یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

باختین: مفاهیم و آثار(2)


مریم آقازاده
به سوی فلسفه کنش از رساله فلسفه کنش تنها مقدمه ـ که چند صفحه اول آن موجود نیستند ـ و فصل نخست باقی مانده است. اما بخاطر اینکه باختین در مقدمه طرح کلی از رساله ارائه کرد مبنی بر اینکه رساله دارای چهار بخش می باشد، اهداف او از نگاشتن این اثر کاملاً از بین نرفته است. نخستین بخش رساله به تحلیل کنش­های انجام شده­ای که جهان واقعی را تشکیل می دهند اختصاص دارد ؛ «جهانی که براستی تجربه شده باشد نه صرفاً جهان اندیشیدنی». باختین سپس موضوعات دیگر سه بخش ناتمام رساله را نیز بیان می کند؛ بخش دوم به فعالیت زیبایی شناختی و اخلاقِ آفرینش هنری، بخش سوم به اخلاق سیاست و بخش چهارم به مذهب اختصاص دارد.    نویسنده "به سوی فلسفه" کنش باختین جوانی است که سعی دارد با تمرکززدایی آثار کانت فلسفه اخلاقی خود را تدوین کند. این متن یکی از تلاشهای اولیه باختین در ارتباط با اصول اخلاقی و زیبایی شناسی است و او سه دعوی در رابطه با به رسمیت شناختن منحصربفرد بودن مشارکت فرد در هستی مطرح می کند: 1.        من بصورت فعالانه و منفعل در هستی مشارکت دارم منحصر بفرد بودن من امری مسلم است اما تا حدی وجود دارد که من این منحصر بفردیت را تحقق بخشم. (به عبارت دیگر در کنش انجام شده ای نهفته است که هنوز حاصل نشده)  و غیرقابل جایگزینی هستم باید این منحصربفردیت و یکتایی را تحقق بخشم.   در این رساله است که باختین مدل ساختارمند روان انسان که از سه مولفه تشکیل شده است را ارائه می دهد: من برای خودم، من برای دیگری دیگری برای من مولفه "من برای خودم" منبع معتبری و قابل اطمینانی برای هویت نیست و باختین می گوید انسان­ها از طریق "من برای دیگری" به درک خود از هویت دست می یابند زیرا این مولفه ملغمه­ای از برداشت دیگران از "من" است. مولفه "دیگری برای من" نشانگر آن است که دیگران چگونه برداشت­ها و دریافت های من از خودشان را با هویت خود تلفیق می کنند. بنابر تعریف باختین هویت صرفاً به فرد تعلق ندارد، بلکه امری مشترک بین همگان است.   رابله و دنیای او: کارناوال و گروتسک طی جنگ جهانی دوم باختین تز خود درباره نویسنده فرانسوی دوران رنسانس یعنی فرانسوا رابله ارائه کرد که البته تا چند سال موفق به دفاع از آن نشد. عقاید بحث برانگیزی که در این رساله مطرح شدند مخالفت های بسیاری را برانگیخت و در نهایت تصمیم بر آن شد که به باختین مدرک دکترا ندهند. به همین خاطر بود که رساله رابله و فرهنگ مردمی قرون وسطی و رنسانس تا سال 1965 چاپ نشد، و در آن زمان هم با عنوان «رابله و دنیای او» منتشر گردید. امروزه رساله «رابله و دنیای او» یکی از بهترین مطالعات کلاسیک رنسانس، و مهمترین اثر باختین محسوب می شود؛ در این رساله است که باختین کتاب گارگانتوا و پانتاگروئل را بررسی می کند. باختین می­گوید برای قرنها کتاب رابله درست درک نشده است و ادعا می کند در کتاب «رابله و دنیای او» مقاصد رابله را توضیح داده و روشن ساخته است. دغدغه باختین در این کتاب صراحت و آشکاری گارگانتوا و پانتاگروئل است. در این کتاب باختین به دنبال دستیابی به دو هدف است: بازیابی بخشهایی از گارگانتوا و پانتاگروئل که در گذشته نادیده گرفته شده یا سرکوب شده­اند، و ارائه تحلیلی از نظام اجتماعی رنسانسی برای کشف تعادل بین زبان مجاز و زبان غیرمجاز. وی بواسطه این تحلیل دو متن فرعی را تشخیص می دهد: کارناوال ـ که آن را به مثابه یک نهاد اجتماعی تعریف می کند ـ و رئالیسم گروتسککه به مثابه یک سبک ادبی تعریف می شود. بدین صورت باختین در «رابله و دنیای او» تعامل بین امر اجتماعی و امر ادبی، همچنین معنای کالبد را بررسی می کند.   کارناوال از نظر باختین کارناوال به امر جمعیمرتبط می شود. افرادی که در کارناوال شرکت می کنند صرفاً یک جمعیت را تشکیل نمی دهند؛ بلکه افرادی هستند که به مثابه یک کل در نظر گرفته شده، و طوری سازماندهی شده­اند که سازمان سیاسی و اقتصادی اجتماعی را به چالش می طلبد. از نظر باختین «در یک کارناوال همه با هم برابر هستند. اینجا در میدان شهر نوع خاصی از تماس آزادانه و خودمانی بین افرادی برقرار می گردد که معمولاً به واسطه موانع کاست، مالکیت، حرفه و سن از هم جدا می شوند.» در جو کارناوال لایه های زیرین زندگی ـ در تقابل با کارکردهای بالاتر (تفکر، گفتار، روح) که معمولا در نظام معنایی جایگاه بالاتری دارند ـ مهم تر محسوب می شوند. در زمان کارناوال آن حس منحصربفرد زمان و فضا باعث می شود افراد خود را بخشی از جمع احساس کنند و دیگر خودشان نیستند. در این لحظه است که فرد از طریق لباس مبدل و ماسک کالبد خود را معاوضه می کند و احیا می شود. در همان حین آگاهی از وحدت و اجتماع نفسانی، مادی و کالبدی فرد حاصل می شود.   گروتسک مفهوم کارناوالِ باختین با مفهوم گروتسک ارتباط دارد. جمعی که در کارناوال شرکت می کند از وحدت خود در زمان و همچنین جاودانگی تاریخی خود ـ بواسطه مرگ و احیای مداومش ـ آگاه است. از نظر باختین اگر قرار است کالبد از بی زمانی و جاودانگی خویش آگاه باشد به نوعی ساعت احتیاج دارد. وی از عبارت گروتسک برای توصیف تأکید بر تغییرات جسمی از طریق خوردن، دفع، و رابطه جنسی استفاده می کند؛ امر گروتسک به مثابه نوعی ابزار سنجش بکار می رود.