دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
اضطــراب در وجــود
صدرالدین (صدرالمتألهین) شیرازی ، معروف به ملاصدرا (١٠٥٠- ٩٧٠ ه. ق) در طول حیات دانشورانه و پربار خود فعالیتهای عظیم علمی را پی گرفت و علیرغم بیمهریهایی که از مخالفان حکمت و متحجران عصر خود دید ، هیچگاه سعی نکرد پیرو مرامهای رایج روزگار باشد. همیشه به نقادی و گزینش آراء متقدم دست میزد و از ترکیب آراء گوناگون و نوآوریها و اندیشههای بدیع خویش ، نظریههای نوینی تأسیس مینمود.
بیشتر در مواجه با نام ملاصدرا آن را متساوی با «حکمت متعالیه» مییابند و میدانند. این واقعیت که تعبیر حکمت متعالیه به احتمال مرهون چه عواملی بوده است جای بحث دارد اما به هر حال ، تعبیر حکمت متعالیه اینک بر مشرب خاصی در حکمت سنتی دلالت دارد که ملاصدرا آن را تأسیس کرد و این عنوان برای طریقه ملاصدرا ، نه فقط بنا به دلایل تاریخی ، بلکه به این دلیل که اساس تعالیم او به تمام معنا هم حکمی و فلسفی است و هم مبتنی برکشف و شهود عقلی وجود متعال.
مطلب حاضر ، ترجمه فصلی است از کتاب (Sadral-Din Shirazi and his Transcendent Theosophy) نوشته دکتر سید حسین نصر ، فصول هفتگانه این کتاب ١٣٥ صفحهای هر یک به بررسی یکی از ابعاد فیلسوف نامدار ، صدرالمتألهین شیرازی اختصاص دارد.
در این نوشتار؛ نویسنده ، دکتر سیدحسین نصر ، سعی داردتا چیستی «حکمت متعالیه» را بازشناسی نماید و با آوردن مصادیق تاریخی و تطبیقهایی میان تعالیم سهروردی ، ابن سینا و ملاصدرا نحوه برخورد آنها با پارهای از موضوعات همچون وجود ، طبیعیات و را مقایسه و تدقیق کند. ذکر این نکته بیوجه نیست که یافتن بسیاری از تعلیقات و تنسیق مطالب در جهت فهم بهتر غایت نویسنده برعهده مترجم بوده است.
● بنای فلسفی ملاصدرا
تعبیر حکمت متعالیه را عرفایی همچون قیصری ، بسیار پیش از آنکه ملاصدرا آن را به کار برد ، به استخدام گرفتهاند. این اصطلاح حتی در آثار بزرگان فلسفه مشاء (Prepatetic) نظیر قطبالدین شیرازی نیز به چشم میخورد. اما با این حال ، معنایی که آنان از این تعبیر قصد میکردهاند و بهره میبردهاند به هیچ وجه به معنایی که در آثار ملاصدرا و شاگردان او مییابیم یکی نیست. پیروان ، اتباع و شاگردان ملاصدرا معنایی بسیار دقیق را بر این اصطلاح بار کردند و آن را صرفاً به منظور اشاره به بنای فلسفی و ما بعدالطبیعی که ملاصدرا تأسیس کرده بود به کار میبردند. از این رو ، تدقیق در معنا و ویژگیهای کلی حکمت متعالیه قابل بررسی مجدانه است.
تعالیم فلسفی مبتنی بر شهود عقلی اصطلاح حکمت متعالیه از دو بخش تشکیل میشود: حکمت و متعالیه به معنی بلندمرتبه و رفیع (exalted).
گرچه ملاصدرا خود این اصطلاح را به کار برده است ، ولی شهرت یافتن آن مدیون شاگردان بیواسطه و معالواسطه اوست که از این اصطلاح به عنوان نامی برای مکتب خاص استاد بهره جستند. یک نسل پس از ملاصدرا ، ملاعبدالرزاق لاهیجی که داماد و یکی از پرآوازهترین شاگردان وی بود ، فلسفه استادش را «حکمت متعالیه» خواند. در دوره قاجاریه دلالت این اصطلاح بر مشرب صدرا ، چنان رواج یافته بود که سبزواری در کتاب شرح منظومه اصولاً هیچ حاجتی نمیدید که وجه تسمیه مکتب استاد (معالواسطهاش) را که سبزواری میکوشد در مکتوباتش تعالیم او را شرح دهد ، بیان میکند.
اگر به آثار ملاصدرا نظر کنیم ، هیچ فقرهای را نمییابیم که او صراحتاً از مشرب فلسفی خود تحت عنوان حکمت متعالیه یاد کرده باشد. در واقع ملاصدرا این اصطلاح را به منظور اشاره و ارجاع به دو کتابش تحت همین عنوان به کار میگیرد.
یکی شاهکار او ، «الحکمه المتعالیه فیالاسفار العقلیه الاربعه» و دیگری یکی از آخرین آثار یا شاید هم آخرین اثر اوست که «الحکمه المتعالیه» نام دارد. حتی به کاربردن تعبیر «الحکمه المتعالیه» درکتاب «الشواهد الربوبیه» به جای آن که اشاره و ارجاعی باشد به طریقه فکری او ، ارجاعی است به همان آخرین کتابش. این واقعیت که تعبیر حکمت متعالیه را شاگردان و پیروان او به عنوان توصیف آموزهها و تعالیم ملاصدرا به کار گرفتند به اقرب احتمال مرهون دو عامل بوده است:
الف) نخست عنوان کتاب اسفار ، که متضمن جهان بینی و مکتبی خود ملاصدرا را که به استناد آنها حکمت متعالیه است.
ب) دوم ، نه فقط عنوان چند مجلد از نوشتههای او ، بلکه نام مکتبی است که او پدید آورد.
هر چند که بر این نکته اخیر نمیتوان بالصراحه دلیل و مدرکی از آثار مکتوب یافت ، ولی امروزه همه اساتید سنتی ممتاز این مکتب در ایران این مطلب را تأیید میکنند؛ اساتیدی که همگی آنان سنت شفاهی و سینه به سینهای را اخذ کردهاند که مکمل آثار مکتوب صدراست و این تأیید قویترین حجت است برای قبول نکته مذکور. به هر حال ، تعبیر حکمت متعالیه اینک بر مشرب خاصی در حکمت سنتی دلالت دارد که ملاصدرا آن را تأسیس کرد. این نام گذاری هم چیزی است که در زمان خود او آغاز شد و تاکنون ادامه یافته است.
باید گفت که عنوان حکمت متعالیه برای طریقه ملاصدرا ، نه فقط بنا به دلایل تاریخی ، بلکه به این دلیل که اساس تعالیم او به تمام معنا هم حکمی و فلسفی است و هم مبتنی بر کشف و شهود عقلی وجود متعال و در نهایت بدان موجود رهبر است ، مناسبترین عنوان برای این مشرب است. لذا ، تسمیه این مکتب به حکمت متعالیه هم وجه تاریخی دارد و هم وجه فلسفی.
● شناخت حقایق موجودات
برای فهم این مطلب که خود ملاصدرا چه تعریفی از حکمت متعالیه ارایه میدهد ، باید ببینیم که او حکمت و فلسفه را چگونه تعریف میکند. هنگامی که او از حکمت سخن میگوید ، در واقع در باره حکمت متعالیه حرف میزند ، زیرا برای او حکمت حقیقی همان حکمت متعالیهای است که خودش بیان میکند.
ملاصدرا ، همچون قدمای فلاسفه اسلامی و بلکه بیش از آنان ، شدیداً به تعریف و معنا کردن فلسفه و حکمت تمایل نشان میدهد. او این واژهها را در موارد عدیدهای از آثارش به بحث مینهد و به کرات آنها را تعریف میکند.
رسم او چنان است که در تعریف خود از منابع پیشینیان شروع کرده و بعد به سبک و سیاق مخصوص خود دیدگاههای مختلف را با هم تلفیق و ترکیب میکند. در یکی از معروفترین تعاریفش حکمت را به عنوان وسیلهای توصیف میکندکه به مدد آن «انسان جهان میشود عقلانی ، مسایل جهان عینی و مشابه نظام هستی». در تعریف مفصلتری از فلسفه در کتاب اسفار ، ملاصدرا دیدگاههای همه فیلسوفان ، از افلاطون گرفته تا سهروردی را منعکس میکند و اظهار میدارد: «فلسفه استکمال روح آدمی است به مدد شناخت حقایق موجودات آن گونه که هستند».
میرزا مهدی آشتیانی ، یکی از پرآوازهترین شارحان مکتب ملاصدرا طی قرن گذشته ، در حاشیهای تفاوت میان «حکمت متعالیه» و مکاتب فلسفی پیشین را چنین تقریر میکند: «حکمت متعالیه مستلزم توحید وجود است: بر خلاف فلسفه مشاء که فقط بر توحید واجب (الوجود) دلالت دارد و نه توحید وجود».
اگر تعاریفی را که صدرا از حکمت ارایه میدهد ، مطابق نظری که آشتیانی در حاشیه مذکور آورده تحلیل کنیم ، معلوم خواهد شد که مفهوم حکمت - که فیالواقع چیزی جز همان حکمت متعالیه نیست - با خرد یا دانایی که بر یک بنیان ما بعد الطبیعی محض مبتنی است و از طریق شهود عقلی حاصل میشود ، مساوق است و در عین حال در کسوتی عقلانی (ولی البته نه عقل گرایانه وابسته به «اصالت عقل» و التزام به کار برد ادله و براهین عقلی) ظاهر میشود.
● اشراق ، استدلال و وحی
سه مبنای اساسی هست که حکمت متعالیه بر آنها مبتنی است:
۱) کشف یا ذوق یا اشراق.
۲) عقل یا استدلال.
۳) شرع یا وحی.
اجتماع و تألیف معارفی که از این سه مبنا و مبدأ حاصل میشود ، کاری است که ملاصدرا صورت داد. او در این تألیف در پی آن است که معارف مختلفی را که از منابع زیر برای آدمی حاصل میشود با یکدیگر سازگار کند: مکتب اشراق ، حکمت عقلی (که صدرا آن را با فلسفه مشاء یکی میداند) و علوم دینی از جمله الهیات (یا علم کلام). اینها شاخههای علوم سنتی اسلامی را تشکیل میدهند که اگر حکمت متعالیه را با هر یک از آنها مقایسه کنیم ویژگیها و مشخصههای آن وضوح بیشتری خواهد یافت.
به هنگام بحث در مورد منابع آموزههای ملاصدرا ، در مییابیم که تعالیم او تا چه اندازه با معارف عرفا ، بویژه ابن عربی ، صدرالدین قونوی ، عبدالرزاق کاشانی ، داوود قیصری و دیگر بزرگان مکتب ابن عربی ، نزدیکی و ارتباط دارد. اگر تعالیم ملاصدرا با آموزههای عرفای مذکور مقایسه شود ، میتوان گفت که ما بعدالطبیعه ایشان ، روایت و نسخهای عقلانی شده است از شهود روحانیشان. (١) در مورد ابن عربی خصوصاً ، این مابعدالطبیعه خود را به صورت ضربات فراوان بارقههایی عیان میسازد که هر یک جنبهای از دورنمای واقعیت فرجامی را روشن میکند. این بارقههای نورانی را ملاصدرا - و همین طور تاحدی امثال قیصری ، پیش از او- به یک نور مستمرتر و پایدارتر تبدیل کرد. ملا صدرا به دنبال آن است که شرح و توضیحی فیلسوفانهتر و سامانمندتر ارایه دهد؛ براهینی منطقی عرضه دارد و جنبههایی را شرح دهد که متصوفه بزرگ پیش از او یا در مورد آنها سکوت کرده یا صرفاً به عنوان موهبتی ملکوتی (عرشی / الهی) و ثمره شهود و روحانیشان اجمالاً از آن یاد کردهاند. هیچ نکته اساسی نیست که ملاصدرا در مورد آن با ابن عربی مخالفت کند. صدرا بیشتر در برابر فیلسوفان مشاء و اشراقیون میایستد.
اختلاف نظر او با ابنعربی فقط در مورد چند مسأله ، نظیر شر ، اختیار وجبر است که ملاصدرا در مورد آنها آرایی مغایر با نظرات ابن عربی اظهار میدارد. اما ملاصدرا مطالب فراوانی را مورد بحث قرار میدهد که نه ابن عربی و نه مکتب او ، هیچ یک به صراحت متعرض آنها نشدهاند ، هر چند که اشاراتی تلویحی در مورد آنها در آثار وی به چشم میخورد.
ملاصدرا برای ما بعدالطبیعه صوفیانه مکتب ابن عربی هم مبانی منطقیتر و سامانمندتری تأسیس میکند و هم برخی نظرات او را شرح و بسط میدهد. در واقع ، ملاصدرا علاوه بر آنکه یکی از فیلسوفان و متألهان طراز اول عالم اسلام است ، یکی از مهمترین شارحان آثار ابن عربی و شاگردان وی محسوب میشود.
● تفاوت حکمت متعالیه با حکمت اشراق
مقایسه حکمت متعالیه صدرا با حکمت اشراق سهروردی نشان میدهد که میان این دو ، هم وجوه اشتراک فراوانی هست و هم تفاوتهایی ، که هر دو ما را در درک بهتر حکمت متعالیه یاری میرساند. میتوان گفت که ملاصدرا در شخصیت خویش به نحوکاملتری انگار «متأله»ای را که سهروردی معرف آن بود و در جهت عینیت بخشیدن به آن جهد بلیغ میکرد تحقق بخشید. توفیق ملاصدرا در تأسیس مبنایی عقلانی برای معرفتی که از شهود روحانی نشأت میگیرد ، بیش از سهروردی بود. ملاصدرا در این کار خطیر بسیار مرهون سهروردی است ، زیرا او بود که نخستین بار در این وادی گام نهاد. ملاصدرا این مسیر را تا به نهایت پیمود و توانست بر معضلات بسیاری - پیش از آنچه در وسع سهروردی بوده - فایق آید: مسایل تازهای را طرح کند و سطوح ژرفتری را بکاود.
بر همین قیاس ، نحوه مواجهه ملاصدرا و سهروردی با ابن سینا و فیلسوفان مشاء دقیقاً مثل هم نیست. گر چه سهروردی ، ابن سینا را به خوبی میشناخت و حتی چند جلد از آثار مهم خود ، نظیر «تلویحات» و «مطارحات» را که فیالواقع تدوین و تنسیق مجدد همان تعالیم ابن سینا هستند ، بر اقتضای او نوشت ، ولی از نقد او هم ابایی نداشت و در دو کتاب «قصه الغربه الغربیه» و «حکمت الاشراق»همین کار را کرد. اما ملاصدرا گر چه در مسایل بسیاری برفلسفه مشاء خرده میگیرد ، ولی خودیکی از شارحان سرآمد ابن سینا است که توانست تعالیم وی را با «حکمت متعالیه» خود در آمیزد. موفقیت او در این کار بسیار بیش از توفیق سهروردی در سازگار کردن فلسفه مشاء با حکمت اشراق بود. از نظر سهروردی فلسفه مشاء برای ملاصدرا یکی از عناصری است که در ساختاری سامانمند ادغام میشود و بنای حکمت متعالیه را بنیان مینهد.
در مورد استفاده از منابع دینی هم باز میان حمکت متعالیه و حکمت اشراق تفاوتی وجود دارد. در این جا هم باید فضل سبق را از آن سهروردی دانست و او را به عنوان نخستین فیلسوف اسلامی ستود که در مطاوی آثارش آیات قرآن را ذکر میکند و میکوشد تا راهی برای توفیق میان معانی و مدلولات آیات با مبانی و انگارههای حکمی بیابد. اما در این وادی هم باز ملاصدرا بود که چنین رهیافتی را به انجام رساند و توفیق یافت تا قرآن و حدیث را با شروح و توضیحات حکمی خود به نحوی در آمیزد که پیش از آن سابقه نداشت. در مورد استفاده از آیات و احادیث ، فرق دیگری نیز میان ملاصدرا و سهروردی هست؛ سهروردی فقط از آیات قرآن و احادیث نبوی بهره میجوید؛ ولی ملاصدرا علاوه بر قرآن و احادیث نبوی ، به احادیث ائمه شیعه نیز متوسل میشود؛ نظیر فقراتی از نهجالبلاغه حضرت علی (ع) و روایاتی که در اصول کافی کلینی آمده است. افزون بر این ملاصدرا را باید (برخلاف سهروردی) یکی از مفسران برجسته قرآن به شمار آورد؛ مفسری همپایه مفسران طراز اول در تاریخ اسلام. ملاصدرا از این جهت (که هم فیلسوفی بود صاحب مکتب و هم مفسری بود متبحر) در میان فیلسوفان مسلمان همتا ندارد. اگر در اختلاف میان ملاصدرا و سهروردی به مسایل جزییتر و خاصتری توجه کنیم ، در مییابیم که حکمت متعالیه در مسایل عدیدهای از حکمت اشراق فاصله گرفته است. به چند نمونه از مهمترین این موارد اشاره میکنیم:
۱) مهمترین تفاوتی که میان این دو مشرب فلسفی وجود دارد این است که ملاصدرا قایل به اصالت وجود است و برخلاف او ، سهروردی قایل به اصالت ماهیت. این همان تفاوتی است کههانری کربن آن را زیر بنای انقلاب ملاصدرا در فلسفه اسلامی نام داده است. این اختلاف نیز به نوبه خود به اختلافاتی در دیدگاه این دو نسبت به مسأله تغییر و تحول ، تشکیک در موجودات ، معاد و مسایلی دیگر منجر شد.
۲) یکی دیگر از تفاوتهای صریح میان ملاصدرا و سهروردی در مورد عالم خیال است. در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم که سهروردی نخستین فیلسوف اسلامی است که اظهار داشت ، این قوه در نفس انسانی مستقل از بدن است (تجرد) و لذا پس از موت جسمانی همچنان باقی است. با این حال سهروردی مدعی وجود مثال عینی و کیهانی این خیال متصل نیست؛ اما ملاصدرا معتقد به عالم خیال منفصل ونیز عالم خیال متصل هر دو است. این نظر ملاصدرا حاوی نتایج بسیار ژرفی در مسایل مربوط به بقای نفس و نشأت آن و معاد شناسی به طور کلی است.
۳) ملاصدرا در حکمت طبیعی نیز از نظرگاه سهروردی فاصله میگیرد و به نظریه هیولی و صورت ابن سینا باز میگردد ، اما این اندیشه را در پرتو اصل حرکت جوهری تفسیر میکند که خود یکی از پایههای اساسی حکمت متعالیه است. ملاصدرا از حرکت جوهری در تفسیر و تبیین مسایل مختلف حکمت طبیعی و همچنین معادشناسی - که در حکمت متعالیه با حکمت اشراق تفاوت دارد- مدد میگیرد؛ گر چه در معاد شناسی نیز همچون موارد دیگر ، تأثیری که سهروردی برگردن ملاصدرا دارد آشکار است.
بررسی شتابزده تعالیم این دو حکیم نشان میدهد که اگر کسی همچون سهروردی نبود تا زمینه را برای ملاصدرا مهیا کند ، صدرایی نیز نمیتوانست به ظهور بپیوندد. همچنین ملاصدرا را باید یکی از مهمترین شارحان و مفسران آراء ابن عربی و سهروردی دانست. در واقع ملاصدرا در میان شارحانی نظیرمحمدشهروزی و قطبالدین شیرازی ، از برجستهترین شارحان و نخستین مکتب اشراق به شمار میآید که در ضمن شرح آراء و آثار مؤسس حکمت اشراق این مکتب را در جهتی خاص توسعه بخشید و از آن به عنوان سنگ بنایی در تأسیس حکمت متعالیهاش بهره جست.
● تفاوت میان حکمت متعالیه و مکتب مشاء
از حکمت اشراق گذشته ، به فلسفه مشاء ، ابن سینا نیز که بنگریم خواهیم دید حکمت متعالیه صدرا بسیار مدیون آن و به خصوص مدیون بوعلی است. در واقع ملاصدرا خود یکی از شارحان و اساتید فلسفه مشایی است. شرح «هدایه» او که شرحی است بر یکی از مؤلفات فلسفه مشاء قرنهای متمادی به صورت کتابی درسی مورد استفاده طالبان اندیشههای سینوی و مشایی در سرزمینهای شرقی اسلامی بوده است. افزون بر این ملاصدرا یکی از دقیقترین و عمیقترین شارحان آرای شخصی ابن سینا بوده است. حواشی او بر شفا را شاید بتوان بهترین شرحی دانست که تاکنون بربخشهای ما بعدالطبیعی این کتاب جاویدانی نگاشته شده است. اما به رغم دین سنگین مکتب مشاء برگردن حکمت متعالیه ، فرقهایی اساسی میان این دو وجود دارد که به مهمترینشان به صورت گذرا اشاره میکنیم:
۱) در حقیقت تفاوت اساسی میان تعالیم ملاصدرا و ابن سینا برخاسته از شیوه متفاوت ایشان است در پرداختن به بحث وجود شناسی. وجود نزد ملاصدرا حقیقی است ذو مراتب و در عین حال واحد اما ابن سینا گرچه به اصالت وجود در هر موجودی اذعان دارد ، ولی معتقد است وجود هر موجودی از وجود موجودی دیگر متباین است. افزون بر این ، ابن سینا صیرورت (و تحول) را روندی درونی میداند که فقط بر اعراض موجودات تأثیر میگذارد و لذا منکر حرکت جوهری است که از بنیانهای حکمت متعالیه به شمار میآید. «اضطراب در وجود» و اصطلاحی کههانری کربن در توصیف تعالیم صدرا به کار میبرد ، از جهان بینی فلسفی ابن سینا غایب است.
۲) انکار حرکت جوهری و ذات مراتب بودن وجود ، موجب میشودکه ابن سینا«مثل» (Ideas) افلاطونی و سلسله مراتب طولی و عرضی مثل وعقول را که در تعالیم سهروردی و صدرا نقشی بسیار مهم دارند ، انکار کند. همچنین در پی انکار حرکت جوهری است که ابن سینا اتحاد عاقل و معقول را نیز منکر میشود.
۳) ملاصدرا بر این باور است که عشق اصلی است که در رگهای جهان جریان دارد و در تمامی مراتب و مراحل وجود جاری است. این سخن راز ورزانه البته در آثار ابن سینا هم یافت میشود ، چنان که مثلاً در رساله معرف او«رساله فیالعشق» آمده است ، ابن سینا در هیچ جا به اثبات کامل این اصل نپرداخته و آن را به عنوان یک مبنا با فلسفهاش تلفیق نکرده است.
۴) انکار حرکت جوهری از سوی ابن سینا و قبول آن توسط ملاصدرا ، موجب شده است این دو فیلسوف در مسایلی نظیر خلود در بهشت و دوزخ ، «حدوث» یا «قدم» عالم و نیز مساله کیفیت رشد نباتات و حیوانات ، رویکردهای کاملاً متفاوتی اتخاذ کنند. این امر باعث شده است که در مسایل مربوط به وجود شناسی و حکمت طبیعی ، اختلاف نظرهای متعددی میان این دو فیلسوف به وجود آید.
۵) علاوه بر این ، در علمالنفس تفاوتهایی اساسی میان این دو است که شاید از بقیه شاخههای فلسفه سنتی آشکارتر باشد.
ابنسینا علمالنفس را به عنوان شاخهای از طبیعیات ، حکمت طبیعی مورد بررسی قرار میدهد و عمدتاً در شرح و توصیف قوای نفس به آن میپردازد. برعکس او ، ملاصدرا ، علمالنفس را شعبهای از الهیات میداند و تا حد زیادی به نحوی بیسابقه در فلسفه اسلامی با مسأله حدوث نفس ، تکامل آن ، نشئات پس از موت و کمال غایی آن برخورد میکند.
● معانی باطنی اعمال
وجوهی که حکمت متعالیه را از علوم دینی و کلام متمایز میکند از همه روشنتر و آشکارتر است. موضع حکمت متعالیه در قبال علوم دینی موضع پذیرش کامل و تأکید مجدد بر تعالیم مأخوذ از آن است ، اما همواره سعی میکند تا معانی باطنی آنها را برملا کند. به عنوان مثال ، ملاصدرا در تفاسیر قرآنی خود که سهم عمدهای در حکمت متعالیه دارند ، بر اصولی که مفسران پیش از او در تفسیر داشتهاند مجدداً تصریح و تأکید میکند و در ضمن مشرب باطنی و تأویلی میکند و همچنین مشرب باطنی و تأویلی خود را نیز بر آن میافزاید. گر چه ملاصدرا در زمینه فقه و احکام الهی (شرع) تألیف مستقلی ندارد اما در موارد عدیده ، همواره میکوشد تا معانی باطنی این احکام را بر ملا سازد. این امر به ویژه در مورد عبادات و مناسک مصداق دارد. ملاصدرا و پس از او بسیاری از شاگردان بلا واسطه و معالواسطهاش ، از ملا محسن فیض کاشانی و قاضی سعید قمی گرفته تا حاج ملاهادی سبزواری ، میکوشند تا معانی باطنی اعمال و احکام و فرایض عبادی روزانه را تحت عنوانی که به «اسرارالعبادات» معروف است تبیین نمایند. یکی از وجوه افتراق حکمت متعالیه در مقایسه با مشربهای فلسفه اسلامی پیش از آن - و در این مورد خاص ، تصوف - این است که به معانی باطنی اعمال و افعال عبادی اسلامی و جزئیات آنها میپردازد ، در حالی که فیلسوفان اسلامی پیشین ، نظیر ابنسینا ، به معنای عبادات به شکل عام تری عنایت داشتند.
در مورد علم کلام ، ملاصدرا و همه اتباع او با آن که در این علم خبرگی دارند ، با شیوهها و روشهای موجود در آن به مخالفت برخاستند. حکمت متعالیه تمامی مسایلی را که کلام بدانها میپردازد زیر چتر خود میگیرد و از این جهت به کلام میماند؛ این در حالی است که فیلسوفان مسلمان متقدم بر صدرا اصلاً به برخی از مسایل دینی و الاهیاتی مربوط به کلام نپرداختند.
ملاصدرا و شاگردانش ، متکلمان را در حل معضلاتی که مدعی حلشان بودهاند ناتوان میدانند. در حکمت متعالیه معضلات کلامی نیز پاسخ مناسب مییابند. راه حلهایی که حکمت متعالیه برای مسایل کلامی ارایه میدهد نه از نوع راهحلهای مذکور در الهیات ، بلکه کاملاً فلسفی هستند ، و بسیار با روشهای کلامی تفاوت دارند.
● حیات جاویدان خرد
اگر بخواهیم حکمت متعالیه را به طور خلاصه تعریف کنیم باید بگوییم این حکمت دیدگاهی جدید در حیات عقلانی مسلمانان است که تقریباً تمامی مکاتب فکری اسلامی پیشین را به نحوی متلائم در خود جمع آورده است. در این مکتب اصول و عقایدی و حیاتی ، حقایقی که از طریق بینش روحانی و اشراقی فراچنگ میآیند و ابعاد مستحکم و دقیق منطق و استدلال عقلانی در یک کل واحد با هم تلفیق شدهاند. حکمت متعالیه نظریهای است که فهم کامل و دقیق آن فقط در صورت وقوف و آگاهی نسبت به مکاتب فکری پیش از آن امکان پذیر است.
با این همه ، این مکتب دارای وجوهی مختص به خود است ، مثلاً در این مکتب حکمت نظری و علمالنفس از طبیعیات (حکمت طبیعی) جدا گردیده نیز تمایزی روشن میان امور عامه و امور خاصه افکنده شده است.
در حکمت متعالیه ، همچون هر مکتب فکری سنتی اصیلی ، به مسایلی فلسفی برخورد میکنیم که همیشه مورد بحث بوده و پس از این نیز خواهد بود؛ اما صورت بندی این مسایل در مکتب صدرا کاملاً جدید است؛ چرا که از منظر جدیدی نسبت به حق (الحق) ناشی میشود. در حول و حوش تولد این مکتب ، در نقطهای خاص از حیات یک سنت جاری و زنده فکری ، مسایل جاودان و ماندگار حکمی ، نیازمند آن بودند که به مدد خلاقیتی تمام عیار پاسخهایی تاره بیابند و موضوعاتی تازه بر آنها افزوده شود. چنین فرآیندی موجب تکوین مکتبی شد که هم نو بود و هم سنتی را که از آن برخاسته بود تداوم میبخشید. حکمت متعالیه شاخهای تازه بود بر درخت عقلانیت اسلامی ، که از آن انتظار میرفت نیازهای متفکران بخشی خاص از جامعه اسلامی و دورهای از تاریخ آن را که هنوز در آنیم ، ملحوظ دارد. این مکتب از آن رو پدید آمد تا در دور تازه وجود تاریخی این سنت ، ضامن استمرار و بقای حیات عقلانی آن شود و بیان دیگری باشد از آنچه در تاریخ بشر سابقهای دیرینه دارد ، آن گونه خردمندی یافلسفه که هم جاودان است و هم عام: «حکمت ماندگار»؛ همان که فرزانگان مسلمان از آن با عنوان «حکمت خالده» یاد میکنند ، یا چنان که در فارسی مینامندش:«جاویدان خرد».
مترجم: مسعود خیرخواه
پینویس:
برای شناخت بیشتر از این موضوع ر. ک به: فصل چهارم از کتاب فوقالذکر.
نقل از: http://www.bashgah.net/modules.php?name=News&file=article&sid=۵۹۲۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست