چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

خنده غنیمت است،وقتی چیز خنده داری در کار نباشد: نگاهی به فیلم «اتاقک غواصی و پروانه»



      خنده غنیمت است،وقتی چیز خنده داری در کار نباشد: نگاهی به فیلم «اتاقک غواصی و پروانه»
محمد هاشمی

فیلم «اتاقک غواصی و پروانه» (با نام فرانسویLe scaphandre et le papillon و نام انگلیسThe Diving Bell and the Butterfly) را، محصول سال 2007 کشورهای فرانسه و امریکا را، جولیان اشنابل کارگردانی کرده است. جولیان اشنابل متولد سال 1951 در بروکلین نیویورک است. قبل از اینکه اشنابل خود را به عنوان فیلم ساز معرفی کند، به عنوان یک هنرمند نقاش و عکاس سبک «نئو اکسپرسیونیسم»  شهرتی به دست آورده بود. تعدادی از آثار وی شامل بشقاب های خرد شده ای هستند که به صفحات قاب های چوبی چسبانده شده اند. آثار هنری اشنابل در گالری های هنری سراسر دنیا به معرض نماش گذاشته شده اند و یا در موزه های معتبری همچون موزه ی هنری متروپولیتن، موزه ی هنرهای ویتنی و مرکز ژرژ پمپیدو در پاریس نگهداری می شوند.  اشنابل در تگزاس و در دانشگاه هوستن، بین سال های 1969 تا 1973 تحصیل کرده است. وی فعالیت سینمایی خود را در سمت کارگردان از سال 1996 و با ساخت فیلم «بسکویات»(Basquiat)آغاز کرد. این فیلم داستان ترقی بسیار سریع هنرمند جوان، ژان-میشل بسکویات را روایت می کند که ابتدا یک هنرمند خیابانی کارتون خواب، در پارک میدان تامپکین بود و سپس توسط دنیای هنری اندی وارهول کشف و تبدیل به یک ستاره شد. « قبل از اینکه شب فرو افتد»(Before The Night Falls)، فیلم بعدی اشنابل به سال 2000 نگاهی است اپیزودیک به زندگی شاعر و داستان نویس کوبایی، رینالدو آرناس ، از دوران کودکی اش در ایالت اورینت تا زمان مرگش در شهر نیویورک. فیلم بعدی اشنابل، « برلین »(Berlin) نام دارد که مستندی است از اجرای کنسرت زنده ی لورید از آلبوم سال 1973 خودش با نام «برلین». آخرین اثر سینمایی که اشنابل تا کنون کارگردانی کرده فیلمی است با نام «میرال»(Miral)، ساخته شده به سال 2010. اشنابل تا کنون نامزدی یک اسکار و 17 جایزه ی دیگر و 21 جایزه ی برنده شده را در کارنامه دارد. اشنابل در انتهای دهه ی هفتاد سفری به اروپا داشته و در آنجا تحت تأثیر آثار هنرمندانی چون آنتونی گاودی Antoni Gaudi  و ژوزف بوییزJoseph Beuys قرار گرفته است. تأثیر پیشینه ی هنری اشنابل را می توانیم در تصاویر دقیق اعجاب انگیزی ببینیم که وی از چشمدید شخصیت اصلی «اتاقک غواصی و پروانه» ، ژان- دو، و همچنین از تخیلات و خاطرات ذهنی وی ارائه می دهد. این تصاویر هنرمندانه همچنین مدیون مهارت منحصر به فرد مدیر فیلم برداری اش هستند: یانوش کامینسکیJanusz Kaminski.

کامینسکی متولد سال 1959 کشور لهستان است. او تحصیلات مقدماتی خود را در رشته ی فیلم برداری کالج کلمبیای شیکاگو بین سال های 1982 تا 1987 گذرانده است. سپس به انستیتوی فیلم امریکایی منتقل شده و مدارج تکمیلی را طی کرده و دوره ی فیلم سازی حرفه ای را در کالج کلمبیا پس از مهاجرت به امریکا در سن 21 سالگی گذرانده است. کامینسکی مدیر فیلم برداری اکثر فیلم های استیون اسپیلبرگ است. وی عضو هیأت داوری جشنواره ی بین المللی فیلم برلین در سال 2006و از سال 1996 تا زمان کناره گیری اش در سال 2006 عضو جامعه ی امریکایی فیلم برداران بوده است. کامینسکی تا به حال دو بار و برای فیلم های «نجات سرباز رایان(Saving Private Ryan) در 1999 و «فهرست شیندلر»(Shindler List) در 1994 برنده اسکار بوده و 30 بار دیگر برنده و 37 بار نامزد جوایزی معتبر شده است.

فیلم نامه نویس «اتاقک غواصی و پروانه» رونالد هاروودRonald Harwood است. هاروود در سال 1934 در افریقای جنوبی به دنیا آمد و در 1951 به لندن رفت تا شغلی در تئاتر به دست آورد و به زودی در آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک و با عنوان شغلی جامه دار، به کمپانی «شکسپیر» پیوست. در 1960 کارش را به عنوان نویسنده شروع کرد و ثابت کرد که می تواند یک نویسنده ی پرکار در نگارش نمایش نامه، داستان و کتاب های غیرداستانی باشد. او همچنین اغلب کار فیلم نامه نویسی هم انجام می دهد اما به ندرت فیلم نامه های غیراقتباسی می نویسد. همچنین گاهی اوقات از نوشته های خودش به عنوان منبع اقتباس استفاده می کند. یکی از موضوعات مورد علاقه ی هاروود شیفتگی وی به صحنه تئاتر و هنرمندان و دست اندرکاران هنری است. از جمله نمایش نامه ی «جامه دار» The Dresser که مستقیماً به تجارب گذشته ی کاری اش در این شغل تئاتری مربوط می شود، و همچنین «بعد از شیرها»After the Lions، درباره ی سارا برنارد، «زمانی دیگر»Another time، درباره ی یک نوازنده ی پیانوی تحسین شده، «کوارتت»Quartet، درباره ی هنرمندان سالخورده ی اپرا و کتاب غیرداستانی اش، «همه ی دنیای یک صحنه»All the world's a stage. هاروود همچنین علاقه ی زایدالوصفی به دوران جنگ جهانی دوم دارد. چنان که در این فیلم نامه ها به آن پرداخته است: «سپیده دم عملیات»Operation daybreak، «اعلامیه»The Statement، «پیانیست»The Pianist و نمایش نامه اش که به فیلم بازگردانده شده: «  Taking sides » . ریاست انجمن بین المللی قلم از سال 1993 تا 1997 از جمله عناوینی است که هاروود در ارتباط با کار نویسندگی داشته است. هاروود یک اسکار برای فیلم «پیانیست»، 22 نامزدی و 7 جایزه ی برنده شده­ی دیگر را در کارنامه دارد.

«اتاقک غواصی و پروانه» برنده ی چهار جایزه ی اسکار شده است، برای بهترین فیلم برداری، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین و بهترین فیلم نامه. 41 بار نامزدی و برنده شدن 56  جایزه ی معتبر دیگر در فهرست بلندبالای افتخارات «اتاقک غواصی و پروانه» قرار دارند.

«اتاقک غواصی و پروانه» بر اساس داستان واقعی مقطعی از زندگی ژان-دومینیک بوبی با نام اختصاری ژان- دو بنا شده است. روزنامه نگار فرانسوی 42 ساله و ویراستار مجله ی «ال» که در سال 1995 در اثر یک عارضه ی سکته ی مغزی دچار معلولیت تمام عیاری شد، موقعیت بسیار نادری که به آن در اصطلاح پزشکی «سندروم قفل شدگی» می گویند. او نمی توانست حرف بزند، به سختی می توانست لب هایش را حرکت دهد، در بهترین حالت ناله هایی خفیف می کرد و تنها توانایی باز و بسته کردن یک چشمش را داشت. او کتاب «اتاقک غواصی و پروانه» را در چنین شرایطی نوشت. بدین ترتیب که کلمات و عبارات کتاب را حرف به حرف، با باز و بسته کردن چشم سالمش، به نویسنده ای دیکته می کرد. ژان دو تنها چند روز پس از انتشار کتابش از دنیا رفت.

عنوان بندی ابتدایی فیلم با تعدادی از تابلوهای اشنابل آغاز می شود که شامل نقاشی هایی از استخوان های شکسته ی بدن، با الگوبرداری از عکس های رادیولوژی است. این عنوان بندی پیشاپیش تماشاگر را برای قرارداد روایی بعدی فیلم آماده می کند: قرار است دنیا را از چشم ژان- دو ببینیم که تمام بدنش فلج شده است. فیلم با به هوش آمدن بوبی آغاز می شود و اغتشاش تصاویر به همراه جلوه های صوتی نامتعارف ما را وارد دنیای غیر معمول بوبی می کند. او تنها از طریق یک چشم می تواند اطراف خود را ببیند . در ابتدا گمان می کند با زبانش به پرسش های دکتر کوشتن پاسخ می دهد و پاسخش هم شنیده می شود، اما او و ما به مرور می فهمیم که ژان دو قادر به تکلم نیست. او درک می کند که صدای همه را می شنود اما کسی صدای او را نمی شنود و تنها پاره هایی از دنیا که در مقابل چشم سالمش قرار دارد برایش قابل رؤیت است. او در حال درک یک نوع زندگی نباتی است. خاموش است اما درونش غوغایی به پاست. مغزش کار می کند و ذهنش همه جا می رود و صدای درونی اش به ما یاری می رساند که بتوانیم آنچه را که بر سرش آمده بشنویم و بازگشت های فیلم به گذشته کمک می کند تا او را بهتر بشناسیم. انتخاب زاویه ی دید سینمایی از چشم ژان-دو اتفاقی منحصر به فرد در «اتاقک غواصی و یک پروانه» است که موجب می شود تماشاگر خود را در جایگاه وی قرار دهد. به این ترتیب رابطه ای خصوصی میان او و تماشاگر برقرار می شود. انگار تنها ما و ژان دو هستیم که می توانیم به پنهان ترین وجوه درونی خود سرک بکشیم و دیگران در این میانه محرم نیستند. شاید اگر ژان دوی فیلم، ما را این چنین محرم رازش قرار می دهد می خواهد زنگ خطری را برایمان به صدا درآوردکه همچون او، قبل از بیماری غریبش، دچار غفلت های ناشی از زندگی روزمره هستیم: اگر ناگهان در میانه ی این سرخوشی های رقت انگیز زندگی مادی، چنین بلایی بر سر ما بیاید، پس از آن چگونه خواهیم بود؟!    

هر چند تنها راه ارتباط ژان- دو با جهان واقعیت ها تنها چشم سالمش است اما او به تدریج در می یابد دو چیز دیگر هم هستند که به او با تمام ناتوانی هایش احساس زندگی می دهند: خاطره اش و تخیلش. پس ناگهان در میانه های فیلم، طبیعت و عشق و زندگی و گذشته و آرزوها در قالب تصاویری مستند و رویایی، تغزلی و غنایی به هم می آمیزند تا او بتواند خیال کند که هنوز سالم است. اما این خیال چندان طولی نمی کشد و واقعیت با تمام قدرت سهماگین خود دوباره بر سرش آوار می شود چرا که هرچند شاید برای لحظاتی بتوان از واقعیت با پناه بردن به تخیل گریخت، اما این تمهید فقط و فقط عمر چند لحظه را دارد. به همین خاطر است که پس از این تصاویر خیالی ، به سرعت و برای اولین بار، صحنه ا ی داخلی از تصویر ژان دو را در آینه ی آسانسور می بینیم. هرچند فیلم همچنان اصرار دارد همراه تخیل بی مهار بیمار دیرآشنایش بارها و بارها به پرواز درآید و دوباره به همان واقعیت فاجعه بار زندگی گیاهی اش بازگردد. این روند، تغییری اساسی در نوع زندگی ژان- دو ایجاد نمی کند اما او را بیش از پیش به عنوان یک انسان به خودش و به ما می شناساند. با تمام خوبی ها و بدی ها ، کژی ها و راستی ها و زشتی ها و زیبایی های درونی یک انسان واقعی. به دلیل همین نگاه انسانی است که فصل مکالمه ی تلفنی بوبی با پدر پیرش، با بازی زیبای ماکس فون سیدو، به یکی از پرشورترین سکانس های فیلم تبدیل می شود.

در واقع در صحنه های پایانی فیلم است که فلج شدن ژان-دو به ما نشان داده می شود. او سوار بر اتومبیل و همراه پسرش است که سکته می کند و همه چیز برایش سیاه می شود. تقریباً تمام فیلم از چنین خصلت روایی تبعیت می کند. یعنی ما روایت را بر اساس ترتیب و توالی زمانی دنبال نمی کنیم. در هم ریختگی ساختار روایی فیلم، مشابه درهم ریختگی ذهن آشوب زده ی ژان-دو است. ذهنی آشفته و گیج که به دلیل غرابت موقعیتش، هیچ گاه نمی­تواند درک کند که دقیقاً چه اتفاقی برایش رخ داده است. استفاده از کادرهای کج و تصاویری که مکرراً فلو و فوکوس می شوند، در نماهایی که از زاویه ی دید بوبی می بینیم، این حس آشفتگی ذهنی را تقویت می کنند. در ادامه نیز به یاری تصاویر افسارگسیخته ای از تخیل و خاطره اش، ژان-دو تلاش می کند خود را با شرایط جدید وفق دهد که این تلاش، مکرراً ناموفق از آب درمی آید.

در ابتدا قرار بود جانی دپ نقش ژان-دو را در فیلم ایفا کند اما سپس درگیر پروژه ی «دزدان دریایی کاراییب : پایان دنیا»(Pirates of the Caribbean: At World's End  ) شد و نتوانست با فیلم همراهی کند و جای او را متیو آمالریکMathieu Amalric گرفت. آمالریک متولد سال 1965 کشور فرانسه است. او در قریب به 65 فیلم ایفای نقش کرده که از جمله نقش آفرینی های متأخرش می توان به این فیلم ها اشاره کرد: «پایان خوش»Les derniers jours du monde ، « نیمکت های پارک»Bancs public ،«چهره»Visageو «گیاه وحشی»Les herbes folles (2009)، «کمیت آرامش»Quantum of Solace ، « دشمن ملت- قسمت اول»L'ennemi public n°1  ، «در جنگ»De la guerre و «قصه ی شب سال نو»Un conte de Noël (2008). وی همچنین کارگردانی هفت فیلم را در کارنامه دارد. آرمالیک در مدرسه ی فیلم فرانسه، سینما درس می دهد. پدرش، ژاک آمالریک ویراستار روزنامه های لوموند و لیبراسیون بوده و همسرش، نیکول زاند، منتقد ادبی روزنامه ی لوموند است.

مکان وقوع فیلم نامه ی «اتاقک غواصی و پروانه»، در اصل، در انگلستان بود. اما کارگردان فیلم، جولیان اشنابل، استودیوی پاته ی فرانسه را متقاعد کرد تا زبان فیلم را به فرانسوی تغییر دهد، به این منظور که به اصل داستان واقعی زندگی بوبی نزدیک تر شود. همچنین او تصمیم گرفت که فیلم را در همان بیمارستانی بسازد که بوبی روزهای پایانی زندگی اش را در آن سپری کرده بود. با همان نظم زندگی واقعی ژان-دوی تحت معالجه، در همان ایوانی که او در آنجا استراحت می کرد و در نزدیکی همان ساحلی که خانواده اش او را به آن جا بردند. این اقدامات هوشمندانه سبب شده است تا تماشاگر درک کاملی از ژان-دو به عنوان یک شخصیت واقعی فرانسوی و در یک فضای واقعی فرانسوی به دست آورد.   

شرایط خاص بوبی ارتباط ویژه ای با نام منحصر به فرد فیلم، «اتاقک غواصی و پروانه» دارد. تصادفی که برای بوبی رخ داده به وی توانایی پرواز در دنیای رنگارنگی سرشار از تخیل و خاطره را داده و از سویی دیگر، توانایی­های واقعی بسیاری را از وی گرفته است. همچون پروانه­ای که تا وقتی در پیله­/قفسش است از خطرات بسیاری مصون است، اما به مجرد خروج از پیله، هرچند امکان پرواز در دنیای رنگارنگ بیرون پیله را می­یابد، اما این پرواز رها و آزادش او را با خطرات رنج آور بزرگتری نیز مواجه می­کند.  این مضمون با تکرار نمایش صحنه ی غواصی، انگار بهت زده، در آب مؤکد می شود. بیهوده نیست که در جایی از فیلم، صحنه ی آب درمانی ژان- دو با جزییات کامل به نمایش در می آید و با پژواکی از ذهن او به پایان می رسد که می گوید: « به قول شاعرها خنده غنیمت است. به خصوص وقتی چیز خنده داری در کار نباشد.»

ژان اشنابل در «اتاقک غواصی و پروانه» تمام تجارب و دانسته های ارزشمند خود را از نقاشی و عکاسی و سینما و به خصوص زندگی به کار گرفته است تا در نهایت معادلی تصویری برای این گفته ی هوشمندانه ی خودش خلق کند: « هنر، از سر فراغت نیست. کاری پرفایده است که مردم می توانند برای راهیابی به درون خود از آن بهره گیرند.»

 

ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ» 
http://www.anthropology.ir/node/21139