جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آمده ایم كه برویم


آمده ایم كه برویم

اگر برنامه مردن و بعد از مردن را هم خودمان بریزیم می توانیم امیدوار باشیم كه شاید با این مردن به آن حدیث علوی نزدیك تر شویم كه مردم خوابند, وقتی می میرند بیدار می شوند

مرگ حق است، اما برای همسایه ! حال احیانا اگر همسایه شما چنین تصوری داشته باشد چه وضعی پیش می آید؟ به هر حال هر آمدنی را رفتنی است پس بیایید گفت وگو درباره این موضوع را به مرگ بگیریم تا بلكه به تب راضی شویم!شاید می گویید: این دیگر چه حكایتی است؟ چه می خواهی درباره مرگ بگویی كه این چنین مو بر اندام ما راست می كنی و لرزه بر پیكره تصوراتمان می اندازی؟ تمامش كن و بدم، تو بمیر و بدم . بگو ببینیم چه می خواهی بگویی. به همان جمله اول فكر كنید؛ حكایتی كه مرگ را برای همسایه حق می داند! شاید زمان و مكان به كار بردن این ضرب المثل به خود مرگ شباهتی نداشته باشد، اما چه كسی هست كه حاضر شود مردن خود را به تصویر كشد و برای آن آماده شود.لابد می گویید: بابا ما همین امروز به زیارت اهل قبور رفته بودیم، به اندازه كافی به این موضوع فكر كرده ایم. خدا جمیع رفتگان را بیامرزد، ولی بیایید این بار برای خودمان بمیریم تا بلكه این بار خود درونی ما برایمان تب كند وحساب وكتاب رفتن را همین الان چرتكه بیندازد و تكلیف را یكسره كند. مثل رقیه چهره آزاد در فیلم مادر . چه خوب مرحوم علی حاتمی در فیلم مادر نشان داد كه می شود برای رفتن هم نشست و برنامه ریخت و وظیفه ای كه مربوط به خودمان است را به دوش دیگران نینداخت یا مثل بهمن فرمان آرا در فیلم بوی كافور، عطر یاس .شاید بگویید: بابا حوصله داری، برنامه زندگی و زنده بودنمان را نمی ریزیم چه رسد به این ماجرا . ولی به این روی سكه هم فكركنید. اگر برنامه مردن و بعد از مردن را هم خودمان بریزیم می توانیم امیدوار باشیم كه شاید با این مردن به آن حدیث علوی نزدیك تر شویم كه مردم خوابند، وقتی می میرند بیدار می شوند .

در واقع مثل هر روز صبح كه برای بیدار شدن از خواب و خمودگی یك دوش آب گرم یا سرد حالی دوباره به ما می بخشد، برنامه ریزی برای رخت بربستن از این زمان و مكان به بیدار شدن كمك می كند؛ برنامه ریزی برای اتفاقی كه زمانش البته به دست ما نیست، ولی كیفیت و چگونگی اش می تواند به انتخاب ما باشد. با این برنامه شاید دست كم رفتار و اعمال ما به گونه ای شود آنگاه كه می گویند: برای كسی بمیر كه برایت تب كند ! و كسی كه برای مردنش تب می كند شاید به خیلی نكته های دیگرهم فكر كند!

انا لله و انا الیه راجعون

این لحظه را تصور كن؛ لحظه ای كه قلب از نواختن موسیقی زیستن در این دنیا بازمی ایستد و نوبت به این شعر می رسد كه چون پرده درافتد نه تومانی و نه من . نه شوك الكتریكی پزشكان و نه دعای خیر دوستان، دیگر هیچ یك كارگر نیست و این ساز كوك، دیگر از كار افتاده و صدایی نمی دهد. آنگاه كه انگشت نشانه به سویت می گیرند و می گویند الفاتحه و حمد و قل هوالله خوان بدرقه ات می كنند.بله، آسیاب به نوبت است و حالا هم نوبت به ما رسیده. حتی تصورش هم دل آدمی را خالی می كند، ولی چه می توان كرد كه هر آمدنی را رفتنی است. مثل ۸ هزار و ۱۹۴ پایتخت نشینی كه در روز مرگی زندگی در تهران گمان نمی كردند در دو ماهه نخست سال ۸۴ نوبت به آنها برسد.

شاید آنها حتی فیلم های مادر یا بوی كافور، عطر یاس را هم ندیده بودند و فرصت خواندن چنین مطلبی را هم نیافته بودند، اما باید می رفتند. به همین دلیل است كه نمی دانیم از جمع ۴ هزار و ۵۸۳ نفر مرد، ۳ هزار و ۵۲ نفر زن و ۵۵۷ نوزاد تهرانی، كدامیك برنامه رفتنشان را طراحی كرده بودند.البته تكلیف آن نوزادان كه نیامده روشن است، اما بقیه را چه؟ چه فرقی می كند شغل آنها چه بوده، وقت رفتنشان بود و حالا كه نگاه كنی می بینی بیشترین مسافران دیار باقی از این تعداد با رقمی ۷۹/۲۹ درصدی زنان خانه دار بوده اند و نظامیان با عددی كمتر از یك درصد كمترین اهالی این سفر آخرت بوده اند. پس زیاد فرقی نمی كند. نوبت كه به ما برسد نه می شود مرخصی گرفت و نه می شود غیبت كرد. این روزها كه بازار تصادفات رانندگی و سكته قلبی داغ است دیگر قرار نیست عمر به سرازیری سن و سال بیفتد و عدد سمت چپ آن نشان دهنده زمان رفتن باشد.فقط كافی است آن لحظه را در ذهن مجسم كنی؛ لحظه ای كه رهبر اركستر چوب دستی اش را به نشانه پایان تكان می دهد و دیگر این گروه اركستر، این تن محبوب و جان عزیز، نمی نوازد و آن گاه تو باید از قبل حساب كرده باشی تا دیگر برایت حساب نكنند. منتی نیست، اما چه خوب گفته اند كس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من!

كوله باری برای رفتن

مادر چند روزی بود كه همه فرزندانش را در آن خانه قدیمی جمع كرده بود. یكی را فرستاد گوسفند قربانی كند، یكی را مامور كرد قند بشكند، یكی دیگر برنج و حبوبات پاك كرد و خلاصه همه را آماده كرد تا به موقع رفتن همه چیز جای خودش باشد.همه چیز كه فراهم شد گفتن واژه خداحافظی كار ساده ای بود. برای رفتن چه اینگونه چه مثل خیلی ها بدون برنامه توشه زیادی نمی خواهد. حتی لباس اتو كرده و گران هم نمی خواهد. این رخت آخرت است كه در این سفر همراه ماست و دیگر فرقی نمی كند مارك آن پشت یقه اش باشد یا كنار ردیف دكمه ها، داخل یا بیرون لباس!توشه رفتن را باید از مدت ها قبل جمع كرده باشی وگرنه وقت رفتن فقط وقت رفتن است و دیگر فرصتی برای جمع كردن نیست.فكر هتل یا مسافرخانه نباش، همه جا یك تخته اند! حتی اگر بتازگی و به دلیل پر شدن آن اماكن اقامتی درسفر آخرت، طبقاتش زیاد شده باشد بازهم فرقی نمی كند فقط یك تخته! رزروی در كار نیست. فقط بهتر است فكرش را كرده باشی، زیرا این روزها در پایتختی كه این همه پز اقامت در آن را به فامیل می دادی جایی برایت رزرو نمی كنند تا هنگام سفر خیالت راحت باشد. از یك تخته ۶۰ هزار تومانی هست تا یك تخته ۵ میلیون تومانی. تنها به قدیمی یا جدید بودنش بستگی دارد. اگر از مال دنیا هم چیزی برای این هم، این ساز از كوك خارج شده، كنار نگذاشته باشی یك جایی یك تخته، اما دورافتاده می دهند، اما بهتر است فكر جایی برای نگهداری این ساز از كار افتاده كرده باشی.برای همین است كه می گویم لحظه باز ایستادن ساز زندگی ات را تصور كن، شاید دلت بخواهد در یك جای یك تخته، اما ۱۲۰ هزار تومانی یا ۲۵۰ هزار تومانی تا ۲ میلیونی اقامت كنی! به هر حال اگر دردسرهای پایتخت نشینی را به جان خریده باشی سه نوع تخت بیشتر نمی دهند؛ یا رایگان یا همان هایی كه گفتیم.اگر می خواهی پس از رفتنت بی نام و نشان باشی كه هیچ، اما اگر می خواهی سنگی بر گوری داشته باشی، حساب آن را هم با انداختن یكی از مهره های چرتكه به پایین می كنی.بالاخره برای راه افتادن در این راه كه هنوز نمی دانیم جاده هایش آسفالته است یا خاكی، بزرگراه دارد یا نه فكر، وسیله رفتن هم مهم است. البته این بخش از این مسافرت تنها بخشی است كه می توانی خودت حساب و كتابش را عددی و ریالی رسیدگی كنی. بقیه حساب و كتاب ها، دفترو دستك بزرگتری دارد و اگر می خواهی حسابش از دستت در نرود و همین طور چك بی محل و بدهی روی بدهی به بار نیاوری خیلی بیشتر از این حرف ها نیاز به دقت داری. این چرتكه انداختن فقط برای سپردن همان سازی است كه تا به حال آهنگ زندگی تو را نواخته بود. اگر صدای خوبی به راه انداخته بود، دستان بسیاری برای سپردن آن به هتل یك تخته اش كمك می كند، وگرنه شاید حتی مدت ها منتظر رسیدن یك وسیله قدیمی و فرسوده باشی. راستی تازگی بنزهای الگانس استیشن خاكستری هم هستند. پاترول، مزدا، تویوتا و خودروهایی از این دست هم هست، اما فكر سوار شدن به خودروی ملی برای رفتن به این سفر را باید از سر بیرون كنی.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.