سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ادبیات،‌ امید می آفریند: سخنرانی یاشار کمال در مراسم دریافت دکترای افتخاری دانشگاه بوغاز ایچی (استانبول، 2009)



      ادبیات،‌ امید می آفریند: سخنرانی یاشار کمال در مراسم دریافت دکترای افتخاری دانشگاه بوغاز ایچی (استانبول، 2009)
ترجمه از ترکی استانبولی: عطا محامد تبریز

دوستان عزیز: از دانشگاه بوغاز ایچی به خاطر مفتخر کردن من به این دکترا سپاسگذارم. از همه­ ی دوستانم نیز که تا اینجا قدم رنجه کرده و آمده اند متشکرم.
خیلی دوست داشتم که پژوهشگر و محقق فولکلور و مردم شناسی باشم. چنین امکانی هرگز برایم پیش نیامد، اما در زندگی شانس­ های بزرگی داشته­ ام.
ما «هنرمندان جمهوریت» (Cumhuriyet sanatçıları)، با کتاب­ های کلاسیکی که بنگاه ترجمه، ترجمه و منتشر می­ کرد پرورش یافتیم. خانه­ های فرهنگ و انیستیتوهای روستایی نیز یاری رسان ما بودند.

اما ادبیات، من از کودکی با ادبیات درگیر شدم. روستای من، روستای ترکمن­ های مهاجری بود که بعد از عصیان 1865 در آن اسکان داده شده بودند. در دوران کودکی من، عاشقان[1] و داستان سرایان بسیاری به این ده می­ آمدند.

عاشقان و داستان سرایان در همه منطقه چوکور اُوا (Çukurova) گشت و گذار می­ کردند. من علاقه­ی خاصی به داستان سرایان داشتم. اگر با ادبیات مدرن آشنا نمی­ شدم -که این آشنایی یک تصادف بود- حتماً یک داستان سرا می­ شدم. هنگامی که یک داستان سرا به ده می­آمد، من کنار او می­ ایستادم.

داستان های زیادی را که از طریق شاگردی داستان سرایان بزرگ و پر گشت و گذار چوکور اُوا یاد گرفته بودم، در مناطق تُرُس، روستا به روستا می­رفتم و بازگویی می­ کردم. از طرفی هم شعرهای شاعران بزرگ این مناطق را جمع می­ کردم.

تاثیر هنر سخنوری بر مردم را هنگام داستان سرایی در روستاها فراگرفتم. در روستاهایی که شنونده های خوبی دورو برم را می­گرفتند، کلمه­ هایم در آن حوالی همراه شنونده ها بال در می­آورد و پرواز می­ کرد، و داستان ها را با شوق بیشتری تعریف می کردم. اما در روستاهایی که حضار کمی در داستان سرایی های من شرکت می­ کردند، آفرینندگی و روایتم (Anlatim) چو پرنده ای زخمی در حوالی پر می­ زد.

هنگامی که یک داستان سرای متبحر به روایت برمی­ خیزد، فقط به بیان آنچه در حافظه اش انبارگشته نمی­ پردازد. راوی در هر روایت با توجه به کثرت شنوندگانش، آن داستان را بازآفرینی می­ کند. به همین خاطر داستان­ ها همچو سنگ ریزه های 40 هزار ساله اعماق اقیانوس­ ها، در عبور از یک داستان سرا به داستان سرای دیگر، تصفیه شده، سیقل یافته و صاف می­ شود.

اما ادبیات نوشتاری کاملاً متفاوت است. روبرویت، جز کاغذ و قلمت چیزی نیست. نه صدایی، نه کسی که در مقابلت ایستاده باشد، نه حرکت بدنی، هیچ یک.

ادبیات شفاهی تا قرن 20ام منبع بلامعارض، ادبیات نوشتاری بوده است. در عصر ما عدم توجه کافی به هنر عامه ( Halk sanati) و صرفاً به عنوان یک شاخه­ی علمی فرض شدن فولکلور، به فرهنگ این دوران خسران عظیمی وارد آورده است.

ادبیات شفاهی با انواع و روایات متفاوتی در مقابلمان قرار دارد: گیل گمش، ایلیاد و ادیسه، ماناس، ده­ده قورقوت، شاهنامه و...  فی­الواقع ما نویسندگان ترکیه بسیار خوشبختیم، چرا که از یک طرف هومر، ناظم حکمت، عاشیق ویصل، اورهان ولی، یعقوب قادیر، صباح الدین علی، سعید فائق[2] و از طرف دیگر تولستوی، داستایوسکی، چخوف، گوگول و فالکنر در دسترس ما قرار دارند.

جهشی در هنر و علم وجود ندارد. هر پیدایی نو، حلقه ای از زنجیری کهن است. به عنوان مثال، ما امروز اسطوره شناسی را بیشتر از قرن 19 درک می کنیم. انسان هر عصری به آثار کلاسیک جانی دوباره و قدرت ادامه­ی حیات می­ بخشند. با عصر خود به آثار کلاسیک بزرگ غنا می­ دهند. ما در هر عصری به عنوان یک فرد، یک ملت، کلاسیک ها را باز آفرینی می­ کنیم.

شاعران بد بسیاری به عرصه آمدند

در ترکیه، اتخاذ رویه منفی در مقابل تولیدات مردمی (Halk ürünlerine) از حد خود فراتر رفته است. که خود دلایلی دارد، در دوران جمهوریت با عبور از فرهنگ عثمانی به منظور وصال به فرهنگ آسیای صغیر (Anadolu) حرکت­ های افراطی­ ای صورت گرفت. یکی از عللی که سبب روی گرداندن ما از تولیدات هنر عامه شد این بود که بعضی هایمان به گونه ای افراطی به این تولیدات روی آوردند.  اگر به عنوان نمونه نگاهی به شعر بیفکنیم، ما شعر­های قوی و شاعران بزرگی در شعر مردمی (Halk şiiri) داریم. ما می­ بایست شعر مردمی را به عنوان منبع در نظر داشته باشیم، اما عده­ ای از ما به تقلید از آن برخاستند، و چنان تقلید کردند که شاعران بد بسیاری به عرصه آمدند. حال آنکه ادبیات شفاهی، ادبیات نوشتاری هر زبانی را تحت تاثیر قرار داده است.

استاندال، گوگول، داستایوسکی، تولستوی و دیکنز نیز منابع من اند. یک رمان نویس بی آنکه جوهره­ ی آثار فالکنر، کافکا، آثار کلاسیک و نوشته­ های استادان بزرگ شرق و غرب را درک کند، چگونه می­ تواند بنویسد؟

من از زبان دیار داستان و قصه می­ آمدم و قدرت بسیار زبان را می­ دانستم. هرگاه که شخصی می­ خواهد یک رمان بیافریند، ملزم است که یک زبان بیافریند. اگر یک رمان زبان خاصی برای خود نداشته باشد، هرگز یک رمان قوی نخواهد بود. این زبان نه می­ تواند زبان عامه مردم باشد، و نه زبان شعر و قصه و داستان. تمهیدات به کار رفته در رسوم روایت شفاهی و نوشتاری بسیار متفاوت است. هنگام نوشتن به این امر پی بردم. هنگامی هم که رمان های طولانی را می­نوشتم، این نکته را دریافتم که ساختار زبان، گونه­ ی رمان و درون مایه­ ی آن را متاثر می­ کند.

داستایوسکی در رمان ابله می­ نویسد: «در بلندای یک پرتگاه بی­کران، یک جای پا به آدمی دهید و تا آخر عمر او را به زندگی در آن محکوم کنید؛ زیر باران، در برف و بوران، در رنج و گرسنگی و نداری، زندگی می­ کند ولی راضی به مرگ نمی­ شود. به استمرار زندگی خود پایداری می­ کند» این فقط یک نماد است. اما می­دانیم که آدمی در برابر ظلم، نداری، استعمار، بدبختی و حقارت به زندگی خود ادامه می­ دهد. حال، چیست آنچه ما را پایبند دنیا می­کند؟ آنچه می­ خواهم بیان کنم این است که: چیست این شوق نهفته در درون آدمی؟

آدمی موجودی است که اسطوره، رویا (Düş)، امید و عشق می­آفریند. آدمی در مقابل مرگ، فقر، گرسنگی و سیری ناپذیری با اسطوره ها، رویا ها، امید ها و عشق هایش جهانی می­ آفریند، و در آن پناه می­ یابد. انسان ها در تنگناها، هنگامی که صدای درد و مرگ را می­ شنوند، دنیایی از اسطوره­ها می­ سازند و در آن پناه می­ جویند. اسطوره سازی و رویا آفرینی، در مقابله با دردهای بزرگ این جهان برای دست یافتن به عشق، دوستی، زیبایی و شاید هم برای راه یابی به جاودانگی باشد. رمان های من بر این بنیان ها استوارند.

هر دورانی اسطوره سازی مختص خود را دارد. در مصر باستان اسطوره های دیگری وجود داشت. نحوه­ ی اسطوره سازی در میان سومری ها، آشوری ها، مسیحیان و مسلمانان، شرق و غرب، پیوسته تغییر می­ کند. ادعای من این است که تا قیامت انسانها با ساختن دنیای اسطوره­ ها و رویا ها، به پناه یابی در آنها ادامه خواهند داد. به نظر شما انسان ها چه می­ توانند بکنند وقتی از یک تاریکی به تاریکی دیگری فرو می­ غلتند؟ در زمانه­ای که انبوه عظیمی از سیری ناپذیری همه جا را فراگرفته... حتی در گیر و دار زندگی روزمره­ ی مان اسطوره می­ آفرینیم و در آن آرام می­ یابیم. من هم اگر خود را نویسنده فرض می­ کنم از آن است که «آگاهانه» در نوشته هایم به حقیقت آدمی اسطوره و رویا می­ بخشم. انسان تا زمانی که بفهمد از کجا می­ آید و به کجا می­ رود، و تا روزی که بتواند به سیری ناپذیری ها فائق آید، به پناه یابی در اسطوره ها و رویا ها ادامه خواهد داد؛ و حتی بعد از آن هم ادامه خواهد داد. چرا که انسان نمی­ تواند از عشق به زندگی و زیبایی جهان سیر شود.

لیک از این واهمه دارم که با این روند به اسطوره های گذشته پناه خواهیم برد. بدترین ارمغانی که عصر ما به بار آورده و خطرش را هنوز هم به درستی درک نکرده­ ایم، «نابودی طبیعت» (Doğa kırımı) است، که ما نیز در مقابل این امر همچون پدرانمان به آفرینش اسطوره های «وحشت» دست خواهیم زد.

همیشه به قدرت سخن باور داشته ام. رمان، مهمترین بازوی هنر گفتاری (Sözlü sanat) است. چرا که وقتی هر خواننده ای رمانی را می­ خواند، این رمان را از ابتدا تا انتها دوباره خلق می­ کند. فرض کنیم که یک درخت زیتون در رمان آمده، درخت زیتونی که در حیاط خواننده وجود دارد، می­آید و در رمان می­ نشیند.  اگر راجع به یک دشت می­ خواند، دشتی را که می­ شناسد یا در آن زندگی کرده است، در مقابل چشمان خود مجسم می­ کند. اگر حتی هیچ دشتی را ندیده باشد، دشتی می­ آفریند و آنجا قرار می­ دهد. قدرت رمان به این آفرینش­ ها بستگی دارد. در دوران ما رمان نویسان در منجلاب بزرگی قرار دارند، چرا که تنها رمان، به انسان ها در مقابل دروغ ها، بدی ها و ظلم ها هش­دار می­ دهد. امروز به عنوان یک جامعه­ ی مصرفیTüketim) toplumu) یک جامعه­ ی سیری ناپذیر (Doyumsuzlar toplumu) آفریده می­ شود. می­ خواهند با استفاده از توده­ های مصرف کننده همه­ ی ارزش ها را فاسد کنند و ساختار یک جامعه­ ی تصاحب کننده را بنیان افکنند.  می­ خواهند انسان ها را به موجودات پر خور و شکم پرست تبدیل کنند. رمان تهدیدی است برای کسانی که چنین توده هایی می­ خواهند. از این رو در صددند تا رمان را، در لیست «پرفروش ترین­ها» غرق کنند. رمان برای کسانی که خواستار چنین توده هایی هستند یک خطر است، چرا که رمان در گوش انسان­ ها زمزمه می­ کند که: شما انسانید. هنگامی که این­ همه جنگ و ظلم و تخریب در رمان خلق می­ شود، خواننده یا همان انسان زنده، زندگی همچو یک انسان را آرزو می­ کند. از این رو برای تصاحب ارزش هایش بپا می­ خیزد.

روزی با سعید فائق

ستارگان بزرگی در ادبیات ترک وجود دارد، که یکی از آنها سعید فائق داستان­ سرا است. او استاد زمانه­ ی ماست. او را از نزدیک می­ شناختم. روزی به من گفت: «بیا چیزهایی را بشماریم که نمی­ خواهیم در ادبیات بیاوریم.»

گفتم:  «بشماریم»

-         «پس شروع کنیم»

-         شروع کنیم

و شروع کردیم.

«اولاً کسی که کتاب های ما را می­ خواند قاتل نشود، بلکه دشمن جنگ باشد. ثانیاً مخالف استعمار انسان علیه انسان باشد. هیچ کسی نتواند دیگری را تحقیر کند. هیچ کس نتواند کسی را به زور با دیگران همانند کند. هیچ اجازه­ای به دولت­ ها و حکومت هایی که مشتاق همسان کردن انسان هایند داده نشود. کسانی که کتاب­ های مرا می­ خوانند بدانند، آنهایی که قصد نابود کردن یک فرهنگ را دارند، انسانیت و فرهنگ خود را از دست داده­ اند. کسانی که کتاب­ های مرا می­ خوانند با فقیران همپای گردند. فقر نقطه­ ی شرم همه­ ی بشریت است. کسانی که کتاب های مرا می­ خوانند از همه­ ی بدی ها برائت جویند»

همه­ ی بدی ها را شمردیم، بدی ها  ادامه یافت. نمی­ توانستیم مرزی برای ظلم و بدی تصور کنیم. در آخر شروع کردیم به گفتن «کتاب های ما». هر چه باشد ما دو نویسنده­ ایم. « کتابهای ما چگونه می­ تواند این همه ظلم را از جهان برچیند؟»

گفتم: «نمی­ تواند برچیند»

سعید گفت: «صبر کن، پیدا کردم، کتاب­ های ما تنها نخواهد ماند. ناظم حکمت هم هست، کسانی که کتاب های ما را می­ خوانند کتاب های او را هم خواهند خواند»

من هم گفتم «ملیح جِودت و اورهان کمال هم هست.»

بعد انسان­ های بسیار، نویسندگان بسیار و کتاب های بسیاری را شمردیم.

من در این عصر به هنری که از توده بر خاسته باشد باور ندارم. می­ خواهم این را بگویم که من نویسنده­ ای هستم که به تعهد (Angaje) خود وابسته است. به خودم، به سخن و به شرافت انسان متعهدم. من آگاهانه خواستم تا سرود روشنفکری، نیکی و زیبایی را بخوانم و رمان هایم همچو زندگی واقعیت ها را بگویند. خواستم تا با زندگی همپا باشند. چرا که زندگی، آفریدن امید از همه نا امیدی هاست. انسان با آفریدن امید از همه­ ی نا امیدی ها، خود را تا به امروز رسانده.

 

منبع :

 

http://www.radikal.com.tr/kultur/benim_kitaplarimi_okuyanlar_cumle_kotuluklerden_arinsinlar-943014

 

 

 

[1]  یا عاشیقلار به نوازندگان محلی که معمولاً قوپوز می­نوازند گفته می شود

[2]  (1906-1954) شاعر، داستان سرا و رمان نویس.  وی یکی از پر تاثیر ترین چهره ها در شکل گیری رمان مدرن  ترکیه است.  مهمترین رمانش «موتور مدار معیشت» است. م.

 

اگر تمایل دارید با گروه ترجمه زبان ترکی استانبولی در انسان شناسی و فرهنگ  همکاری کنید با مسئول گروه آقای امیر عشقی به آدرس زیر تماس بگیرید:
dara.eshghi@gmail.com