و زبان زرگري که گويا متعلق به صنف زرگرهاست. حتي بين لباس فروش ها هم اين زبان وجود داشت. مثلا وقتي مشتري مي آمد که مشتري سختي بود و خريد نمي کرد و چانه مي زد من ديده بودم که صاحب مغازه به شاگردش مي گفت بچون بره. يعني ردش کن بره. کله پزها هم زبان خاصي داشتند. مثلا مي گويند چليم باشد. يعني پرس غذايي که به مشتري خاص مي دهند پر ملات باشد. از آنجا که نمي توانستند جلوي بقيه بگويند براي فلاني سفارشي بريز مي گفتند چليم باشد. زبان مطربي هم مختص افرادي بوده که در گذشته به آنها عمله جات طرب مي گفتند. اين افراد وقتي به شکل گروه هاي منسجم درآمدند کم کم به ساختن اين زبان دست زدند. در مورد اين گروه ها بايد بگويم در قديم حياط خانه ها بزرگ بود و در وسط آن حوض بزرگي قرار داشت و دور تا دور خانه اتاق هاي مختلف بود. در جشن هاي عروسي يا جشن هاي ديگر روي حوض را با تخته مي پوشاندند و روي آن فرش مي انداختند اين مي‌شد صحنه و نمايش را اجرا مي کردند و اصلا به همين علت به اين نمايش ها تخته حوضي يا روحوضي گفته مي شود. از غروب که آفتاب مي رفت گروه هنري و به اصطلاح قديم گروه مطرب ها به معناي گروهي که طرب و نشاط مي آورند کارشان را شروع مي کردند. صاحبخانه يکي از اتاق هاي خانه را به آنها مي داد که رخت و لباسشان را عوض کنند. به اين اتاق صورتخانه مي گفتند. گروه مطرب ها صندوق لباس يا صندوق شادماني را که به آن صندوق کابلي هم مي گفتند به آن اتاق مي بردند و لباس عوض مي کردند و آماده مي شدند تا براي مهمان ها برنامه اجرا کنند.  آنهايي که متمول بودند در حياط صندلي مي گذاشتند و بقيه هم فرش پهن مي کردند و مهمان ها روي آن مي نشستند. برنامه از غروب شروع مي شد و تا 5 و 6 صبح ادامه داشت. برنامه هاي مختلفي هم اجرا مي شد. گروه موسيقي بود‏، رقص و آواز بود و پيش پرده خواني هم مي شد. زمان شام که مي رسيد گروه مطرب ها استراحتي مي کردند. گروه نوازنده ها هم با قسمت هاي مختلف برنامه همراهي مي کردند. در ضمن در شرايطي گروه مطرب‌ها با هم حرف‌هايي داشتند که نمي خواستند صاحبخانه يا ديگران بفهمند با زبان خاص خودشان که به زبان مطربي معروف بود با هم حرف مي زدند.  در خيابان سيروس مغازه هايي بودند که به آنها بنگاه هاي شادماني مي گفتند. وقتي کسي جشني داشت به اين بنگاه ها مي آمد و مي گفت مثلا هفته ديگر سه شب و دو روز مراسم دارم و گروه را دعوت مي کرد. بعضي ها که با نمايش ها و گروه هاي هنري آشنايي داشتند تاکيد مي کردند که فلان نمايش حتما در جشن اجرا شود يا فلان آرتيست را مي خواهيم. به اصطلاح اسم بر مي کردند. در واقع خيابان سيروس و اطراف آن مرکز اين مطرب ها بود که مثل بعضي صنف هاي ديگر که به آنها اشاره کردم زبان خاصي براي خودشان به وجود آورده بودند. اين زبان بعد از شکل گيري اين گروه ها رواج پيدا کرد. البته ممکن بود تمام اين افراد مال يک شهر نباشند. تعدادي شان تهراني بودند‏ تعدادي ديگر هم از شهرستان هاي مختلف بودند و با لهجه هاي مخصوص خودشان حرف مي زدند. با وجود اين تفاوت هاي گويشي، زبان مخصوص خودشان را که مطربي بود داشتند.

 دليل اين کار چه بود؟

به خاطر اين که مسايل درون گروهي به بيرون درز پيدا نکند. مثلا اين که چقدر پول گرفته اند يا کار مال کيست يا هفته ديگر کجا هستند يا آن کسي که پيش داماد نشسته کيست. به هر حال حرف‌هايي داشتند که نمي‌خواستند کس ديگري متوجه شود. به همين دليل به زبان مطربي با هم صحبت مي کردند.

 اين زبان چطور ساخته شده است؟ پايه زباني دارد يا به شکل اصطلاحات مختلف است؟

زبان‌هاي صنفي در واقع شبه زبان هستند و با پس و پيش کردن حروف شکل مي گيرند زبان مطربي هم همين طور است. منتها اين جا استثناهايي هم وجود دارد. بنابراين در مورد تمام کلمات نمي توان با يک فرمول جلو رفت.اما به طور کلي فرمول اين است که حرف اول کلمه را برمي داريم و به جاي آن الف مي گذاريم. بقيه حروف را هم جا به جا مي کنيم. به عنوان مثال وقتي مي خواهيم بگوييم چاي مي گوييم آيچا. يعني چ را برداشتيم و به جاي آن الف گذاشتيم.  بعد الف و ي باقي ماند و چ را برديم آخر و يک الف هم اضافه کرديم. همين طور «ايزمي» به جاي ميز يا‏، «اندليصا» به جاي صندلي و «ابلما» به جاي مبل. «آبقا» به جاي قاب. يا ، «ايشه شي» به جاي شيشه.

 يعني قاعده دارد.

تقريبا قاعده دارد. ولي اين قاعده استثنائاتي هم دارد. مثلا وقتي مي خواهيم بگوييم يخ ي را برمي داريم ولي نمي توانيم الف بگذاريم و بگوييم اخ . بنابراين به جاي الف، حرف شين را قرار مي دهيم. يک لام و الف هم اضافه مي کنيم و مي گوييم «شخلا». يا به جاي عکس مي گوييم «شکسلا».

 لغتي هم هست که به جاي لغت ديگري به کار رود يا کاملا ساختگي باشد؟

بله. اين طور هم هست. مثلا دو نفر در اتاق نشسته اند و کسي وارد مي شود. يکي از آنهايي که در اتاق نشسته مي خواهد به ديگري بگويد جلو اين تازه وارد حرف نزن اما نمي تواند مستقيم اين حرف را بزند يا مي گويد «الوي». يعني حرف نزن يا مي‌تواند بگويد «چرفلا ناني». يعني حرف نزن. ولي با يک کلمه «الوي» (ivelE) منظور را به بهترين شکل مي رساند. اين را هم بگويم که زبان مطربي به قول قديمي‌ها زبان کار کرد است. مثل خود مطربي که کارهاي مختلف را بايد انجام داد تا تجربه کسب کرد و ياد گرفت. کلام مطربي هم همين شکل است. با يکي دو جلسه نمي شود آن را ياد گرفت. يکي از کساني که بسيار خوب مطربي حرف مي زد  زنده ياد منوچهر حامدي بود. خيلي از چيزهايي که بقيه نمي‌دانستند او مي دانست. شما ممکن است فرهنگ معين را مقابلتان بگذاريد و تمام کلماتش را به مطربي برگردانيد. اما بعد آن را فراموش مي‌کنيد. مهم قاعده آن است که بايد ياد بگيريد. و بعد به استثنائات مي رسيد و بايد با پرسش يا بر مبناي همان قاعده اي که براي استثنتاها وجود دارد اين موارد را حل کنيد و ببينيد کدام کلمه شکل بهتري دارد و مفهوم را مي رساند. ضمن اين که نفر سوم که مطربي را بلد نيست متوجه آن نشود. الان زبان مطربي به طور دست و پا شکسته بين  بعضي مردم وجود دارد. خيلي جاها مي بينم دو نفر با هم مطربي صحبت مي کنند. ولي بسيار بد و نادرست.

 از اصطلاحات آن استفاده مي کنند يا فرمول تغيير کلمات را مي دانند؟

کم و بيش شنيده اند و ياد گرفته اند. مثلا مي گويند «الوي»، ولي ريشه آن را نمي دانند. فقط به جاي اين که بگويند الان چيزي نگو مي گويند الوي.اما کسي که زبان مطربي را بداند براي رساندن منظورش اصطلاحات مترادف زيادي دارد و گاهي به جاي اين که جمله بلند بگويد با يک کلمه منظورش را مي رساند. مثلا مي گويد ايطخي. يعني اوضاع خيط است. يا مي تواند بگويد «شوضاعلي ايطخيه.» يعني اوضاع خيطه. يا مثلا در زبان مطربي به جاي کلمه پول  مي توانند بگويند «اوله پو». اما به عنوان استثنا و اصطلاح مي گويند «نشت.» همين «نشت» را هم گاهي مطربي ترش مي کنند و مي گويند «اَشِتنا».

 زبان مطربي گويا وجه مشترکي هم با زبان مداحي دارد. درست است؟

اين زبان در بين کساني که به هر شکلي مجلس آرا بوده اند مرسوم بوده است. اگر مجالس را به دو قسمت تقسيم کنيم يکي مجالس شادي و طرب است و يکي هم مجالس حزن و اندوه. بخش حزن و اندوه آن تعزيه بوده است. يا مراسم نوحه‌خواني به همين دليل خيلي از نوحه خوان‌ها هم از اين زبان استفاده مي کردند حتي خيلي از نوحه خوان‌ها در مجالس شادي هم مي خواندند.

 همه کساني که کار مطربي مي کردند لزوما اين زبان را مي دانستند؟

اکثرا مي دانستند. حالا ممکن بود يکي بيشتر بداند و يکي کمتر. ممکن بود طرف مدت ها کار مي کرده و اين زبان را هم نمي دانسته‏، يکي هم سريع ياد مي گرفته و به آن تسلط پيدا مي کرده است.

 اما احتمالا اگر نمي دانستند ممکن بود جاهايي کلاه سرشان برود يا در ارتباطاتشان با ساير اعضاي گروه دچار مشکل شوند.

طبعاً يک سري مسايل وجود داشت که لازم بود کسي متوجه آنها نشود. اين مسايل را حتما به زبان مطربي مطرح مي کردند. حتي وقتي مي خواستند روي صحنه بروند. نمي توانستند بلند جلوي جمعيت مثلا بگويند به حسن آقا بگو لباس بپوشد بيايد‏ يا مردم ديگر خسته شده اند، برنامه را جمع کنيد. چون نمي توانستند آخر برنامه از صاحب مجلس پول بگيرند. بنابراين مجبور بودند منظورشان را به زبان مطربي به همکارانشان حالي کنند لازم بوده همه تا حدودي اين زبان را بدانند. هر چه نسل عوض شد اين زبان هم فراموش شد و حالا فقط گاهي دست و پا شکسته استفاده مي شود. آن هم از طرف مردم عادي. که کلماتي از اين زبان را ياد گرفته‌اند چون ديگر لزومي به اين زبان نيست. شرايط کار عوض شده و مجالس هم ديگر مثل قديم نيست. قديم اگر مي خواستند برنامه طولاني تر شود تا مثلا شام آماده شود يک کلمه مي گفتند «اشه کا». يعني کشش بده. الان مي‌روند زير گوش خواننده ارکستر مي‌گويند بيشتر ادامه بده.  يا از کلمه شباش استفاده مي‌کردند. يعني دور مي زدند و از ميهمان‌ها پول مي گرفتند. همان چيزي که امروز به آن شاباش مي گوييم. به هر حال زبان مطربي هم مثل خيلي چيزهاي ديگر در زمان خاص کاربرد داشت وحالا با تغيير شرايط و شکل روابط اجتماعي جايي براي استفاده از اين زبان نيست. يک زماني بازاري‌ها با خط سياق حساب و کتابشان را نگه مي داشتند در حالي که الان 90 درصد بازاري‌ها نمي دانند خط سياق چيست احتياجي هم ندارند همه حساب و کتابشان را در يک لپ تاپ نگه مي دارند. وحالا هم اگر مصاحبه تمام شده بنده افتراشم!

 ممنونم از شما.

من هم از شما متشکرم.

این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله آزما بازنشر می شود.